چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دیشب دوباره گریه امان مرا برید

دیشب دوباره عکس تو طعم مرا چشید

دیشب دلم گرفت به یاد تو سوختم

دیشب دوباره ماه صدای مرا شنید

 

دیشب غم تو باز امان مرا ربود

دیشب میان خلوت من هیچکس نبود

دیشب ستاره را ز دل شب، نسیم کند

دیشب نسیم، داغ مرا تازه تر نمود

 

دیشب هزار خاطره از ذهن من گذشت

دیشب به زور دست مرا چشم خواب بست

دیشب دوباره زلف تو در مشت باد بود

دیشب به روی قلب من آوار غم نشست

 

دیشب خدا نبود، گمانم که خواب بود

دیشب تو مال من شدی اما سراب بود

دیشب تمام ثانیه ها بوی مرگ داشت

دیشب سوال بی تو چرا؟ بی جواب بود

 

دیشب محال بود که بی گریه سر شود

دیشب قرار بود که عکس تو تر شود

دیشب شبی به رنگ شب پیش و پیش تر

دیشب نشد که بی تو شب من سحر شود

 

دیشب به یاد تو دلم آتش گرفت باز

دیشب تو یا خیال، من و چشم نیمه باز

دیشب کسی به سوی تو گویا اشاره کرد

دیشب مرا هوای تو دیوانه کرد باز

 

دیشب گذشت، با غمت امشب چه میکنم؟

دیشب و هرشب از تو دلی تازه میکنم

دیشب بهانه بود، من هر شب پرم ز عشق

دیشب ولی ندید کسی من چه میکنم 

 

محمدحسین ملکیان



 /

  • علیرضا همتی فارسانی

کدخدا می‌گوید از این‌جا نرو ـ یک ناشناس،
با بهار و گل می‌آید سال نو یک ناشناس

 

با خودم می‌گویم ای شاعر! تو تنها نیستی
توی دنیا هست حتماً مثل تو یک ناشناس

با صدای ساعتِ قلبم از این پس مایلم
بشمرم این لحظه‌ها را تا سه! دو! یک!... ناشناس،

می‌رسد می‌پرسم ای خوبِ جنوبی کیستی؟
خیره می‌ماند و می‌گوید که: مُو؟ یک ناشناس

آه می‌دانم که روزی روزگاری می‌رسد
می‌رویم آن‌سوتر از غم‌ها من و یک ناشناس


نجمه زارع


 

  • علیرضا همتی فارسانی

سازگاری با رفیقان ظاهرا کار تو نیست
از وفا و مهربانی دم مزن، کار تو نیست

تو شریک دزد بودی و رفیق قافله
غارتم کردی ولی گفتی به من: کار تو نیست

پیش از آنی که بخواهی از کنارت می روم
تا بدانی عذر ِ ما را خواستن، کار تو نیست

ناز کم کن، عشوه بس کن، اشتباهی آمدی
دلبری از ما جوانان پیرزن! کار تو نیست

لایق ِ تو خسرو بود و مایه دارانی چو او
شرط بندی با کسی چون کوهکن کار تونیست

شیر کی دیدی که با کفتارها دمخور شود؟
دور شو از من، نبرد تن به تن کار تو نیست

لب مطلب: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن
گاو نر میخواهد و مرد کهن» کار تو نیست

کاظم بهمنی



 

  • علیرضا همتی فارسانی

پرده بردار ای پری بازیگری بی فایده است

دل سپردن بی اساس و دلبری بی فایده است

 

عشق حتی گاه لبخندی به روی ما نزد

کودک نامهربان را مادری بی فایده است

 

روی ماه خویش را از خلق پنهان کرده ای

این همه کالای دور از مشتری بی فایده است

 

باد زلف خوبرویان را پریشان خواسته

زلف را آشفته تر کن روسری بی فایده است

 

بوسه واویلاترین حرف زبان مادری ست

یار بیزار از زبان مادری بی فایده است...

 

ناصر حامدی



 

  • علیرضا همتی فارسانی
عاشق شدم که لهجۀ جانم عوض شود
آن روزگار بی هیجانم عوض شود

شاید به دستگیری دستان گرم تو
خاموش خوانی ِ ضربانم عوض شود

می خواستم که لحن غم انگیز قصه ات
وقتی برات شعر بخوانم عوض شود

پر شد ضمیر من ز تو باید که بعد از این
دستور خشک مغز زبانم عوض شود

جز در حضور عشق شهادت نمی دهم
باید که ذکرهای اذانم عوض شود

در زندگی به قدر کفایت گریستم
لطفاً بخواه مرثیه خوانم عوض شود

قلیان زهر مار برایم بیاورید
گاهی مگر که طعم دهانم عوض شود

هر آدمی اگر چه که عاشق، اگرچه خاص
وقتی زمان گذشت گمانم عوض شود

شعر تو مثل قبل برایم قشنگ نیست
وقتی مخاطبت نگرانم عوض شود

گفتی که آمدم ولی البته ممکن است
تصمیم این که باز بمانم عوض شود



آرش شفاعی



 

  • علیرضا همتی فارسانی

بی تو حال روح بیتابم فقط تغییر کرد!
علت تحلیل اعصابم فقط تغییر کرد!

من اثاث خانه را یک یک عوض کردم، ولی –
خانه آن خانه ست، اسبابم فقط تغییر کرد!

بین عشق آسمانی و زمینی فرق نیست!
قبله ثابت ماند، محرابم فقط تغییر کرد!

از «ده شب» رفت تا نزدیکهای «پنج صبح»
در نبودت ساعت خوابم فقط تغییر کرد!

«عاشق بیچاره»، «مجنون روانی»، «دوره گرد»
بین مردم اسم و القابم فقط تغییر کرد!

شورشی کردم علیه وضع موجودم؛ ولی –
من رعیت ماندم اربابم فقط تغییر کرد!

اصغر عظیمی مهر

 

  • علیرضا همتی فارسانی

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است

کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است

 

مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو

بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است

 

بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم

نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است

 

بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد

خبـــــر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است

 

عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او

نرده ی پنجره ها میله زندان شده است

 

عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز

چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است

 

عشــــق دانشـــکده تجــــربـــــه ی انسانهـــاست

گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است

 

هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است

روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است

 

ای که از کوچـــه معشوقـــه ی ما می گذری

بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است

 

غلامرضا طریقی



 

  • علیرضا همتی فارسانی

 

ﺗﻔﮑﯿﮏ ﮐﺮﺩﯼ ﺯﻭﺝ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ-

ﺍﺯ ﮔﺮﻣﯽِ ﺩﺳﺘﺖ ﺷﺪﻡ ﺩﻟﺴﺮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ-

 

ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﻡ ﺭﺍ

ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﮐﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ-

 

ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﯿﺰﻡ ﻫﺎﯼ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽّ ﺷﻮﻣﯿﻨﻪ

ﻣﯽ ﺳﻮﺯﻡ ﻭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ-

 

ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ

ﺁﻭﺍﺭﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ-

 

ﺷﺐ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﻭ ﺳﺮﭘﻨﺎﻫﯽ ﺍﻣﻦ

ﺑﺎﺷﺪ ﺭﻓﯿﻖ ﯾﮏ ﺳﮓِ ﻭﻟﮕﺮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ...

 

ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺗﺎ ﺗﻪِ ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ

ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺑﺮﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩ، ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻪ-

 

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﯾﺪ ﺯﻭﺩ،ﺷﺎﯾﺪ ﺩﯾﺮ... ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ،

ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡِ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ

 

ﺍﻣﯿﺪ ﺻﺒﺎﻍ ﻧﻮ



 

  • علیرضا همتی فارسانی