چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۸۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

گاهی آدمهای تنها ,
خیلی خوش شانس هستند....
چون کسی را ندارند تا از دست بدهند

  • علیرضا همتی فارسانی

 زندگی تاس خوب آوردن نیست ، تاس بد را خوب بازی کردن است

 

آمده ام که با زندگی کردن قیمت پیدا کنم... نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنم .

 

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند ، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند .

 

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی
ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت
کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت
آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز
باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت
 
********
 
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی  کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
 
********
 
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
 
********
 
ماه رمضان، ماه خداست و ماهى است که پروردگار در آن خوبی ها را مى‏افزاید و گناهان را پاک مى‏کند و آن ماه برکت است.
حضرت محمد(ص)
********
به ماه خدا نزدیک شدیم وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست.
اگر نگاهی، صدایی، زبانی از حقیر بر دلت ترکی انداخته، به بزرگواری میزبان این ماه ببخش شاید فرصتی برای جبران نباشد…
 
********
 
مژده ای منتظران، ماه خدا آمده است / ماه شبهای مناجات و دعا آمده است
ماه دلدادگی بنده به معبود رسید/ بر سرسفره شاهانه گدا آمده است
حلول ماه مبارک رمضان، ماه رحمت و برکت و غفران مبارک باد
 
********
 
رمضان،  ماه بازگشت است؛ بازگشت به آغوش مهربان خدا. رمضان، ماهی  است که ناامیدی از درگاه خدا رخت برمی بندد
حلول ماه پر برکت رمضان بر شما مبارک
 
********
 
ماه صیام در فضا دوباره نور مى‏ دهد
طلوع ماه مرحمت به ما سرور مى ‏دهد
ساقى بزم مغفرت، گرفته جام مرحمت
به تشنگان وصل خود مى طهور مى‏ دهد
 
********
 
کاش در این رمضان لایق دیدار شویم
سحری با نظر لطف تو بیدارشویم
 
********
 
امام صادق(ع):
 
خواب روزه دار عبادت،
 
خاموشی او تسبیح،
 
عمل وی پذیرفته شده
 
و دعای او مستجاب است.
 
 
********
 
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما / ما به دنبال تو می‌گردیم و تو دنبال ما
ماه پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو / رؤیت این ماه یعنی نامه اعمال ما
التماس دعای ویژه در ماه رمضان
 
********
 
وهو سمیع البصیر…
فرشته ها دارن واسه مهمونی خدا کارت دعوت پخش میکنن…
اسم کسایی رو مینویسن که زلـــال و پـــاک باشن … مثل بارون…
ماه رمضان برشما مبارک …” التماس دعا "
********
 
این بزم را خداوند، برای تو آماده کرده است تا رستگاری‏ات را تضمین کند
بزمی که در آن تنها تو هستی که باید سرنوشت خویش را
به سمت رستگاری سوق دهی ،مهیای سفر شو ...
 
 
  • علیرضا همتی فارسانی
 

کاظم بهمنی

مـرده ام ؛ ایـن نـفـس تـازه ی مـن فـلـسفـه دارد

روی پــا بــودن ایـن بـــرج ‌ِ کــهــن فـلـسـفـه دارد

سنگ این است که من فکر کنم"قسمتم این بود"

تیـشـه بـر سـر زدن «سنـگ شکن» فلسفه دارد

دوستـی بـا تـو میـسّـر کـه نـشـد نقشه کشیدم

بـا رفـیــقــان شـمـا دوســـت شــدن فلسفه دارد

گفته بودند که در شهر شبی دیده شدی،

حیف و هـمـین "حیـف" خودش مـطـمـئـنـا فلسفه دارد

آمــدی بــر ســر قــبــرم ، نـشـد از قـبــر در آیــم

تـازه فـهـمـیـده ام ایـن بـنـد ِکـفــن فـلـسفه دارد

  • علیرضا همتی فارسانی
 

انسیه سادات هاشمی

 

مشعلی در دست بادم، حال و روزم خوب نیست

در دل آتشفشان هم، اینچنین آشوب نیست

 

پا که می‌کوبی بر این آتش، جری‌تر می‌شود

چاره‌ی طغیان گری مانند من، سرکوب نیست

 

هرچه بی‏رحمانه سیلی می‏خورم از  دست تو

اعترافم همچنان جز ذکر یا محبوب نیست

 

پیش پایت آنقدر افتادم و برخاستم

تا بدانی هرکه افتاد از نفس مغلوب نیست

 

با همین تکرارهای ساده بالا می‌روم

نردبان چیزی به جز تکرار چندین چوب نیست

 
  • علیرضا همتی فارسانی
 

فاضل نظری

غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت... برای تماشا خوش آمدی

راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست
ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی

پایان ماجرای دل و عشق، روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

ای عشق ای عزیزترین میهمان عمر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

 
  • علیرضا همتی فارسانی
 

آه از دست شما و دل و این تقدیرم
من بیچاره به موهای شما زنجیرم

من افسرده و بیچاره ی شاعر ، بانو
من که از زاویه ی چشم شما دلگیرم

اعترافی بکنم پیش شما ..بی تردید
بی شما با خودم و خلق خدا در گیرم

گفته بودید مقصر منم و احساسم
من هنوزم که هنوز عاشق این تقصیرم

خواستم از تو...ببخشید شما، یادم رفت
به خدا دست خودم نیست که بی تدبیرم

دهنم تلخ شد از گفتن یک ریز«شما»
زخمی از عاطفه ی سنگی این تعبیرم

قول دادم بشود «تو» به «شما»..امّا من
قول دادم، ولی از دست «شما» می میرم

علی نیاکوئی لنگرودی

 
  • علیرضا همتی فارسانی
 

قول دادم به خودم غصه تراشی نکنم

فکر این را که تو باشی و نباشی نکنم
فکر این را که تو هر روز بیایی سر ظهر
روی گلدان دلم آب بپاشی نکنم!
حوض این خاطره را گرچه پر از گِل شده است
قول دادم به خودم بعد تو کاشی نکنم!
من پر از زخم جگرسوزم و باید بروم
که تو را اینهمه درگیر حواشی نکنم
امشب افسوس نشد بر سر قولم باشم
نشد از فاصله ها غصه تراشی نکنم
گر تفنگی برسانند به من، نامردم
تا سحر مغز خودم را متلاشی نکنم!


زهرا شعبانی

  • علیرضا همتی فارسانی

چقدر فاصله اینجاست بین آدم ها                

چه قدر عاطفه تنها ست بین آدم ها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد         

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد               

تب غرور چه بالاست بین آدم ها

و از صدای شکستن کسی نمی شکند              

چه قدر سردی و غوغاست بین آدم ها

میدان کوچه ی دل ها فقط زمستان است           

هجوم ممتد سرماست بین آدم ها

زمهربانی دل ها دگر سراغی نیست              

چقدر قحطی رویا ست بین آدم ها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند               

غروب زمزمه پیداست بین آدم ها

و حال آینه را هیچ کس نمی پرسد                

همیشه غرق مداراست بین آدم ها

غریب گشتن احساس درد سنگینی است       

و زندگی چه غم افزاست بین آدم ها

مگر که کلبه ی دلها چقدر جا دارد               

چقدر راز و معماست بین آدم ها

چه ماجرای عجیبی است این تپیدن دل       

و اهل عشق چه رسواست بین آدم ها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم         

طلوع عشق چه زیباست بین آدم ها

میان این همه گلها ی ساکن اینجا             

چقدر پونه شکیباست بین آدم ها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند                   

چه قدر خشکی و صحراست بین آدم ها

و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم            

نیاز و مهر و تمناست بین آدم ها

میان تک تک لبخند ها غمی سرخ است   

وغم به وسعت یلداست بین آدم ها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو           

دلت به وسعت دریاست بین آدم ها

مریم حیدرزاده

  • علیرضا همتی فارسانی

خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کا غذی را روز و شب تکرار کردن

خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری

بانگاهی سر شکسته ، چشمهایی پینه بسته

خسته از در های بسته ، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده ، میز های صف کشیده

خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی ، پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی ، نیمکت های خماری

رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردن

شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزو ها

باد خواهد بست روزی باد خواهد برد ، آری

روی میز خالی من ، صفحه باز حوادث

در ستون تسلیت ها ، نامی از ما یادگاری

قیصر امین پور

  • علیرضا همتی فارسانی

 

 

بهترین کارها سه چیز است:                                                 

1.تواضع به هنگام دولت                                                                       

2.عفو هنگام قدرت                                                                             

  3.بخشش بدون منت                               

رسول اکرم(ص)

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

من چه تصدیق کنم یا نکنم خواهد رفت

مثل جان کندن سخت از بدنم خواهد رفت

زهر چشمان یهودا صفت ِ خیره سری

اثرش یک شبه تا عمق تنم خواهد رفت

این چه دردی است که ایّوب ِ دل خونینم

طاقتش از تن و از پیرهنم خواهد رفت

کافر خود شوم اینبار اگر دل بِکَنم

جذبه اش از رگ ِ بی خویشتنم خواهد رفت

منتظر مانده دَمِ در غزل خوش یمنی ...

من اگر یک کلمه دم نزنم خواهد رفت

آه ...ای عشق ...بمان تا نفسی تازه کنم ....

خستگی با تو از اعماق تنم خواهد رفت

 

سید مهدی نژاد هاشمی

  • علیرضا همتی فارسانی

نروید آی! به چشمان شما محتاجم
تک و تنها نگذارید مرا محتاجم

اگر از چشم شما دور شوم می میرم
مثل هر آدم خاکی ، به هوا محتاجم

دل به دریا نزنید این همه ، یادم بدهید
به فراگیری قانونِ شنا محتاجم

عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی
به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم

دل حیران من ... انبوه خدایان زمین
چند روزیست به یک قبله نما محتاجم

قصه ها یکسره تکراری و مانند همند
من به لالایی زیبایِ شما محتاجم

گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه ! شرمنده که من ـ خود ـ به دعا محتاجم
...

بازهم آخر هفته ست دلِ شاعر من
یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم

 

زنده یاد نجمه زارع

  • علیرضا همتی فارسانی

عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است 
هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است

بیستون بود دلم... عشق چه آورده سرش
که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟

مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز 
مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است

دامنش دامنـــه های سبلان است ...چقدر 
طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است

مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش
از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است

ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان 
تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است

تا دم از مرگ زدم گفت: "دعا کن برسی!" 
لعنتـــی بـاز به من حرف دو پهلو زده است!

 

عبدالمهدی نوری

  • علیرضا همتی فارسانی

در طالعم نبود که با تو سفر کنم
رفتم که رنج های تو را مختصر کنم

این روزها سکوت من از ناتوانی است
من کیستم که از تو بخواهم حذر کنم؟

هرگز مباد این که بخواهم به جرعه ای
طعم زبان تلخ تو را بی اثر کنم

آن قدر دور می شوم از چشمه های تو
تا باغ را به دیدن تو تشنه تر کنم

آن وقت با خیال تو یک رود می شوم
تا با تو از میان درختان گذر کنم

جان در ازای بوسه ی تو...حاضرم که من
بازنده ی معامله باشم، ضرر کنم

هرگز نخواستم که به نفرین و ناله ای
از ظلم تو زمین و زمان را خبر کنم

دارم به خاطر تو از این شهر می روم
شاید که دیدمت نتوانم حذر کنم

 

شیرین خسروی

  • علیرضا همتی فارسانی

به شب و پنجره بسپار که بر می گردم
عشق را زنده نگــه دار کـه بر می گردم
بس کن این سر زنش "رفتی و بد کردی" را
دست از این خاطـره بردار کــه بر می گردم
دو سه روزی هم - اگر چند - تحمل سخت است
تکیــه کـــن بــــر تن دیــــوار کــه بر می گردم
بین ما پیشترک هر سخنــی بود گذشت
عاشقت می شوم این بار که بر می گردم
گفته بودی دو سحر چشم به راهم بودی
بــــه همــان دیده بیدار کـــه بر می گردم
پرده ی تیره ی آن پنجره ها را بردار
روی رف آیینه بگذار که بر می گردم
پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست
به شب و پنجـــره بسپار کــــه می گردم

امید مهدی نژاد 

  • علیرضا همتی فارسانی

از فکر من بگذرخیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سر سخت باشد

تصمیم دارد با خودش با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد
هرچند دشوار است باید پابگیرم
تا انتقامم را ازاین دنیا بگیرم

من خسته ام دیوانه ام آزارکافی ست
راهی ندارم پیش رو دیوار کافی ست
جز دردها سهمم نبود از با تو بودن
لطفا برو دست از سرم بردار کافی ست
لج می کند جسمت بگوید زنده هستی
وقتی برایم مرده ای انکارکافی ست
با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم
حرفی ندارم چون برایم دار کافی ست

من خسته ام دیوانه م دلگیرم از تو
خود را همین امروز پس میگیرم از تو
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

الهام دیداریان

  • علیرضا همتی فارسانی

غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم
گرچه اهل حرفهای با صراحت نیستم
دوست دارم با تو باشم ماهها و سالها
حیف اما صاحب قدری جسارت نیستم
با تو بودن خوب بود اما تومیدانی که من
آدمی که خو کند تنها به عادت نیستم
هر کجا باشم تویی در خاطرم هر چند من
جز خیالی دور و تنها در خیالت نیستم
دست و پا گم می کنم پیش تو کم می آورم
گرچه جز تو با کسی اینگونه راحت نیستم 
گاه می ترسم از این باری که روی دوش ماست
من که مرد بار سنگین امانت نیستم

فریبا عباسی

  • علیرضا همتی فارسانی