چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

 

 

چکیده

محور تحقیقات فرهنگ مردم، شیوة زندگی، آداب و رسوم، باورها، موسیقی و ادبیات است و در این میان، ادبیات عامیانه که روح هنری هر ملتی است شامل عناصری همچون ضربالمثل، چیستان، ترانه، متل، اشعار محلی و شعر کار است. شعر کار نسخة خوانای احساسات سرایندگان و چگونگی محیط کار آنهاست. و اشعار خوانندگان در حین انجام کار، که به طور انفرادی یا جمعی خوانده میشود، بیانگر وضع معیشت، دلتنگیها، رنجها، آمال و آرزوها، عشقها و نیایشهاست. در این مقاله قصدمان معرفی جامعة بختیاری و اشعار عامیانة آنان به خصوص اشعاری است که مردم بختیاری در حین انجام دادن کار درو به شکل آهنگینی میخوانند. روش جمعآوری اطلاعات به صورت کتابخانهای، اینترنتی و تحقیقات میدانی و حوزة مکانی جمعآوری اطلاعات میدانی استانهای خوزستان و چهار محال و بختیاری بوده است که طوایفی از ایل بختیاری در آنجا به صورت دائم یا به شیوة کوچندگی زندگی میکنند.

 

کلیدواژهها: جامعة بختیاری، فرهنگ مردم، ادبیات عامیانه، شعر کار، برزگری

 

حکایتها، متلها، اشعار و ترانههای عامیانه، از منابع غنی فرهنگی هر قوم و ملتی میباشند که تصویری از زندگی گذشتگان و نیاکان آن  قوم را در برابر دیدگان نسل امروز قرار میدهند. آنها یادگاری هستند که هویت ملی و فرهنگی جامعه را مشخص میکنند و در بر دارندة عقاید، افکار، باورها، نگرش و نوع زندگی جامعهاند. در کشور ما ایران که از اقوام مختلفی تشکیل شده است، بختیاریها از فرهنگ، ادبیات و فولکور خاص خود برخوردارند. گرچه برخی از این گنجینههای گرانبها به فراخور نیاز مردم زبانزد جامعهاند ولی به سبب تحولات وسیعی که در زندگی امروزی مردم صورت گرفته، همچنین آمیختگی با اقوام مختلف، بیم آن میرود بخش زیادی از آنها برای همیشه به فراموشی سپرده شوند و از بین بروند. از آن میان اشعار و ترانههای عامیانه و به طور اخص اشعار و ترانههای کار عامیانه است که نشانههایی گویا از دادخواهی، نارسایی و دشواریهای زندگی اقشار و طبقات جامعه در زمانهای گذشته است. بخش زیادی از این اشعار در حال حاضر رو به کمرنگی یا خاموشی رفتهاند و متأسفانه در گردآوری آنها تلاش اندکی صورت پذیرفته است. در این پژوهش که با هدف بررسی اشعار کار برزگری در جامعه بختیاری اجرا شده، تلاش بر آن بوده است که با جمعآوری بخشی از این اشعار و ترانهها برخی مضامین آنها که تا حدودی منعکسکنندة وضع زندگی، فعالیتهای شغلی و دیدگاههای مردم نسبت به زندگی و مسائل و مشکلاتی است که با آن مواجه بودهاند، مورد بررسی قرار گیرد.

پژوهش و تحقیق در زمینه فرهنگ عامه ایرانیان از دیرباز توسط پژوهشگران ایرانی و غیرایرانی صورت گرفته که از تعدادی از آنها در این پژوهش استفاده شده است اما پژوهش مستقلی در زمینه آواهای کار مورد توجه این پژوهندگان و محققان قرار نگرفته و برخی از آنان در کنار سایر تحقیقات گوشههایی از آواهای کار را بیان داشتهاند. از جملة این پژوهشگران آقای پناهی سمنانی است که در کتاب «ترانههای ملی ایران» برخی از ترانههای محلی و تصانیفی را از شاعران کشور آورده است. این کتاب به هفت بخش تقسیم شده که یک بخش از آن ترانههای فولکوریک است. در قسمتی از تقسیمبندی این بخش ترانههای کار آمده و بعد از مختصر توضیحی در زمینة ترانهها نمونههایی از این ترانهها ذکر شده است.

در ارتباط با اشعار و ترانههای کار در جامعة بختیاری نیز تا جایی که نگارنده کسب اطلاع کرده، تاکنون کتابی جامع و مفصل چاپ نشده است. البته پژوهشگرانی در زمینة فولکور جامعة بختیاری به گردآوری اطلاعات پرداختهاند و برخی از این افراد به صورت پراکنده از ترانههای کار در این جامعه مواردی را ذکر نمودهاند که از آن جمله میتوان به کتابهای «فرهنگ بختیاری» نوشتة عبدالعلی خسروی، «موسیقی و ترانه های بختیاری» نوشتة کاظم پوره، «ترانهها و مثلهای بختیاری» نوشتة احمد عبداللهی موگویی، «اشعار و ترانههای مردمی» نوشتة بیژن حسین، «خین و چو» نوشتة پرویز صحرا شکاف و کتاب «از بختیاری تا بختیاری» نوشتة حسین حسنزاده رهدار اشاره کرد. از میان کتب مزبور آقان موگویی، پوره و حسینی در گردآوری ترانههای عامیانة بختیاری نقش مؤثری داشته و گونههایی از انواع ترانههای عامیانة بختیاری، از جمله ترانههای کار، را ارائه دادهاند.

علاوه بر کتابهای ذکر شده، نتایج پژوهشهایی هم در قالب مقاله پیرامون کار و ترانههای مربوط به آن در جامعه بختیاری انتشار یافته است که نتیجة تلاشهای پژوهشگرانی علاقهمند به فولکور این قوم است. به بعضی از این مقالات در زیر اشاره میشود.

جهانگیر صفوی و ابراهیم ظاهری در فصلنامة «فرهنگ مردم» به شمارههای 31 و 32 پاییز و زمستان سال 1388 در مقالهای با عنوان «بررسی ترانههای کار در عشایر بختیاری» از ترانههای کار برزیگری، شیردوشی و دوغزنی را جمعآوری کرده و توضیحاتی دربارة برخی مضامین آنها دادهاند.

آقای عطا محمد رادمنش نیز در فصلنامة فرهنگ مردم به شمارههای 33 بهار سال 1389 در مقالهای با عنوان «نگرشی به فرهنگ کهن بختیاری» اشعاری مرتبط با شکار را آوردهاند.

 

1. پیشینة تاریخی بختیاریها

گروهی از صاحبنظران و محققان به استناد ویژگیهای فیزیک، کلمات گویشی، آداب و رسوم و طرح لباس بختیاریها که با شکل پوشش مجسمههای اقوام باستانی به دست آمده در قلمرو بختیاری قرابت دارند، آنان را ایرانیالأصل و از اقوام آریایی میدانند. کرزن گفته است که: «ایشان (بختیاریها) پایة قدرت مادها و پارسیان بودند و در مقابل اسکندر استقامت نمودند» (کرزن، 1362: 348) و دوبد بیان میدارد که: «لرستان بزرگ منطقه مسکونی طایفه نیرومند بختیاری است. به قضاوت زبانشان که فارسی شکسته و حوی بسیاری از کلمات و اصطلاحات قدیمی منسوخ است و ایرانیها آن را فارسی قدیم مینامند، انسان ممکن است به این نتیجه برسد که بختیاریها ساکنان عهد کهن این خاک بودهاند.» (دوبد، 1371: 292)

اما گروه دیگری از پژوهشگران و مورخان، بختیاریها را غیرایرانی و از اقوام مهاجر دانستهاند، در این ارتباط، آقای علیرضا ابطحی با استناد به کتاب شرفنامة بدلیسی نقل کرده است: «این کتاب اولین کتابی است که از بختیاریها نام برده و دربارة آنها چنین نوشته است که طوایف کردی که با چهارصد خانوار در قرن ششم هجری قمری به این سرزمین بزرگ مهاجرت کردند و توسط یکی از رؤسای خود ابوالحسن فضلوی سلسلة اتابکان را تشکیل دادند و برای عمران و آبادی سرزمین لر بزرگ طوایف ساکن شامات که به هزار اسب موسوم بودند را به سرزمین خود فرا خواندند و متعاقب آن طوایف بسیاری از جبل السماق سوریه به آنها پیوستند که نام یکی از این طوایف، بختیاری است» (ابطحی، 1384: 12)

با توجه به بررسیهای به عمل آمده از محل اسکان بختیاریها که دارای آثار باستانی عیلامی، هخامنشی، اشکانی و ساسانی فراوان میباشدع نظریات و استنادات آنان که این قوم را ایرانی الأصل میدانند، بسیار پذیرفتهتر از سایرین است.

چَک چَکِ، چَکِ چَویل شُرُنگیِ بَرفَو

قَهقَهِه کَوگِ دَری نِهلِنمون کُنیم خَو

صدای شکفتن چویلها، شرشر کردن آب برف و چهچهه زدن کبک دری نمیگذارند که ما بخوابیم (خواب راحتی داشته باشیم).

مهمترین مضامین ترانههای برزگری عشق به یار، شکوه از یار، آرزو و امید، سختیهای کار برزگری، تشویق و تهییج برزگران، فخر و مباهات به ایل، کوچ ایل و مادر است که به بررسی آنها میپردازیم. یکی از ویژگیهای مهم ترانههای برزگری این است که در اغلب موارد، یک بیت آن از زبان مرد و یک بیت از زبان زن بیان میشود؛ گرچه همة ابیات را مردان با آهنگ غمناکی میخوانند.

 

6-1- عشق به یار

یکی از اصلیترین مضامین ترانههای برزگری عشق است. «در ترانههای روستایی عواطف عاشقانه با کنش و واکنش ناشی از کار گره خورده است.» (صفری و ظاهری، 1388: 169)

عشق مطرح در این ترانهها کاملاً زمینی است.

(زن) زهرمارُم با نون گندمِ ماس

یارِ مو وِ گرمسیر گرما ایکَشِه داس

زهرمار من بشود نان گندم و ماست؛ یار من در گرمسیر و در هوای گرم داس میکشد و درو میکند.

(مرد) زهرمارُم با نون گندم نو

یارِ مو وِ سَر حَدِ ناشتا ایزَنه دو

زهرمار من بشود نان گندم تازه؛ زیرا یار من در منطقة سرحد (ییلاق) صبحانه نخورده دوغ میزند.

(زن) وا چَویلی بام وِ سَرگَهِ ماتِت

هردَمون باد اَوشِنوم بارتِ دُماخِت

ای کاش به چویلی تبدیل میشدم در بالای جایگاه درو کردن تو، تا باد هر لحظه بوی مرا به مشام تو برساند.

(مرد) زهرمارُم با اَوی که تو ایاری

کَدِت باریکِ تُه مَشکِ نداری

زهرمار من بشود آبی که تو میاوری؛ زیرا تو کمرباریکی و توان و نیروی آب آوردن با مشک را نداری.

(زن) وا کِنَکِت بام وا بَندِکِنَکونِت

وا تِدرگی بام بُوفتُم به دُهونِت

کنک و بند کنک تو باشم، و تگرگی باشم و به دهان تو بیفتم.

(مرد) کُه دِلانِ بِکَنُم خاکِس بِویزُم

مُشک و عَنبَرِس کُنم سی زُلفِ عزیزم

کوه دلا (کوهی بین اندیکا در خوزستان و بازفت در چهار محال و بختیاری) را میشکنم و خاکش را اَلَک میکنم و سپس به مشک و عنبر تبدیل میکنم برای زلف یارم.

(زن) وا کِنَکِت بام وا بَندِ کِنَکِت

بَرزِیگَری بُوم یاهوم و کُمَکِت

کِنَک و بند کِنَک تو باشم، برزگری باشم و به کمک تو بیایم.

(مرد) کَی بینُم شادی و زُلفِت بِنُم بو

طبلِت وِشادی زَنُم چی حاکمِ نو

کی تو را شاد میبینم که به زلف تو بو گذارم و مانند حاکم جدید طبلت را به شادی بزنم.

(زن) انگُشتَر زِ دَست کَنُم وا پیچک پا

بَرزِگر جات ایگِرُم نَمَهنی وِ گرَما

انگشتر ار از دست و پیچک (خلخال- از زینت آلات زنانه) را از پا درمیآورم و میفروشم؛ برای اینکه برزگری به جای تو بگیرم تا تو در گرما نمانی.

(مرد) نه انگُشتر زِدَس بِکَن نَه پیچک از پا

خُوم زِ دِلخوهی اِیخوم بِرُم وِ گَرما

نه انگشتر از دست در بیاور نه پیچک را از پا؛ من خودم را از روی میل میخواهم به گرمسیر  بروم.

(زن) جازِ وا چَویل کُنم گچِ وا بِرفو

اندکانِ وا کُنم وا مَرغِ سورو

جاز را به چویل و گچ را به برفاب تبدیل میکنم و سرزمین داغ اندیکا (در خوزستان) را به منطقة خنک شوراب (در چهار محال) مبدل میسازم.

(مرد) جازِ وا چَویل اِبو نه گچِ وا بِرفو

اَندکا هرگِز نیبو وا مَرغِ سورَو

نه بوتة جاز به بوتة چویل تبدیل میشود و نه گچ به برفاب تبدیل میشود. اندیکا هم هرگز به مرغزار شوراب تبدیل نمیگردد.

(زن) اَرگرمات گَرمِ بِیو وَر خُم بو

سِه لومِ یَ لو کُنُم ساوَن سَرت بو

اگر هوا خیلی گرم است بیا پیش خودم؛ سه پیچ و تاب مینایم (پوشش سر زنانه بختیاری) به دور سر و پشت سر را باز میکند تا یک لای آن سایبان سر تو باشد.

(مرد) اندکانِ گَرت گِره بیشتَر مُشکِرینَه

دوستَکُم دارِ هَنی رَنگ دُهدَرینَه

منطقة اندیکا را گرد و غبار گرفت و بیشتر ناحیهی مُشکری را و دوست من هنوز رنگ دختر بودن را دارد.

در ابیات زیر نیز یار برزگر با او عهد بسته است که در غیابش دست به برفو (آب یخ) و چویل نزند و مجازات خود را در صورت خوردن آب برفو و چویل به خون دل تبدیل شدن برفو و قطع مچ دست تعیین میکند:

(زن) چَویل و بَرفو اینی دینِ دَستُم

نِخورُم، دَست نینُهُم، عَهد وا تو بَستُم

 

اَر خورُم بَرفَو، خیِن دِلُم با

اَر خورُم چَویل، مُچ دَستُم اوفتا

چویل و برفاب نزدیک دست من است، نه از آنها میخورم و نه دست میزنم؛ زیرا با تو عهد دارم. اگر از برفاب بخورم به خون دل تبدیل شود و اگر از چویل بخورم، دستم قطع شود.

(مرد) چَویلِ نِخورم چَویل گیاهِ

زلف یارُم ایخوم چی شَوق سیاهِ

من میلی به چوپل ندارم؛ زیرا علف است. من زلف یار را میخواهم که مانند شوق سیاه است.

(زن) اَربِه گَرماس گرَمِته یَو تو بِه خُم گوُ

کَدُمِه دولا کُنُم سایه سَرِت بو

اگر در گرمایش گرمت است، بیا و به خودم بگو؛ قامتم را خم میکنم تا سایبان سر تو گردد.

(مرد) اَر ایخوی پُرسُم کُنی زِ کَوگونِ وا تیل

مو اینوم شَط العَرو زیر بندِ دِسپیل

اگر میخواهی که در مورد من از کبک با جوجهها سؤال کنی، من در شط العرب زیر بند دزفول هستم.

(زن) گَرمِسیری اَی اِخوُی موُ سیت بیارُم

بَرفو و مَشکِ دو و چَویل وِ کِنارُم

ای مانده در گرمسیر، اگر میخواهی، من برایت برفاب و مشک دوغ و چو یل با پیشة لباسم را بیاورم.

(مرد) اَر خَوَر داری بِدِس بِه باد بیارس

نَدِ هیس اَورِ بُهار کُهی بُوارِس

اگر خبری داری، آن را به باد بده تا بیاورد. آن را به ابر بهار ندهی؛ زیرا ممکن است آن را به کوهی ببارد.

(زن) گُم جاز، گُمِ چویل گُم چِلچِله وِرد

موُ دامِس بادِ شمال مَر سیت نیاوِرد

شکوفة گیاهان جاز و چویل و چلچله ورد، من آن خبر را به باد شمال دادم؛ مگر برایت نیاورد؟

(مرد) دَسمالِ دَسِت بِدُم سی مِنِ جیوُم

اَر خیالِت بِگِرُم سیت بِگِریوُم

دستمال دستت را به من بده برای درون جیبم، تا اگر خیال دیدنت را کردم، برایت گریه کنم.

(زن) چَویلِ وِ دَس کَنُم وِ دِندون کُنُم پاک

زیر سَرِ یارُم بِنُم زُلفِس نَگِرِه خاک

گیاه چویل را با دست میچینم و با دندان پاک میکنم. آن را زیر سر یارم میگذارم تا موهایش خاکی نشوند.

(مرد) شَو دِراز و مَه بلند دِل نیگِره جا

یارِ خُم و سَرحَدهِ جا وَندِه تِهنا

شب طولانی، ماه در وسط آسمان و دل من بیقرار است. یارم در سردسیر بدون من خوابیده است.

(زن) گُمِ جاز، گُمِ چَویل و گُمِ نعنا

مو به یارُم اِگُدُم نَمَهن به گَرما

شکوفة گیاهان جاز، چویل و نعنا، من به یارم میگفتم که در گرمانمان.

(مرد) موُ بِه چی بَهرُم اِبوم، تو چی گُل اَندُوم

بِیَوم رَویم یَک بِگِریم، پا ماتِ گندُم

من همانند بهرام میشوم، تو همانند گلاندام؛ بیا تا در پای گندمزار برای درو با هم همراه شویم.

(زن) نَکُنِه مَهنی به گَرما تَرسُم کُنی تَو

که خودُم به سَرحَدُم سیت نیکُنُم خَؤ

نکند در گرما بمانی. میترسم تب کنی؛ زیرا خودم در سردسیر هستم و به خاطر تو به خواب نمیروم.

(مرد) گُلِ سَوز و سُهرُم رَنگِت اَویدِه زَرد

مَیَر اِی بادِ خَزون وِ تو اَثر کَرد

 

بِرَوِه بادِ خَزون که بَر نَگَرده

که رَنگِ اِی گُلُمِ زرد کَردِه

ای گل سبز و سرخ رنگ من (استعاره از معشوق)، رنگت زرده شده است. مگر این باد خزان در تو اثر کرده است؟

باد خزان برود که دیگر برنگردد، که رنگ گل (استعاره برای یار و معشوق) مرا زرد کرده است.

(زن) گَرمِسیر گَرمِه و بادِ گَرم ایاره

عزیزُم به گَرمِسیر پیت اِیوارِه

گرمسیر گرم است و باد گرم میوزد. عزیز من در گرمسیر به خود میپیچد.

(زن) بَرزِگَر اَوَلی پُرسیدُم زِ حالت

بادِ گَرمِ گَرمِسیر چه کِردِه حالت

از برزگر اولی احوالت را پرسیدم، هوای گرم گرمسیر با حال تو چه کرده است؟

(مرد) نَمَن وِ بازُفت، بازُفت حَرَّه زارِه

بیَو رَویم وِ شیمبار هَمَس کَس و کاره

 

نَمَن وِ بازُفت، بازُفت شُل و شووِه

بیَو رَویم وِ شیمبار هَمَس کَسِ خووِه

در بازفت (منطقهای در چهار محال و بختیاری) نمان؛ زیرا بازفت گلآلود است. بیا به شیمبار (منطقهای سرسبز و چهارمحال و بختیاری) برویم که همة اهالی آنجا بستگان و فامیل ما هستند.

در بافزت نمان؛ زیرا بازفت گلآلود است. بیا به شیمبار برویم زیرا همه اهالی آنجا بستگان خوب ما هستند.

(زن) گَرمسیر اَی نَه مُنُم رَنگِ تو زَردِ

میونِبرف و چَویل اِلم وِ تو خَردِه

ای یار گرمسیری من، به گمانم رنگ تو زرد شده است. در میان برف و چویل (گیاهی معطر کوهی) مرض به سراغ تو آمده است. این بیت به برزگری اشاره میکند که از گرمسیر به ییلاق، که محلی خوشآب و هوا و جایگاه رویش گیاهان معطر است، رفته و مریض شده است.

 

6-2- شکوه از یار

در ترانة زیر، ترس برزگر از این است که زن جوانی که دلش را همراه خود به بازار برده است، آن را بفروشد و خرج زینتآلاتش کند:

(مرد) شوشِتَر پَسِ بُلند پیشَس لَگُم زار

دِلُمِ تیله زَنی بُردِه وِ بازار

 

بُردِه وِ بازار تَرسُم بِفروشِس

بِدِه و دونِه دُری بِکُنِس وِ گوشِس

شوشتر از سمت پشت بلند و از سمت جلو لجنزار است (مرد در این منطقه مشغول درو کردن است). دل مرا نیز زن جوانی به بازار این شهر برده است و میترسم که بفروشد و به دانة دری بدهد و آن را به گوشش آویزان کند.

این بیت شاید به این موضوع اشاره دارد که مرد برزگیر نگران است که دوری و فاصلهها باعث شود فرد دیگری وارد زندگی زن جوانش شده و با خرید اشیاء مورد علاقة زنان وی را فریب دهد.

زن از اینکه یار به او نگاه کرده اما لبخندی به او نزده است شکوه دارد:

(زن) ِ گلّه دَر گَشت لِهرِست و نَخَندِست

چی کَواوِ شوشتری دِرُم دا وِ اَنگِشت

به آن سوی گردنه رفت؛ رفت و به عقب نگاه کرد اما نخندید و با این کارش مرا مانند کباب شوشتری به اَنگِشت (آتش زغال) تاباند.

(مرد) دوستِ خوُم دوستی گِرِهد زِ دشمِنونُم

وُرکِشی تیرِ خَدَنگ زَیدِس بِه شونُم

دوست خودم با دشمنی از دشمنان من دوست شده است. تیر خندگی (تیرچوبی محکم) درآورده و آن را به شانهام زده است. گاهی دوری از همسر آنقدر بار غم زن را زیاد و عرصه را بر او تنگ میکند که میاندیشد مردش به او خیانت کرده است. پس زبان شکوه و نفرین به مرد خود میگشاید و او را به باد ناسزا میگیرد که در تنگناهای زندگی تنهایش گذاشته است. چنانکه در بیت زیر میبینیم:

(زن) چَوچَو ایاهِه یارت نَدِرسته

با احمد وِش بِزَنه نَئِلس نَوِرِسته

(زن میگوید) خبر میآید که یار تو به هرزگی رفته است. بابا احمد (یکی از زیارتگاههایی است که در بین اندیکا و هارکله در خوزستان واقع شده و مردم به آن اعتقاد زیادی دارند) نگذارد از جایش بلند شود (نابودش کند).

 

6-3- آرزو و امید

برزگر به دنبال قاصدی تندرو است که مسافت بین خود و یارش را در کمترین زمان ممکن طی کند:

 

 

(مرد) خاصدی خواستُم که چی اَور و باد بو

 

ناشتاس وِ چلو ظُهرِس وِ چارمُحال بو

قاصدی میخواستم که مانند ابر و باد باشد. صبحانه را در منطقة چِلو و ظهر را در چهارمحال بخورد.

(زن) وُلا یَکینِه اِیخواستُم بیدِاد سیم بِخونِه

بِکَنه خار زِدِلُم گُل بِجاس نِشونه

ای خدا من یکی را میخواستم تا برایم آواز بیداد (آواز برزگری) بخواند، خار (کنایه از غم و ناراحتی) را از دلم جدا کند و گل (کنایه از مهر و شادی و خبر خوش) جای آن بکارد.

گَرمِسیر گَرمِه و گرماس هَم مَلیلِه

پِرپِر کَموتَرون پِزپِز گُرازون

 

6-4- سختیهای کار برزگری

بعد از موضوع عشق، مسائل برزگران از مهمترین موضوعات مطرح در ترانههای برزگری است. درد و رنج حاصل از کار، دلداری دادن آنها به هم، ابزار کار کشاورزی، توصیف برزگر در هنگام کار و مشکلات محیط کار از جمله مسائل برزگران است که در پارهای از این ترانهها دیده میشود.

(زن) زِکُیه ایاهِی عَرَخِت ریا ری

(مرد) زِ کُنارِ کَن کَنون زِ مالِ لالی

 

(زن) زِ کُیه ایاهِی عَرَخِت گُلاگُل

(مرد) زِ کُنارِ کَن کَنون زِ مالِ تُنبُل

(زن): از کجا میآیی که از سمت جلو عرق کردهای؟ مرد: از کُنار کن کنون از منطقة لالی (میآیم).

(زن) از کجا میآیی که قطرهقطره عرق کردهای؟ مرد: از کنار کن کنون از صحرای تنبل (میآیم).

(مرد) اَر دوستَکُم دونِستَس بو اَمرو چه حالُم

اَفتوِ مُل وِ کِمَر سُهدِ پَر و بالُم

اگر دوست من بخواهد بداند که امروز چه حالی دارم، (بداند که) آفتاب صبحگاهی پروبالم را سوخته است.

(زن) برزگر نو برزگر لَرِ لَراَندُم

مِثلِ یه خِرسِ شَلی وَستِ وِ گَندُم

برزگر تازه وارد که اندام باریک و لاغری مانند خرس لنگی به دروی گندمزار پرداخته است:

(مرد) زِ وَرِ داسِ مَوُر و گَندُمِ تَر

بِرَوم وِ جایی که کَلا نیزَنِ پَر

از دست داس کند و گندم نارسیده به جای میروم که حتی کلاغی نباشد.

در این ترانه نیز برزگر و شیوة حرکت او در میان گندمزار توصیف شده است:

(زن) گرمِسیریم ای اَوِت به مِنِ مَشکو

بِزَنِس گَلِ کُنار کِه تِشنَت ایبو

ای یار مانده در گرمسیرم که آب خوردنت در درون مشک است، آن را به شاخ درخت کُنار (سدر) بیاویز که تشنهات خواهد شد. برزگر در ترانه زیر از سختی درو کردن در ایذه ناله سر میدهد؛ زیرا تخم افشان کار تخم افشانی را خوب انجام نداده است. بنابراین، چیدن آن بیفایده است:

(مرد) مالِمیر ملِکِس مَمیر دیم کالِس فُراوون

برزگر تُحم وِس نَوَند وِ مو چه تاوون

ایذه ملک همیشه زندهای است که زمین دیم کاشت آن فراوان است اما برزگر آن را خوب تخمافشانی نکرده است؛ من چرا باید تاوان بدهم؟

(زن)

گُم جاز به بوُت بِنِه بِه زِ چَویِله

گرمسیر گرم است و گرمایش هم ملایم است. شکوفة درختچة جاز را ببوی که از گل چویل خوشبوتر است.

(مرد) گَره وِ گَرما، گَرما چِه مَلیلِه

دستُم رَه سی گُمبِ جاز، گُدُم چَویلِه

درو کردن در گرما، گرما منطقة درو چه گرم است، دستم به طرف شکوفه درختچه جاز رفت. گفتم شاید گیاه چویل باشد.

(مرد)

نِهلِنمون شَو لیز کُنیم پَشخِه لِنگ دِرازون

پرپر زدن کبوتران و صدای گرازها (خوک وحشی) و پشههای پادراز شبهنگام نمیگذارند استراحت کنیم.

(مرد) کَوگِ کُه بیدُمِی چَویلِ سَرِ بَرف

موندِگار وا بیدُمِی بَرِ عَرَو حَرف

میر مات بَنگ ایزَنِه غَلِه مَند سرَرپا

من کبک کوه و چویل تازه از زیر برف در آمده بودم (چابک و سرحال). اکنون در سرزمین عرب زبانها (خوزستان) ماندگار شدهام.

(مرد) چَویل وِ هرِکول زِ یَک مو نیشِناسُم

مَندِه بِه گَرما بِخدا سو چَشِم راسُم

گیاه چویل و هِرکول را من از یکدیگر تشیخص نمیدهم؛ زیرا به خداوند قسم، بینایی چشم راستم در گرمسیر از بین رفته است.

(مرد) کَی خَلاص ایبوُم زِ ای ماتِ گَندُم؟

وارَستِن بَرزِیَرون مو سی چه مَندُم؟

چه هنگام من از این مات (قسمتی از گندم یا جو که هر بار برزگر برای چیدن انتخاب میکند) گندم رهایی مییابم؟ برزگران از کار خلاصی یافتهاند. چرا من ماندهام؟

 

6-5 تشویق و تهییج برزگران به کار

(مرد) میرِمات بَنگ ایکُنِ اَی پَر کِلوری

سینه ی ماتِ زَدیُم نََری زِ زونی

سردستة برزگران صدا میزند: ای برزگری که در آخر درو میکنی، سینة مات را درو کردم. از زانو نرو و توانت را حفظ کن.

(زن) شَهداسِ نیلی زَردُنگ طلایی

جونُم زِ کُر جاهلی شُل کِرد باهی

گندم شهداس نیلی و گندم زرد رنگ طلایی (آمادة درو) پسر جوانی که بازویش را شل کرده (سست کردن دست برای درو) و آمادة درو شده، جان من است.

(مرد) مِیرِمات بَنگ اِیزَنه ای پَئرکِلوری

ماتی تی تو توکِل بِزنَ جون یا وِزونی

سردستة برزگران بانگ میزند: ای برزگر کِنار ماه تی تی (اسم زن)، تو بانگ شادی سر بده تا زانوهایم توان بگیرند.

(زن) آوارِه بِه داس بِدِه چَی و چَم راست

بِه نیا بَرزِیَرون یو بِه سَرِ چاست

داسَت را در چپ و راست کشیدنها هموارتر به حرکت درآور و جلوتر از همة برزیگران سر سفرة ناهار حاضر شود.

(مرد)

داسِتهِ تُندتُند بِکَش نَمَهنی بِه گَرما

سردستة برزیگران بانگ میزند: غله (گندمزار) هنوز چیده نشده است. داست را تندتند بر گندمزار بکش تا در گرمسیر درپای دروی گندم نمانی.

(مرد) بَرزِیَو نو بَرزِیَر چئپَه نَتِنیدِه

داسِتِه تُندتُند بَکَش غَله مَند نچیده

ای برزگر تازهکار، دستة گندم چیده شدهات درهم تنیده نشده است. داست را تندتند بر گندمزار بکش؛ زیرا غله (گندمزار) هنوز چیده نشده است.

وارَستِن بَرزِیَرون زِ چالِ گور اَو

زَیدِنِه خَرَمن بِه باد پاس کِردِنِه خَو

برزیگران درو کردن گندمزار را در چالة گوراب (گودال تالاب) تمام کردند و خرمن را به باد زدند (دانه را از کاه جدا کردند) و اکنون درپای آن به خواب رفتهاند.

وارَستِن بَرزیَرون زَیدِن زووالِه

شادِمون به رَه رِوِن زَین بِگالِه

 

روی خود را میخراشد و موی خود را میکند و همواره خواهد گریست و روز و شب در میان آبادی ناله خواهد کرد. (صفری، ظاهری، 1388. شماره 31؛ حسینی، 1376: 156- 147 و مصاحبة حضوری)

 

نتیجهگیری

محدودة جغرافیایی بختیاریها بین استانهای مختلف خوزستان، چهارمحال و بختیاری، لرستان و اصفهان است و مردمان آن به گویش بختیاری، که یکی از گویشهای زبان فارسی است، صحبت میکنند.

بختیاریها اشعار و ترانههای عامیانهای دارند که حاکی از وضع تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان هستند و در شرایط مختلف زندگی توسط مردمان عادی خلق شدهاند. آواهای کار نیز، که جزئی از اشعار و ترانههای عامیانه محسوب میگردند، با توجه به شیوة زندگی مردم پیشین این جامعه که بر پایه دامداری و کشاورزی استوار بوده است، سروده شدهاند و شامل اشعار و ترانههایی در ارتباط با فعالیتهای تولیدی کوچ، چوپانی، صیادی، شیردوشی، مشکزنی، بافندگی، برزگری و خرمنکوبی و در بخش غیرتولیدی ترانههای نگهداری و خوابانیدن کودک (لالاییها) هستند.

بختیاریها در کنار شغل دامداری به فعالیت کشاورزی، که برزیگری بخشی از آن است، پرداخته و در هنگام درو ترانههایی میخوانند که به آنها «بَرزِگری» یا «بَوِرو» و یا «بیداد» میگویند. مهمترین مضامین ترانههای برزگری عشق به یار، شکوه از یار، آرزو و امید، سختیهای کار بزرگری، تشویق و تهییج برزگران به کار، فخر و مباهات به ایل، کوچ ایل و مادر است.

با توجه به نزدیکی محل اسکان بختیاریها با اقوام دیگر ایرانی و تأثیرپذیری گویش و فرهنگ آنان از این اقوام، همچنین توسعة صنعتی کشور و تأثیر این رخداد بر فعالیتهای شغلی این مردم ضرورت دارد با جمعآوری و مکتوب ساختن عامیانهها، گویش، فرهنگ و آداب و خصوصاً اشعار و ترانههای این جامعه محفوظ بماند.

 

مراجع

1. کرزن، جرج ناتانیل؛ ایران و قضیة ایران. جلد دوم. چاپ دوم. مترجم: غ. وحید مازندرانی، تهران، مرکز انتشارات علمی فرهنگی، 1362.

2. دوبد، کلمنت آگوستوس بارون؛ سفرنامه لرستان و خوزستان، چاپ اول. مترجم: محمدحسین آریا. تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1371.

3. ابطحی، علیرضا، نفت و بختیاریها، چاپ نخست، تهران، مؤسسة مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384.

4. فرهادی، مرتضی؛ «ترانههای کار، کار آواهای از یاد رفته کارورزان و استاد کاران» فصلنامة علوم اجتماعی، 12-11، بهار و تابستان 1379.

5. دهخدا، علیاکبر؛ لغتنامه، چاپ دوم از دورة جدید، تهران، موسسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377.

 

ماندانا جمشیدیان

کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی

دکتر نصرت الله فروهر

 

  • علیرضا همتی فارسانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">