چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱۲۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • علیرضا همتی فارسانی
 

چشمهایت خیمه گاهم بود و نیست

                 بازوانت تکیه گاهم بود و نیست

دل به درگاه تو روی آورده بود

                 عشق تو پشت و پناهم بود و نیست

خاک پایت سرمه ی چشمان من

                چشم تو سوی نگاهم بود و نیست

کوچه گرد شام غم بود این دلم

                 روی تو مهتابِ ماهم بود و نیست

برق چشمانت شرر می زد به دل

                شمع شب های سیاهم بود و نیست

لا ابالی بودم و مسحور عشق

                  مستی ام تنها گناهم بود و نیست

باز گرد ای ماه پنهان در خسوف

                 سایه ای دیده به راهم بود و نیست

 

زهره طغیانی

  • علیرضا همتی فارسانی

شب در تپش ثانیه ها می گذرد
هر ثانیه با غمی جدا می گذرد

لطفا نگران حال این خسته نباش
سخت است...ولی شکر خدا می گذرد!

 

محمدرضا ترکی              

  • علیرضا همتی فارسانی
 

این شعر شاید شعر تلخ آخرین باشد
بگذار این هم سهم یار نازنین باشد
ای یار شاید صبح فردا پای یک دیوار
افتاده نعش سرخ من روی زمین باشد
بگذار پس دست تهی از حاصلم امشب
در باغ لیمو و ترنجت میوه چین باشد
تو آفریدی شعرهایم را به یک لبخند
این آفرینش لایق صد آفرین باشد
من در دهان زخم هایم عشق ورزیدم
ترکیب زخم و عشق – آری – بهترین باشد
آزاده تر از سرو بودم در مسیر باد
شاید لج این بادها هم از همین باشد

حالا نشسته روبرویم جوخه ی آتش
شاید خدا می خواست پایانم چنین باشد!

 

 محمد رضا حسینی مود

  • علیرضا همتی فارسانی
 
از هیچ سو «کسی که بیاید» نمی شوی
آن قدر شایدی تو که «باید» نمی شوی
شیپور های ممتد شادی و آشتی
انگشت های توست که «باشد» نمی شوی
در چارچوب واژه و کاغذ دریچه ای
کوبیده ایم، بشکن اگر رد نمی شوی
حال و هوای حادثه ای تازه در تو نیست
یک مشت نقطه چینی و ممتد نمی شوی
سطری طلوع می کند و پلک می زنی
اما چگونه است که «پل زد» نمی شوی
مغرور ایستادگی سنگ وار خود
یا چشمه ای و «شکل ببندد» نمی شوی
آشوب مه گرفتگی ام شرح کوچکی
از تو است مهربان که «بکوچد» نمی شوی
این سرنوشت ماست که تا آتش آتش است
از پا نمی نشینیم و مقصد نمی شوی          

(مسلم فدایی)
  • علیرضا همتی فارسانی
 

ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ

می گریند

ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﻧﺪ

ﻏﺼﻪ می خوﺭﻧﺪ

ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ

ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼِ ﺑﻠﻨﺪِ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺍﻣﻮﺧﺘﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪ

ﺍﻣﺎ. . .

ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﻨﺪ

ﻓﻘﻂ ...

ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ِﮐﺴﯽ ﺑﻬﻢ ﻧﺨﻮﺭﺩ

 

مارال آخوندی

 
  • علیرضا همتی فارسانی
 

برای روح غریبم صدایتان خوب است
شنیدن نفس آشنایتان خوب است
بدون فاصله با من همیشه صحبت کن
نبند پنجره را چشم‌هایتان خوب است
قرار بود از این راه رفته برگردی
درون سینه ام انگار جایتان خوب است...!
مرا به عصر دو فنجان داغ دعوت کن
عزیز طعم دل انگیز چایتان خوب است
غروب‌ها که دلم تنگ و آسمان ابری است...
چه قدر پرسه زدن در هوایتان خوب است...
دلم عجیب گرفته است...نا خوشم بانو!
کمی قدم بزنم... پا به پایتان خوب است...

 

مسعود جعفری

  • علیرضا همتی فارسانی

 

وظیفه ما نیست که خطای دیگران را جستجو کنیم وبه قضاوت درباره دیگران بنشینیم.ما باید تمام نیروی خویش را برای قضاوت در کار خودمان صرف کنیم و تا وقتی که حتی یک خطا در خود می بینیم حق نداریم که در کار مردم دیگر دخالت کنیم . ماهاتما گاندی

  • علیرضا همتی فارسانی

خدایا...

هر چیز که می خواهی به من عطا کنی بدون عطای ظرفیت آن عطا مکن.

چرا که اگر ظرفیت موهباتت را نداشته باشم عنان خواهم گسیخت.



 

  • علیرضا همتی فارسانی

 

یک روز شبیه حوصله سر رفتم
از حد خودم کمی فراتر رفتم
زنگ در خانه ی شما را که زدم
ترسیدم و مثل بچه ها در رفتم

 

مرتضی قلی زاده بابک

  • علیرضا همتی فارسانی

 

خواندیم به روی کفن خیلی ها

از قصه ی عشق روشن خیلی ها

سوگند به عاشقی که لبخند تو بود

انگیزه ی شاعر شدن خیلی ها

 

امیر علی سلیمانی

  • علیرضا همتی فارسانی

 

هر برهه ی عمر من مرتب درد است

انگار که زندگی لبالب درد است
بسم الله اگر حوصله اش را داری
در سینه ی من هزار و یکشب درد است

 

بهنام خسروانی

  • علیرضا همتی فارسانی

 

ای ناب ترین ترانه ی دریا تو

پیوند عمیقی است دلم را با تو

تصویر تو را شکسته می بینم - آه...

ای آینه من شکسته ام؟ من؟ یا تو؟

 

حمید باقری فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

 

با کوزه شکسته های بی دست و دهن
با دورنمای پاره های دل من
در موزه کسی مست،چنین گفت سخن:
خیام،کدام کوزه ای؟حرف بزن

 

مهدی سهراب رمضان پور

  • علیرضا همتی فارسانی

 

از کیف خودش پسر در آورد قفس.

از زندگی تو سردرآورد قفس !

بیچاره پسر! به آرزویش نرسید

با داشتن تو پردرآورد قفس !

 

حمید رضا امینی

  • علیرضا همتی فارسانی

 

از دست همه، گلایه دارم، آری

ای داد از این خلایق تکراری

من خسته ام ای عزیز من عزرائیل

در بوفه برای یک نفر جا داری؟؟؟؟

  • علیرضا همتی فارسانی

 

 "هر کس به طریقی دل ما..." حتی تو!
من آمدم و دروغ گفتم؟ یا تو...؟

عشق تو به جان من توان می بخشد
لا حول ولا قوه الا... با تو

  • علیرضا همتی فارسانی

 

اگر ماه بودی، تو را از لب برکه‌ها
اگر آه بودی، تو را از دل سینه‌ها
اگر راه بودی، تو را از کف خیل وامانده‌ها
تو اما نه ماهی، نه آهی، نه راهی!
فقط گاه گاهی، فقط گاه گاه..

  • علیرضا همتی فارسانی

 

مرا بسپار در یادت

به وقت ریزش باران ، نگاهت گر به آن بالاست

و در وقت دعا قلبت مثال بید میلرزد

دعایم کن که من محتاج محتاجم

 

 

تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را

میان ربنای سبز دستانت دعایم کن

 

 

 

 

نهج البلاغه : آرام باش ، توکل کن ، تفکر کن

سپس آستین ها را بالا بزن

آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده است

 

 

 

 

در این ایام که از رحمت و برکت انباشته است

در این روزها که فرشته ها راحت میان ما قدم می زنند

و در این شب ها که از انوار خدا سپیدی گرفته اند

ما را از نسیم دعا فراموش نکنید

 

امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت

آرام روان گشت دلت سوی خدایت

رفتى به در خانه آن قاضى حاجات

یاد آر مرا ملتمس لطف و دعایت

 

 

 

امشب رحمت دوست جاریست مانند رود، نه!

مانند باران، اگر دلتان لرزید، بغضتان ترکید

کسی اینجا محتاج دعاست

اگر یادتان بود باران گرفت دعایی به حال من بیابان کنید

 

 

 

 

امشب تمام آینه ها را صدا کنید

گاه اجابت است رو به سوی خداکنید

ای دوستان آبرودار در نزد حق

درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید

 

 

 

 

تقدیری سراسر خیر ، برکت ، خرسندی

سلامت ، خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت

توشه شب قدرتان باد . . .

التماس دعا

 

 

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی

 

آیا سحری به رنگ خون دیدی تو        محراب و تو منبری چنین دیدی تو
خون بر در و دیوار و جماعت سر و رو       فرقی که به سجده لاله گون دیدی تو

 

ان زاده کعبه و امین حرمین           افتاده میان خاک و خون دیدی تو
انکس که ستیز خیبر و بدر و احد      چون شیر بغرید چنین دیدی تو

 

ایا تو درون ظلمت شام سیاه        نان اور کودک یتیم دیدی تو
ایا دل پرز خون و گریان چشمی        از جور زمانه و زمان دیدی تو

 

 

او زخم تن و زبان که در طول زمان     با جان به خرید و دم نزد دیدی تو
ایا زمیان مردم کوفه و شام        مظلوم تر از علی کسی دیدی تو

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی