مقاله: مبالغه؛ تصویری فراتر از خیال
چکیده | |||||||||||
مبالغه تصویری است بلاغی که اغلب برای آرایش کلام و جلب توجّه شنونده به کار میرود. در مبالغه، شاعر با استفاده از دو شیوۀ بزرگنمایی و کوچکنمایی مفاهیم خُرد را بزرگ جلوه میدهد و مفاهیم بزرگرا خُرد، و در واقع با استفاده از این ابزار بیانی سخن خویش را بسط میدهد و تأکید میکند تا القای مفهوم بهتر انجام پذیرد. اغلب بلاغتنگاران ضمن معرفی مبالغه تأکید کردهاند که مبالغه در حقیقت نوعی دروغ آمیخته با خرافات است و بنابراین گاه آن را تمجید کردهاند و از عناصر اصلی شعر و سخن بلندپایه دانستهاند و گاه آن را مطرود دانسته و شعر راستین را از آن مبرّا دانستهاند. با توجه به رویکرد متفاوت و گاه متناقض بلاغیون نسبت به مبالغه، در این مقاله به این پرسش پاسخ گفتهایم که ارزش جمالشناسی مبالغه چیست و استفاده از مبالغه تا چه حد در سخن متعالی جایز و بایسته است؟ | |||||||||||
کلیدواژه ها | |||||||||||
بدیع؛ مبالغه؛ اغراق؛ غلو؛ مبالغه و شعر حماسی | |||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||
مقدمه «بدیع» یکی از شاخههای علوم بلاغی است که بررسی صناعات ادبی را بر عهده دارد. هرچند هدف از صناعات بدیعی افزایش محسّنات کلام است، اما در حقیقت این صناعات برای اغراض متعددی استفاده میشوند: گاه وجوه لفظی مورد نظر است و گاه ساحتهای معنایی. برخی صنایع نیز برای بسط و تأکید معنی به کارمیروند. این بسط البته بدین معنی نیست که اطناب را به وجود آورد یا حالت بیان مترادفات به خود بگیرد، بلکه گوینده به شیوههای خاصی و با استفاده از ابزارهای بیانی مفاهیم و مضامین را بسط میدهد و تأکید میکند. از جملۀ این صناعات «مبالغه» است که گوینده با استفاده از این صنعت بلاغی، به بسط معنی و وضوح و تأکید آن میپردازد و سعی میکند از ایجاز یا اشاره خودداری کند و معنی را تا آنجا که میتواند گسترش دهد.
مبالغه[i] «مبالغه» در لغت «کوشش بسیار و زیادهروی در کار» و در اصطلاح علم بدیع تجاوز از واقعیت است،به طوری که شاعر یا نویسنده، کسی یا چیزی را در لفظ و معنا چنان وصف کند که صفات منسوب بدان از حدّ متعارف درگذرد یا فروتر از حدّ متعارف جلوه کند. به عبارت دیگر، «مبالغه»توصیفی است که در آن افراط یا تفریطِ تواَم با تأکید باشد (قدامه بن جعفر، 1400ق: 146؛ ابن منقذ، 1380ق: 83؛ سیوطی، 1426ق: 1773؛ تفتازانی، 1409ق: 434؛ کاشفی سبزواری، 1369: 113). ابنمعتز نخستین بار از این صنعت به نام «الافراط فی الصفه» یاد کرده است (ابنالمعتز، 1402ق: 65). قدّامه بن جعفر آنرا «مبالغه» نامیده و «غلوّ» را از آن منشعب کرده و این نامگذاری او مورد پذیرش علمای بلاغت قرار گرفته است (قدامه بن جعفر، 1400ق: 146؛ المصری، 1377ق، ج2: 54؛ ضیف، 1965: 73). ابوهلال عسکری در تعریف «مبالغه» مینویسد: «مبالغه آن است که معنی را به منتهادرجه و اقصیمرتبۀ خود برسانی و در عبارت، از کوچکترین منزلت و نزدیکترین مرتبۀ آن کوتاهی ننمایی» (العسکری، 1319ق: 287). مؤلف قابوسنامه از مبالغه به «دروغ» تعبیر کرده است. وی خطاب به فرزند خویش میگوید: «اندر شعر دروغ از حد مبر، هرچند دروغ در شعر هنرست» (کیکاووس بن اسکندر، 1383: 191) که یادآور این بیت نظامی است: در شـعر مـپـیـچ و در فــن او چــون اکــذب اوســت احـســن او (نظامی، 1378: 46) صاحب نقدالنثر میگوید: «کذب و مبالغه در هیچیک از فنون سخن، جز شعر مستحسن نیست» و از قول ارسطو نقل میکند که در شعر، کذب از صدق بیشتر است (قدامه بن جعفر، 1980: 90). از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی مبالغه نوعی خرافات است: «آنچه مشتمل بود بر عدول از ممکنات به محال، آن را خرافات خوانند؛ و باشد که مستملحتر شمرند و به این سبب گفتهاند: أحسَنُ الشِّعرِأکذَبُهُ» (طوسی، 1376: 594). با توجه به این نکته است که بعضی حکیمان گفتهاند: هرچیز را صدق آراسته میکند، مگر سخنچین و شاعر، که صدق، عیب آن دو است (ابنحزم اندلسی، بیتا: 206). چنانکه ملاحظه میگردد «مبالغه» عنصری است که در کلام برای بسط و تأکید معنی به کار میرود وبلاغتنگاران غالباً از این بسط و اطالۀ کلام به نوعی دروغ و خرافات تعبیر کردهاند. با عنایت به این نکته که مبالغه از دیرباز از عناصر اصلی شعر و حتی بنمایۀ اشعار حماسی بوده است، آیا استفاده از این نوع دروغ و خرافات در کلامجایز است یا نه؟ مستحسن است یا مردود؟ در ادامه ضمن بررسی وجوه و مراتب مبالغه و بررسی درجۀ جمالشناسی این صنعت به این پرسش پاسخ خواهیم داد.
مراتب مبالغه برخی از علمای بلاغت،مبالغه را به لحاظ شدّت و ضعف به سه نوع تقسیم کردهاند. خطیب قزوینی در این باره میگوید: «مبالغه آن است که در مورد صفتی حدّی از شدت و ضعف آورده شود که محال باشد یا بعید تا چنان گمان نرود که آن صفت را در شدت و ضعف نهایتی هست و این امر در سه شکل تبلیغ و اغراق وغلو منحصر است؛ زیرا صفتی که ادعا شده یا ممکن است یا غیرممکن. اگر ممکن نباشد غلو است و اگر ممکن باشد یا امکان آن به طور عادی است یا نه. اگر امکان به طور عادی باشد، تبلیغ است وگرنه، اغراق» (خطیب قزوینی، 1424ق: 275). بنابراین برای مبالغه سه مرتبه وجود دارد: 1. تبلیغ «تبلیغ» در لغت «رسانیدن»و در اصطلاح افراط در وصف چیزی یا کسی است به حدّی که عقلاً و عادتاً ممکن باشد (خطیب قزوینی، 1424ق: 275؛ تفتازانی، 1409ق: 434، کاشفی سبزواری، 1369: 113؛ فقیر دهلوی، 1384: 1760؛ هدایت، 1383: 9). «تبلیغ» از انواع دیگر به حقیقت نزدیکتر است، مانند این بیت انوری: بـودیـم بـر کـنـار ز تـیـمـار روزگـار تـا داشـت روزگـار تـو را در کـنـار مــا (انوری، 1376: 769) که عقلاً و عادتاً ممکن است عاشق در وصل محبوب، غم روزگار را به کلی فراموش کند.و سعدی چنین سروده است: جـزایِ آنکـه نگفتیم شکـرِ روزِ وصال شبِ فـراق نـخـفتـیـم لاجـرم ز خیـال (سعدی، 1385: 306) چنانت دوست میدارم کـه گـر روزی فـراق افتد تـو صبـر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم (همان: 89) 2. اغراق «اغراق» در لغت «غرق کردن و سخت کشیدن کمان» و در اصطلاح، ادعای امری است که عقلاً ممکن باشد و بتوان آن را پذیرفت، اما از روی عادت محال و بعیدالوقوع باشد (ابن مالک، 1409ق: 225؛ العلوی، 1332ق: 3/127؛ تفتازانی، 1409ق: 435؛ کاشفی سبزواری، 1369: 114؛ المدنی، 1389ق: 4/219؛ فقیر دهلوی، 1384: 1760؛ هدایت، 1383: 9؛ گرکانی، 1377: 70 و 306)؛ مانند این بیت فردوسی: چـو بـوسـیـد پـیـکـان سـرانگشت اوی گــذر کــرد بــر مـهـرۀ پـشـت اوی (فردوسی، 1374: 4/197) البته احتمال نمیرود که دلاوری چنان در تیراندازی مهارت داشته باشد که به یک لحظه پیکان را از مهرۀ پشت خصم بگذاند، اما میتوان عقلاً آن را پذیرفت؛ و یا مانند بیت: چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوۀ «جَنّـاتُ تَجـرِی تَحتِهَا الأنهار» داشت (حافظ، 1384: 54) 3. غلوّ «غلوّ» در لغت «از حد درگذشتن» و در اصطلاح بیان صفتی یا ادعای امری است که عقلاً و عادتاً محال و غیرممکن باشد (ابن مالک، 1409ق: 226-227؛ تفتازانی، 1409ق: 435؛ کاشفی سبزواری، 1369: 114؛ المدنی، 1389ق، ج4: 229؛ فقیر دهلوی، 1384: 1760؛ هدایت، 1383: 9؛ گرکانی، 1377: 280 و 306). مولف الصناعتین در این باره مینویسد: «غلوّ، تجاوز از حد معنی و رفعت در آن است تا جایی که رسیدن به آن عادتاً ممکن نباشد» (العسکری، 1319ق: 280). علمای بلاغت، غلو را به دو دسته تقسیم کردهاند: غلو مقبول و غلو مردود. غلوّ مقبول به سه شکل در کلام ظاهر میشود: الف) گوینده کلام خود را در عین آنکه دور از عقل و عادت است، با الفاظی ادا میکند که به حقیقت نزدیکتر مینماید. به عبارت دیگر، گوینده در سخن خود کلماتی میآورد که بر «تشبیه» یا «گمان» [= توهّم، شکّ و تردید] یا «شرط» یا «تقریب» دلالت دارد؛ در عربی کلماتی نظیر «کأنَّ»، «کاد»، «لو»، «لولا»، «أوشَکَ» و در فارسی کلماتی از قبیل «گویی»، «پنداری»، «گوییا» یا یکی از ادوات شرط (القیروانی، 1401ق: 2/64؛ ابن مالک، 1409ق: 227؛ خطیب قزوینی، 1424ق: 276؛ تفتازانی، 1409ق: 435؛ گرکانی، 1377: 280؛ گرکانی، 1389: 78). ابنرشیق قیروانی این نوع را بهترین نوع مبالغه دانسته است (القیروانی، 1401ق، ج2: 64)؛ مانند: ور بـه دریا برگذاری تـو سموم قهر خویش مـاهیان را زیر آب اندر همـه بـریان کنی (عنصری بلخی، 1363: 287) خاک پنداری به ماه و مشتری آبستن است مرغ پنداری که هست اندر گلستان شیرخوار (منوچهری دامغانی، 1356: 27) اگر مــوری سخن گوید وگـر مــویی روان دارد من آن مور سخنگویم من آن مویم که جان دارد (عمعق بخاری، 1339: 139) ب) غلو متضمّن حسن تخیّل موجّه باشد (ابن مالک، 1409ق: 227؛ خطیب قزوینی، 1424ق: 276؛ تفتازانی، 1409ق: 435)؛ مانند: ز ســمّ سـتـوران در آن پــهن دشـت زمیـن شـد شـش و آسمـان گشـت هشـت (فردوسی، 1386، ج1: 348) کــه مـن از گـشـاد کـمـان روز کیـن بــدوزم هــمــی آسـمــان بــر زمــیــن (فردوسی، 1370: 1447) هرگز کسی نداد بدینسـان نشان بـرف گویی که لقمهای است زمین در دهـان برف (کمال اسمعیل، 1348: 407)
ج) غلو بر سبیل هزل و مطایبه باشد (خطیب قزوینی، 1424ق: 276؛ تفتازانی، 1409ق: 435). سعدی در گلستان، در توصیف سیاهی زشترو به مطایبه چنین گفته است: «مَلِک در خشم رفت و او [= کنیزک] را به سیاهی بخشید که لب َزبَرینش از پرّۀ بینی درگذشته بود و زیرین به گریبان فروهشته» (سعدی، 1389: 84). غلوّ مردود: علمای بلاغت، غالباً تبلیغ، اغراق و غلوّ مقبول را در کلام پسندیده و نیکو دانستهاند (خطیب قزوینی، 1424ق: 275-276؛ تفتازانی، 1409ق: 435؛ تهانوی، 1996: المبالغه)، اما نوعی از غلو نیز وجود دارد که گوینده کلام خود را که از عقل و عادت به دور است، به وجهی بیان میکندکه مستلزم ترک ادب شرعی و دینی است و از این رو زشت است و قبیح (گرکانی، 1389: 78). در این نوع غلو، مقصود گوینده صرفاً مدح است و جز بالا بردن پایۀ ممدوح چیزی نیست. کاشفی سبزواری این نوع غلو را ذیل عیوب نظم آورده و آن را «غلوّ فاحش» نامیده است و در تعریف آن میگوید: «شاعر، در اقسام مدح و هجا، یا در اغراق اوصاف اشیاء، مبالغه را به حدی رساند که مرتکب محظوری شرعی شود» (کاشفی سبزواری، 1369: 171). مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون، غلو مردود را «محالی» میداند کـه «متضمّن حسن و لطافت ادبی» نباشد (تهانوی، 1996: المبالغه). هرچند این نوع غلوّ زشت و مردود است، در دیوان بعضی از شعـرای پـارسیگوی فراوان بـه چشم میآید، بـه عنوان نمونه: سنانـت چـنـان در دل دشـمـن افـتـد کـه چــونـان نـیـفـتـد قـضـای خــدایی تـو بـنیـاد فـضـلی و اصــل ســخـایی بـه فـضل و سـخــا حـیـدر مـرتـضـایـی بـه نیـکی خـلـیـلی بـه پـاکی کلیـمی بـه روی و خـرد یـوسـف و مـصـطـفـایی (مسعود سعد، 1362: 521-522)
اگر فنـا درِ هسـتی بــه گِـل بـرانـدایـد تـو را چه باک؟ نـه ذات تـو مستعدّ فناست وگر بقا نبـود در جهان، تـو را چه زیان؟ بقـا، به ذات تـو بـاقی، نه ذات تو به بقاست (انوری، 1376: 44)
نوح نه بس علم داشت، گر پدر من بدی قـنطره بـستی بـه عـلـم بـر سـرِ طوفـان او (خاقانی، 1382: 365)
به لحاظ خیالانگیزی، تبلیغ فروتر از اغراق است و اغراق فروتر از غلو (المدنی، 1389ق، ج4: 229)؛ با این حال بیشتر علمای بلاغت نه تنها میان مبالغه، تبلیغ، اغراق و غلوّ تمایزی قائل نشدهاند، بلکه همه را مترادف یکدیگر شمرده و یکی را به وسیلۀ دیگری تعریف کردهاند. به عنوان نمونه رشیدالدین وطواط «الإغراقُ فِی الصِّفَه» را تجاوز از قاعدۀ اعتدال میداند و میگوید: «این صنعت چنان باشد که در صفت چیزی مبالغت بسیار رود و به اقصیالغایه برسد.... عامّه گویند در نکوهش: فلان هیچکس است و چیزی کم. دیگر: ای سگ و دریغ این نام بر تو» (وطواط، 1362: 73). شمس قیس رازی نیز در تعریف اغراق آورده است که: «اغراق پُر دَرکشیدن کمان است و در صنعت سخن آن است که در اوصاف مدح و هجا و غیر آن غلو کنند و مبالغت نمایند. و وجوه مدایح به حسب تفاوت درجات ممدوحان مختلف است و بر موجب اختلاف احوال ایشان در ارتفاع و اتّضاع، متفاوت» (شمس قیس رازی، 1388: 367- 368). ظاهراً مراد هر دو از اغراق همان «مبالغه»به معنای عام، یعنی تبلیغ، اغراق و غلوّ است. نیز )قدامه بن جعفر، 1400ق: 146؛ القیروانی، 1401ق، ج2: 60؛ سیوطی، 1426ق: 1773). شرفالدین رامی در بیان تفاوت میان مبالغه و اغراق، اغراق را اعمّ از مبالغه میداند و میگوید: «فرق میان مبالغه و اغراق آن است که هرجا که اغراق باشد مبالغه باشد و هرجا که مبالغه باشد، اغراق نباشد؛ چه اغراق افراط است در مبالغه» (رامی تبریزی، 1385: 107). مبالغه در ترازوی نقد بسیاری از ادبا و فضلا مبالغه را از جهات مختلف مورد انتقاد قرار دادهاند؛ بعضی آن را ستوده و برخی نکوهیدهاند. در میان کسانی که در این باب بحث کردهاند، یکی ابنرشیق قیروانی است صاحب کتاب العمده فی محاسن الشّعر و آدابه و نقده. به نظر وی معنی کلام ارزش فوقالعاده دارد. شاعری که در ذهن خود معانی بکر و تازه داشته باشد، هرگز به دنبال مبالغه نمیرود و اغلب شاعران ناتوان که چیزی برای گفتن ندارند، دست به دامن مبالغههای شگفتانگیز میزنند تا بدین وسیله خوانندگان را به اعجاب و تحسین وادارند. البته هستند در میان مردم کسانی که فضیلت و برتری شاعر را در وجوه و انواع مبالغه میدانند و این توجه شدید از آن رو است که میخواهند دوش خود را از زیر بار واقعیات و متعارفات خارج سازند (القیروانی، 1401ق، ج2: 53-54). اما به عقیدۀ وی، عدهای از سخنشناسان بهترین کلام را کلامی میدانند که از دروغ مایهای نداشته باشد و به حقیقت نزدیک باشد (همان). با آنکه عقیدۀ ابنرشیق درخور توجه است، یک نکته در آن مورد غفلت قرار گرفته و آن این است که از شعر نمیتوان انتظار داشت که تنها به بیان حقایق صرف اکتفا کند، چه از قدیم گفتهاند: «ألشِّعرُأکذَبُهُ أعذَبُهُ: از شعر آنچه به دروغتر، با فروغتر» (رادویانی، 1380: 163).
ابنسنان خفاجی (فو. 466 ق) میگوید: «مبالغۀ در معنی، و غلو، مردمان را در این باب اختلاف است، بعضی آن را برگزیدهاند و گفتهاند زیباترین شعرها دروغترین آنهاست.... و این راه و رسم یونانیان است در شعر. و بعضی مبالغه و غلوّی را که به محال نزدیک شود، خوش نمیدارند و آن را که به حقیقت و صحّت نزدیک باشدمیپسندند.... و آنچه من بر آنم، همان عقیدۀ نخستین است که مبالغه و غلو را میستاید، زیرا که بنیاد شعر بر جواز و تسامح است» (الخفاجی، 1402ق: 271-272). یحیی بن حمزۀ علوی صاحب الطراز المتضمّن لأسرار البلاغه و علوم حقایق الاعجاز در قـرن هشتـم بـه طـور دقیقتری مـوضـوع را مـورد بـررسـی قـرار داده و میگـویـد: «دانشمندان بیان را در باب مبالغه سه مذهب است و بحث است که آیا مبالغه در شمار فنون بدیع قرارمیگیرد یا خیر:
صاحب الطراز پس از نقل این آراء، نظر خویش را در ستایش مبالغه و اهمیت آن یاد میکند و خود نیز طرفدار اعتدال است (همان: 119). از دیگر کسانی که در باب مبالغه به انتقاد و عیبجویی پرداختهاند، شمس قیس رازی است. وی نوع سوم از اوصاف ناپسندیدۀ کلام را به «غلوّ مردود» اختصاص داده است. به نظر شمس قیس یکی از شیوههای عدول از جاده صواب در شعر، «آن است که [شاعر] در بعضی از اوصاف مدح و هجا و غیر آن چندان غلوّ کند که به حدّ استحالت عقلی برسد یا ترک ادب شرعی را مستلزم بود» (شمس قیس رازی، 1388: 333)؛ چنانکه انوری گفته است: ای تمـامـی کـه پس از ذات خدای جـــز کـمـال تـو هـمـه نـقـصـان اسـت و گفته است «- تَجاوَزَاللهُ عَنهُ وَ استَغفِرُاللهَ مِن کِتابَتِهِ وَ قَراءَتِهِ: بزرگواری کاندر کمال قدرت خویش نه ایزد است و چو ایزد بزرگ و بیهمتاست ...و شعرا ازین جنس بسیار گفتهاند که اگر معجز فلان پیغمبر چنین بود، تو را چنین است و تو چنینی، و اگر فلان پیغامبر چنان کرد، تو چنین کردی» (شمس قیس رازی، 1388: 334-335)؛ چنانکه ازرقی گفته است: وگر تخت سلیمان را همی صرصر خداوندا کـشـیـد انـدر هـوا پـرّان بــه امـر داد ده داور تو آتشطبع گردونی همی در زیر ران داری کـه انـدر دست او ابرست و انـدر پای او صرصر وگر خضر پیمبر را مباح آمـد که بیکشتی گـذارد گـام را بــر مــوج در دریـای بیمـعـبر تـو از پولاد، مینارنگ دریایی به کف داری که صد دریای خون دارد روان در آب و در گوهر (ازرقی هروی، 1336: 10) در جای دیگر میگوید: «از عیوب مدح یکی آن است که از حد جنس ممدوح به طرفیّ افراط و تفریط بیرون برند» (شمس قیس رازی، 1388: 368)؛ چنانکه انوری گفته: زهـی دست تـو بـر سرِ آفـریـنـش وجــود تــو سـردفـتـرِ آفــریـنـش قضا خطبههـا کرده در ملک و ملت بـه نـام تــو بــر منبـرِ آفــریـنـش چهـل سال مشـاطــۀ کـون کـرده رســـوم تــو را زیـــور آفــریـنـش اگــر فـضـلـۀ گـوهـر تــو نبـودی حـقـیـر آمــدی گـوهــر آفـریـنـش (انوری، 1376: 264) سپس میگوید: «این نوع مدح جز پیغمبر (ص) را نشاید و بیرون از او در حقّ هرکس که گویند تجاوز باشد از حدّ مدح» (شمس قیس رازی، 1388: 368). بنابراین، «این جمله ناشایسته است، و دلیری بر شریعت، و دلیل کننده بر بیاعتقادی شاعر، و فتور قوّت صدق او در دین، نَعوذُ بِاللهِ مِنَ الضَّلالَهِ بَعدَ الهُدی» (شمس قیس رازی، 1388: 337). شمس قیس رازی در مـورد مدایـح رجـال و سلاطیـن کبـار سخنـان جـالبـی دارد: «و جنس ملوک را خواجه و وحید دهر گفتن، مدحی قاصر باشد و جنس خواجگان را، شه و مَلِک، نالایق.... باید که در وجوه مدایح رجال، معوّل بر ذکر طراوت خلق و جمال صورت نکنند و آن را جز به تبعیّت بعضی از فضایل نفسانی به کار ندارند. و در مدح خلفا و سلاطین کبار، اعتماد بر ذکر سخا و شجاعت هم پسندیده نداشتهاند، از بهر آنکه بذل مال، خود از ضرورات پادشاهی باشد و کسی را که چندین هزار مرد و زن، نانخور باشند و همه را - علی اختلاف طبقاتهم- مُکفّی المؤنه باید داشت، چگونه به سخا و مروّت وصف توان کرد؟ و مبارزت و حفظ نواحی ملک، نصیبۀ بندگان دولت و اعیان عساکر باشد و خلفا و سلاطین بزرگ، قهارمۀ عالمند و مستعملان ارباب شجاعت. بدین دو خصلت در مدح عبید و موالی ایشان اگر مبالغتی رود، آن هم به بزرگی قدر ایشان بازگردد و اگر کسی خواهد که لابد ایشان را بدین وجوه بستاید بر وجهی باید که غیر ایشان را لایق نباشد.... و در مدح خواتین ملوک و سلاطین، ذکر جمال خوش و خوبی نباید کرد و در کرم و سخاوت، مبالغت نباید نمود و لفظ عفّت را در مدح ایشان به عصمت بدل باید کرد» (شمس قیس رازی، 1388: 368-369). چنانکه ملاحظه میشود انتقاد شمس قیس رازی بیشتر رنگ دینی و اخلاقی دارد. از توضیحی که صاحب انوارالربیع ذیل غلو آورده است، میتوان نفوذ مذهب و عقاید دینی را در قلمرو عقاید هنری بازشناخت. او میگوید: «غلوّ اگر به کفر منتهی شود قبیح و مردود است وگرنه مقبول است و پسندیده. و بهترین آن، نوعی است که همراه با حرفی باشد که به صحّت نزدیک است، مانند گویی، نزدیک شد که، حرف شرط و حرف تشبیه» (المدنی، 1389ق، ج4: 229). صاحب ابدعالبدایع مینویسد: «حسّان بن ثابت انصاری کذب در شعر را قبیح شمرده، هرچند از باب مبالغه باشد و بعضی نظر به آنکه در خصوص شعر گفتهاند: أحسَنُهُ أکذَبُهُ، مبالغه را از حد گذراندهاند» (گرکانی، 1377: 307)؛ چنانکه گفتهاند: بعـد از هـزار سـال بـه بـام زحل رسد گـر پاسبان ز بـام تـو سنگی کنـد رهـا (سلمان ساوجی، 1371: 127) و در جـای دیگـر مینـویسـد: «نـاخـوشتریـن مبالغات آن اسـت کـه منجـر بـه تـوهیـن چیـزهـای مـحتـرم مـذهبـی شـود» (گـرکـانـی، 1377: 281). نقد شمسالعلمای گرکانی نیز همانند شمس قیس رازی، نقد دینی است و در آن، پایه و اساس شریعت مدّ نظر است. از کسانی که در روزگار ما در باب مبالغه به نقد اخلاقی پرداختهاند، یکی مرحوم کسروی است. وی میگوید: «زبان ایران عیبهایی دارد که هیچ زبان دیگری گرفتار آن نیست و این عیبها همانا نتیجۀ گزافهگوییهای شعر است» (کسروی، 1335: 23). کسروی در باب مبالغه نظریات شگفتی دارد که گاه از نظر نقد اخلاقی خالی از ارزش نیست، اما با همۀ نکتهیابیهایی که کرده است، از یک نکتۀ مهم غفلت داشته و آن این است که شعر را نمیتوان با موازین عقلی و منطقی سنجید. البته راست است که شاعران در مبالغههای خوددروغپردازیهایی کرده و گاه حقایق ظاهری را پایمال خیالپردازیهای خود ساختهاند، لکن مایۀ شعر تخیّل است و احساس، و این هر دو حدود و ثغوری ندارد و هرکس مجاز است احساسات خود را به زبان شعر بیان کند. از دیگر کسانی که در باب مبالغه سخن گفتهاند، مرحوم فروغی است: «یکی از صنعتهای بسیار معمول کلام، اغراق است، یعنی مبالغه. و مبالغه آن است که چیزی از خوب و بد باشد و گاه تصدیق و تکذیب آن را قوّت و شدت دهند، نه آنکه هیچ نباشد و بگویند هست؛ مثل اینکه بخیلی را به کرم ستایند، و در این صورت اغراق نیست، دروغ است» (فروغی، 1333ق: 47). مرحوم فروغی در باب مبالغه نکات دلکش و جالبی مطرح کرده که از نطر نقد ارزشمند است. وی برای مبالغه شرایطی قائل است که با آن شرایط مبالغه از محسّنات سخن شمرده میشود:1- فصاحت و بلاغت کلام؛ 2- بیضرر بودن مبالغه؛ 3- ضمیمه شدن لطفی خارجی به مبالغه تا آن را در خود پنهان دارد و به صورت دروغ بیّن و آشکار نباشد، مثلاً شعر: کتاب فضل تـو را آب بحر کافی نیست که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری فصیح و بلیغ است، اما علاوه بر مبالغۀ بیحدّ و اندازه چیزی ندارد و لطافت دیگری ضمیمۀ مبالغه نشده که اسباب دلکشی و امتیاز آن گردد. به علاوه چون لطفی خارجی، مبالغۀ به این آشکاری را پنهان ننموده، مبالغه خود را به صورت دروغ آشکار نموده است (فروغی، 1333ق: 47-50). هرچند نکاتی که مرحوم فروغی بدان اشاره کرده غالباً درخور توجه است، اما نکتهای که از آن غفلت ورزیده این است که هرگز نمیتوان شعر را تحت ضابطه و قاعدهای درآورد و برای آن حدود و شرایطی تعیین کرد. راست است که سخن باید دارای فضیلت فصاحت و بلاغت باشد، اما این که مبالغه بیسود یا سودمند است، بحثی است که در شعر نباید مطرح شود، چه در شعر سودی در کار نیست. به هر حال بیضرر بودن یا زیانآور بودن مبالغه بحثی است دور از نقد راستین هنری.
وجوه جمالشناسی مبالغه مبالغه را با توجه به مفهوم وسیع تصویر، میتوان در شمار تصویر آورد. تصرّفی که ذهن شاعر در شیوۀ طبیعی و عادی بیان میکند تا حالت یا صفتی را کوچکتر یا بزرگتر از آنچه هست بنمایاند، از نیروی خیال مایه میگیرد. مبالغه در هر مضمونی سبب میشود که آن مضمون از حدّ یک امر عادی و طبیعی خارج شود و همین خروج موضوع از حوزۀ عواطف عادی، برجستگی، تشخّص و عظمت خاصّی به سخن میبخشد که از مجرای طبیعی عادت به دور است.بنابراین، مبالغه ارائۀ یک تصویر است، تصویری در معنی وسیعتر از خیال و ایماژ، و در حقیقت به کمک این صنعتاست که شاعر میتواند به قول صاحب چهارمقاله معانی خرد را بزرگ جلوه دهد و معانی بزرگ را خرد: «شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت، اتّساق مقدّمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجّه؛ بر آن وجه که معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خرد[ii]، و نیکو را در خلعت زشت بازنماید و زشت را در صورت نیکو جلوه دهد» (عروضی سمرقندی، 1333: 42). از دو عبارت «بزرگ گردانیدن مفاهیم خُرد» و «خُرد گردانیدن مفاهیم بزرگ» میتوان به ترتیب به «بزرگنمایی» و «کوچکنمایی» تعبیر کرد.در بزرگنمایی سعی بر آن است تـا «مدلول» از بار عاطفی قویتری نسبت بـه «مصداق» برخوردار باشد؛ مانند: آتش هیبت تو [= شه] دود برانـگیخت ز هند هندوان را رخ از آن دود سیه گشت چو قیر[iii] (امیرمعزّی، 1389: 352) اما کوچکنمایی عکس بزرگنمایی است، یعنی به جای آنکه نوعی تحسین به همراه داشته باشد، از نوعی تحقیر برخوردار است؛ مانند: چـنـانـش درانـداخـت ضـعـفِ جـسـد کـه مـیبُـرد بـر زیـردستـان حـسـد کـه شـاه ارچـه بـر عـرصـه نـامآورست چـو ضـعـف آمـد از بَیَدقی کمتـرست (سعدی، 1387: 64)
مبالغه و شعر حماسی مبالغه اغلب برای آرایش کلام و جلب توجّه شنونده به کار میرود. این صنعت بیشتر در حماسهها و مدایح پادشاهان و توصیفات گوناگون و گاه در غزلیات عاشقانه دیده میشود. متکلم در این مورد با بیان و خلق آنچه از واقعیت به دور است، اعجاب خواننده را برمیانگیزد و ذهن او را به کلام خود جلب میکند و در واقع بدین وسیله از یک حالت روانی که اعجاب از محالات است استفاده میکند. در ساختمان حماسه، مبالغه نیرومندترین عنصر خیال شاعرانه است. در شاهنامۀ فردوسی، مبالغه چنان در بافت زبانی و فکری شاعر تنیده شده است که نمیتوان آن را نوعی صنعت تلقی کرد. آنچه فردوسی به عنوان مبالغه [= تبلیغ، اغراق و غلو] ارائه میدهد با آنچه شاعران دیگر-خاصّه مدیحهسرایان- به عنوان مبالغه به تصویر کشیدهاند، تفاوت فراوانی وجود دارد. مبالغه برای حماسه عنصری است اصلی و ضروری، حال آنکه برای غیرحماسه امری خارجی و تحمیلی است. فردوسی به واسطۀ شناخت واقعی روح حماسه از این عنصر به خوبی استفاده کرده است. مبالغه در شاهنامه غالباً در وصف میدانهای جنگ و در تعرّف شخصیتها و یا در گفتگو میان قهرمانان ظاهر میشود و نه تنها نمودار قدرت آفرینشِ هنری فردوسی است، بلکه نشان میدهد که وی هم به بلاغت کلام و اقتضای حال واقف بوده و هم با اصول تراژدی و حماسه آشنایی کامل داشته است؛ مانند: اگـر بـر زمـیـن بـرزنـد گــرز کـیـن بـتـرسـد زمــان و بـلــرزد زمـیـن (فردوسی، 1370: 99) مبالغه گاه در بارۀ حقیقت و ماهیت اشیاء و حالات است که چندان زیبایی و لطفی ندارد و گاه در جهت تداعی تصویرها و ساختن خیالهای شاعرانه است که در حقیقت نوعی تشبیه یا اسناد مجازی است (شفیعی کدکنی، 1366: 390). مبالغههای شاهنامه از آنجا که بر مدار نوعی اسناد مجازی است، دارای تنوّع بسیاری است. مطالعۀ صور مبالغه در شعر فردوسی نشان میدهد که حوزۀ امکانات و تنوّع زمینۀ تصویری در اسناد مجازی بیش از همۀ انواع تشبیه و استعاره است، زیرا جدول امکان ترکیب و اسلوب ساختمانی استعاره و تشبیه در حد معینی به پایان میرسد، ولی در اسناد مجازی این کار حدّ و حصری ندارد (همان: 449). به عبارت دیگر، تصاویر مجازی شاهنامه از حدّ و حصر بیرون است و هرکدام از تصاویر رزمی شاهنامه را که بررسی کنیم، هستۀ اصلی آن، نوعی اسناد مجازی است که بیش و کم با نوعی تشبیه ممکن است ترکیب شده باشد، ولی در حقیقت تشبیه نیست، حتی ابیاتی از نوع: شــود کــوه آهــن چــو دریــای آب اگــر بــشــنــود نــام افــراسیــاب (فردوسی، 1386، ج4: 194) که به ظاهر تشبیه مینماید، عمق آن نوعی اسناد مجازی است و دمیدن حرکت و حیات انسانی است در «کوه آهن» تا به مرحلۀ درک و شناخت برسد (شفیعی کدکنی، 1366: 449-450). در میان شاعران سبک هندی توجه به غلو- که نه عقل آن را میپذیرد، نه عادت- بسیار شایع بوده است، زیرا اینان بدین وسیله میتوانستند معانی ساده را به معانی پیچیده و بیگانه تبدیل کنند، به عنوان نمونه: لالهزاری میشود عالم اگر بیرون دهیم داغهایی کـز تو پنهان در جگر داریم ما (صائب تبریزی، 1387: 138) آنچه میپیچد در این دریا به خود، گرداب نیست اشکریزان حلقهها در گوش جیحون کردهاند (همان: 1221)
نتیجه مبالغه در حقیقت نوعی تجاوز از واقعیت است که به دو شکل بزرگنمایی وکوچکنمایی نمود مییابد. این صنعت بلاغی اغلب برای آرایش کلام و جلب توجّه شنونده و بسط و تأکید کلام به کار میرود؛ بنابراین مبالغه را با توجه به مفهوم وسیع تصویر، میتوان در شمار تصویر آورد.شاعرانی که از این صنعت بهره یافتهاند بیش از سایر شاعران توانستهاند ذهن و توجه خواننده یا شنونده را به خود جلب کنند. مبالغه نتیجۀ شور و هیجان شدید عاطفی است. تا شاعری نفرت یا محبت یا تعلق خاطر فوقالعاده به شخص یا اندیشه یا حادثهای نداشته باشد، نمیتواند به وجهی مبالغهآمیز از آن سخن گوید. هرچند اندیشۀ شاعر در خلق مضامین بکر، گاه ممکن است مبالغه را به حدّ ابتذال فروبکشاند، اما در حقیقت مبالغهپایه و مایۀ اصلی شعر است و آنچه شاعر بدین شیوه خلق میکند، هرگز در عالم طبیعت مصداق پیدا نکرده است. بنابراین مبالغه تصویری است فراتر از خیال بشر، و ابزاری است در دست شاعر تا با بسط و تأکید کلام، سخن خویش را اعتلا دهد و صبغهای از جاودانگی بدان بخشد.
[i]. برخی از علمای بلاغت تسمیۀ «مبالغه» را برای این صنعت پذیرفتهاند، در این باره ¬ قدامه بن جعفر، 1400ق: 146؛ العسکری، 1319ق: 287؛ خطیب قزوینی، 1424ق: 275؛ العلوی، 1332ق: 3/121؛ الحموی، 1987م: 2/7؛ سیوطی، 1426ق: 1773. برخی دیگر نیز عناوین دیگری را ذکر کردهاند، به عنوان نمونه: اغراق ¬ القیروانی، 1401ق: 2/60؛ ابنمنقذ، 1380ق: 83؛ کاشفی سبزواری، 1369: 113. غلوّ¬القیروانی، 1401ق: 2/60. مبالغۀ مقبوله¬خطیب قزوینی، 1424ق: 275؛ تفتازانی، 1409ق: 434؛ محمود حسینی، 1384: 201. افراط ¬القیروانی، 1401ق: 2/60. افراط فی الاغراق ¬ثعلب، 1995م: 45. افراط فی الصفه ¬ابنالمعتز، 1402ق: 65؛ المصری، 1377ق: 2/54. اغراق فی الصفه¬ رادویانی، 1380: 163؛ وطواط، 1362: 73. اغراق المقبول ¬ گرکانی، 1389: 78. مبالغه الحسنه¬ گرکانی، 1389: 78. در دقایقالشعر آمده است: «اغراق برکشیدن کمان است، یُقال اغرق فی القوس؛ و به نزدیک ارباب بلاغت آن است که شاعر در اوصاف مدح یا هجا توغل کند و مبالغت فزاید تا به اقصیالغایه برساند و این صنعت را ایغال نیز گویند» (تاجالحلاوی، 1383: 42). 2. مفهومی که صاحب چهارمقاله بدان اشاره میکند، همان است که قدامه بن جعفر و دیگران آن را پذیرفته و تأیید کردهاند که مبالغه جزء لازم و ذاتی شعر است (قدامه بن جعفر، 1400ق: 146). 3. در این بیت، گذشته از «غلو مقبول»، «حسن تعلیل» زیبایی نیز نهفته است
| |||||||||||
مراجع | |||||||||||
|