چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۹۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟
نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟
طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟
طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟
من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟
آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا

قیصر امین پور

  • علیرضا همتی فارسانی

همراه بســـــیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصـــه ها، این هم غمی نیست
دلــبســــته انـــدوه دامـــنگیر خــــود بـــاش
از عــالـــم غـــم دلرباتر عالمـــــی نیـــست
کــــار بــزرگ خــویــش را کـــــوچــک مـپندار
از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست
چشــمی حقیقت بین کنار کعـبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست


فاضل نظری

  • علیرضا همتی فارسانی

بی‌حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می‌خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصلة غنچه تنگ نیست
در کارگاه رنگرزانِ دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند
در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست
دارد بهار می‌گذرد با شتاب عمر
فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قلّه تاریخ می‌رسد
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست 

 

محمد سلمانی

  • علیرضا همتی فارسانی

حالا که آمده ای


چترت را ببند


در ایوان این خانه


جز مهربانی نمی بارد

 

محمدرضا عبدالملکیان

 

  • علیرضا همتی فارسانی

جای من خالی است
جای من در عشق
جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار
جای من در شوق تابستانی آن چشم
جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت
جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت
جای من خالی است
من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟
من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟... 

 

محمدرضا عبدالملکیان

  • علیرضا همتی فارسانی

باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچله ها
برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یک پارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه جشن اقاقی ها را
گل به دامن کرده ست
باز کن پنجره ها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گل های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
حالیا معجزه باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه تنگ
 با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد
خاک جان یافته است
 تو چرا سنگ شدی
تو چرا این همه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن

 

فریدون مشیری

  • علیرضا همتی فارسانی

درد آمدنی بوده و رسوا شدنی ست 

بی راه سخن دوای آن ناشدنی ست 

در شعر اگر گریه کنی می ارزد 

چون این گره از راه بیان واشدنی ست

 

 شاعر :سحر زینلی

  • علیرضا همتی فارسانی

تعریف سه‌گانی

سه‌گانی یک قالب شعری است که از سه مصراع یا سه سطر پدید می‌آید و در پایان آن، ضربه‌ی ذهنی می‌خورد:

آسمان با دل تنگم گریان؛

روی چترم باران،

زیر چترم بارن.

در تعریف دقیق‌تر، سه‌گانی نوعی شعر با فرم بیرونی- کلی «کوتاه» و «سه‌لَختی» و فرم درونی- کلی «بسته» و «کوبشی» است.

از میان ویژگیهای بنیادین سه‌گانی، دو ویژگی «کوتاه» بودن و «سه‌لَختی» بودن، به‌ترتیب، کمّیت هندسی و عددی سه‌گانی را می‌سازند و با یکدیگر، بنیاد «فرم مکانیک» آن را تشکیل می‌دهند؛ همچنین دو ویژگی «بسته» بودن و «کوبشی» بودن، به‌ترتیب، کیفیت هارمونیک[1] و ریتمیک[2] سه‌گانی را می‌سازند و با هم، بنیاد «فرم ارگانیک» آن را تشکیل می‌دهند. در یک سه‌گانی، وجود همه‌ی این چهار ویژگی به طور همزمان، ضرورت دارد و این بدان معناست که تنها وجود ویژگی «سه‌لَختی» بودن، سه‎گانی پدید نمی‌آورد.

اکنون به توضیح این ویژگیها می‌پردازیم:

1. کوتاه 

از گذشته‌های دور و نزدیک، شعر کوتاه در زبان فارسی، به صورت تک‌بیت،[3] دوبیتی، رباعی، شعر نیمایی و شعر سپید، رایج بوده است و ریشه‌های فرهنگی‌اش با بررسی حکمتهای بزرگمهر و امثال‌وحکم فارسی و همچنین ریشه‌های ‌ادبی‌اش با مطالعه‌ی خسروانی‌ها و فهلویات و مانند آنها جای واکاوی دارد. بر این ریشه‌ها بیفزایید اثرگذاری قرآن و حدیث و فرهنگ و ادب دوره‌ی اسلامی را در این باره. امروزه که عوامل فکری و اجتماعی، بویژه کمینه‌گرایی[4] و کم‌‌شکیبایی عام و خاص، شعر کوتاه را بر کرسی کاربرد روزافزون نشانیده است، سه‌گانی می‌کوشد خلأ شعر فارسی را از جهت نیاز جامعه‌ی ادبی به شعر کوتاه «ایرانی» و «روزآمد» و «تعریف‌شده»، پر کند. پدید آمدن سه‌گانی در این شرایط نشان از آن دارد که نظام شعر فارسی، همچنان زنده و توانمند و پویاست.

ناگفته نماند که مسئله‌ی ایرانی بودن یا ایرانی نبودن در اینجا به همخوانی یا ناهمخوانی هنجارهای شعری با ساختار ذهن و زبان ایرانیان بازمی‌گردد و از این چشم‌انداز، هر هنجاری که با این ساختار دمخور نباشد، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد؛ چنان که هنجارهای هایکو مورد قبول عامه‌ی جماعت شعرخوان ما نیست و کار بر روی آن مانند این است که بخواهیم کباب کوبیده را به جای گوشت، با نیلوفرهای آبی بپزیم.

حال جا دارد بیفزاییم که شعر کوتاه به طور کلی با سه مشخصه‌ی زیر قابل شناسایی خواهد بود:

الف) از جهت فرم بیرونی، امکانات محدودی دارد، چنان که دوبیتی و رباعی، یک وزن با چهار مصراع و یکی- دو طرح قافیه را بیشتر برنمی‌تابند و لازم است این امکانات، برای هر قالب شعر کوتاه، کاملاً مشخص باشد تا شاعر با خیال راحت به هنرنمایی در آن قالب بیندیشد.

ب) از جهت فرم درونی، پیوسته است و به عبارتی دارای یک شگرد بنیادی بیش نیست و به عبارت دیگر، تک‌هسته‌ای است. افزون بر این، امکان دارد هر قالب، چیز اضافه‌ای در چنته‌ی فرم درونی‌اش داشته باشد؛ مانند ضربه‌ی ذهنی مصراع آخر رباعی.

ج) درکل، علی‌رغم کوتاهی، استقلال یک شعر را داراست.

2. سه‌لَختی[5]

شعر کوتاه، از جهت فرم بیرونی- کلی، محدود است و بنا بر ظرفیت ذهن آدمی در یک بخش‌بندی، ظاهراً نمی‌تواند پنج لَخت، بیشتر داشته باشد؛ خواه موزون، که در این صورت، لَخت، یعنی مصراع، و خواه غیرموزون، که در این صورت، لَخت، یعنی سطر. اینجاست که شعرهای کوتاه کلاسیک فارسی، تا کنون یا دولَختی (تک‌بیت) بوده‌اند یا چهارلَختی (دوبیتی و رباعی) و امروزه نیز شعرهای کوتاه نیمایی و سپید فارسی، اکثرا یک‌لَختی تا پنج‌لَختی‌اند و نمونه‌های فراتر از پنج‌لَختی آنها چندان نیست. این نکته را گفتیم تا بگوییم، به باور ما حدومرز شعر کوتاه فارسی، از جهت فرم بیرونی- کلی، در تقطیع معمولی لَختها، یک‌لَختی تا پنج‌لَختی است و بنابراین، سه‌گانی به عنوان یک نوع‌ شعر سه‌لَختی، نقطه‌ی تعادل شعر کوتاه را پیش روی ما می‌گذارد و یگانی و دوگانی و چهارگانی و پنج‌گانی، لبریخته‌های آن را تشکیل می‌دهند.

باری، عدد سه، یک عدد کهن‌الگویی است. برای اثبات این قضیه لازم نیست از اهرام ثلاثه و تثلیث مسیحی و سه بار سلام دادن در نماز و سه باور بنیادین پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک در آیین زردشت و مَثَل «تا سه نشه، بازی نشه» و مَثَل «یکی غمه، دوتا کمه، سه‌تا خاطرجَمعه» و این قبیل چیزها که شمارشان فراوان است، سخن بگوییم تا پیشینه‌های اسطوره‌ای و تاریخی و دینی و فرهنگی آن را نشان دهیم، زیرا وجود سربسته‌ی خسروانی‌ در ایران باستان که سه‌خشتی‌های کرمانجی بازمانده‌ی آن است و همچنین وجود هایکو در شعر ژاپنی و همینطور وجود نمونه‌های مشابه، در برخی ادبیاتها و خرده‌ادبیاتها کافی است تا این نکته را دریابیم و نوخسروانی‌های مهدی اخوان ثالث (م.امید) هم بر همین پایه پدید آمده‌اند

3. بسته 

فرم درونی- کلی بسته را در مقابل فرم درونی- کلی باز به کار برده‌ایم. برای نمونه، بیت:

مانند ماه در آب 

تابیدنت چه زیباست 

فرم درونی- کلی باز دارد و به این صورت قابل ادامه است:

دریا به رنگ چشمت 

چشمت به رنگ دریاست 

بر بوم گیسوانت 

تصویر موج پیداست...

اما همان بیت، با افزودن یک مصراع، می‌تواند فرم درونی- کلی بسته به خود بگیرد:

مانند ماه، در آب 

تابیدنت چه زیباست!

زیبا همیشه تنهاست.

  • علیرضا همتی فارسانی

رفتنت آغاز ویرانــی است، حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانی است، حرفش را نزن

گفته بودی چشـــم بردارم من از چشمان تــــو

چشمهایم بی تو بارانی است ، حرفش را نزن

آرزو کردی  کــــه دیگر بـــر نگـردم  پیش تــــــــو

راه من، با این که طولانی است، حرفش را نزن

عهد بستــی با نگاه خسته ای محرم شوی

گر نگاه خسته ی ما نیست ، حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد خـــود را بشکنــــی

این شکستن نا مسلمانی است ، حرفش را نزن

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام

رفتنت آغاز ویرانــی است ، حرفش را نزن

 فرامرز عرب عامری

  • علیرضا همتی فارسانی

مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم

چنــد  ساعت  شده  از  زندگیــــم  بی خبرم

این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار

بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟

از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من

بین این  قافیــه ها  گــم  شده  و در به درم

تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر

این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم

بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم

پدر  عشـــق   بسوزد  کـــه  درآمد  پدرم

بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک

کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم

من خدای غزل ناب نگاهت شده ام

از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم


 امبد صباغ نو

  • علیرضا همتی فارسانی
رود اشکم که به دریاچه ی غم می ریزد

خوابم از حالت چشم تو به هم می ریزد

گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراری ست

بسته ی خالــی قرصم پُر ِ از بیداری ست

  • علیرضا همتی فارسانی

چه آتشی ؟ کــه بر آنم بدون بیم گناه

تــــورا بغل کنـــم و ... لا اله الا الله... !

به حق مجسمه ای از قیامت است تنت

بهشـت بهتــر من ای جهنـــم دلخــــواه

چه جای معجزه ؟ کافی ست ادعا بکنی

کــه شهـــر پـر شود از بانگ یا رسول الله

اگـر چــه روز، هــمه زاهـدنـد امـا شب

چه اشکها که به یاد تو می رود در چاه

میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی

هــزار  دیــن  بـه  فنا  داده ای  به  نیــــم  نگاه

اگرچه حافظ و سعدی مبلغش شده اند

هنـــوز برد تو قطعــی ست در مقابل ماه

من آن ستاره ی دورم که می روم از یاد

اگـــر تــو هم ننشانــی مرا به روز سیاه


 غلامرضا طریقی,

  • علیرضا همتی فارسانی

 

با  من ِ  تنهـــا  غریبـــی ، آشنای  دیگـــران

کاش من هم لحظه ای بودم به جای دیگران

از همان روزی که دستان مرا کردی رها،

برگ پاییزم کـــه می افتم بـه پای دیگران

در نگــاه مردم دنیا اسیری ساده ام

در خیال خام خود فرمانروای دیگران

عاشقی یکسان اگر با کفر باشد کافرم،

یا  خدایم  فـــرق  دارد  با  خدای دیگران

زخم های کهنه ام تنها نه از لطف تو است ،

دسترنـــج روزگـــار است و دعـــای دیگــران!

 

سجاد سامانی)

 

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی

این حرف ها توی سرت شاید نخواهد رفت هرگز

جانم رود عشق تو صد درصد نخواهد رفت هرگز

 

ماه دلم تنها تویی این را گمانم خوب فهمیدی

دریات سمت هیچ جزر و مد نخواهد رفت هرگز

 

تا عشق تو پشت و پناه لحظه هایم مانده بی شک

دست و دلم هر گز به راه بد نخواهد رفت هرگز

 

دانه بپاشی یا نپاشی نازنینم هیچ فرقی نیست

این کفتر دیوانه از گنبد نخواهد رفت هرگز

 

هر شب برایت هی غزل با گریه خوب من اگر چه

این نامه ی سر بسته تا مقصد نخواهد رفت هرگز

  • علیرضا همتی فارسانی

وه چه مضمون ها که با این چشم ها آورده ای
شاه بیتی از غزل های خدا آورده ای

با همین لبخند شیرینی که درمان من است
بر سر دل های بسیاری بلا آورده ای

داستانم را به مجنون گفتم و با خنده گفت:
این همه دیوانگی را از کجا آورده ای؟

ای غم شیرین تنهایی کجا با این شتاب؟
بیشتر در خانه ام بنشین صفا آورده ای

ای نسیم عشق ممنونم که در زندان من
بار دیگر عطر گیسویی رها آورده ای

#سجاد_سامانی

  • علیرضا همتی فارسانی

شرح ِهزارو یک شب ِغم , نیست کافی ات
باید نوشت از هوس ِ گیس بافی ات

 

من خود شکست خورده ی دردم, چه می کند !
با این شکست خورده غم ِائتلافی ات

 

افتاده نیم قرن سکوت ِ شبی بلند
برتار و پود حاشیه ی ترمه بافی ات

 

کافی ست جا کنی دل ِتنگ مرا فقط
یک گوشه ای میان ِزمان ِ اضافی ات


من راضی ام به مختصری از توجهت
حتا به یک پیام خوش ِتلگرافی ات

 

لبخند تو عصاره ی سیبی ست از بهشت
باید دوباره رد بشوم از خلافی ات


اقرار می کنم که نمی ترسم از غمت
باید نشست پای تمام ِقوافی ات


حتا اگر غزل بشود مثنوی , دلم -
-راضی نمی شود نکند موشکافی ات


تو نیز عاشقم شده بودی بدون شک
بیهوده است هر سخن انحرافی ات


جان منی که مردن ِصدبار هم کم است
باید که جان به جان بدهم در تلافی ات

 

سید_مهدی_نژاد_هاشمی

  • علیرضا همتی فارسانی

چشمم به حرف آمده و بی قرار لب
کی بشکند سکوت مرا بی گدار لب

تقدیم تو هزاره ی من! یک هرات چشم
نا قابل است سهم تو یک قندهار لب

"بودا" دل من است که تخریب می شود
بوسه است مرهم دل و مرهم گذار لب

می رقصمت چنین که تویی در نواختن
نی لب کمانچه لب دف و چنگ و دوتار لب

در حسرتم که اول پاییز بشکفد
بر شاخه ات شکوفه ی سرخ انار لب

#سیده_کبری_موسوی

  • علیرضا همتی فارسانی