چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

http://mj10.persianfun.info/img/92/10/Namayesh-Ehsas-20/13.jpg

هرقدر که من دلهره دارم تو صبوری
من ماهی آزادم و تو تنگ بلوری

مانند صدا آن طرف گوشی تلفن
معلومی و پنهانی، نزدیکی و دوری

آه ای خزر ریخته بر گونه ی دنیا!
اشکی، که به لب های زمین تلخی و شوری

بر شیشه ی تنهایی من ریزش باران
چون خوردن انگشت اشاره است به گوری

مغرور به هرگز نرسیدن به تو ام، ماه!
وقتی که تو را داشته باشم چه غروری؟!

 

آرش فرزام صفت

  • علیرضا همتی فارسانی

 

Paradox از کلمه‌لاتینی‌ Paradoxum برگرفته‌شده‌است‌و Paradoxum خود مرکب‌از Para به‌معنی‌مخالف‌و مقابل‌و doxa به‌معنی‌رأی‌و اندیشه‌است‌. آنچه‌در این‌نوشته‌مورد نظر ماست‌معنی‌این‌کلمه‌در اصطلاح‌علم‌بلاغت‌است‌و در این‌علم‌آن‌را بیشتر در معنی‌سخنی‌دانسته‌اند که‌با ظاهر متناقض‌و مهمل‌دارای‌معنی‌درست‌و ارزش‌زیبایی‌شناسی‌باشد 1 .

  • علیرضا همتی فارسانی

 

 انما اشکوبثی و حزنی الی الله

به عبارت دیگر شکوائیه ندای درونی شاعر است که گاه در بیان عرفا از فراق و جدایی از عالمی دیگر-که به اعتقاد آنان وطن اصلی انسان است-سخن می‌گوید و گاه‌ عینی‌تر و ملموس‌تر است از آنجا که زندگی پر حادثه آدمی خالی از محنت و غم نیست، دفتر ادبیات جهان نیز هیچگاه خالی از شکوائیه نخواهد بود.وقتی از غم پیری و فرسودگی،روزی از غم مرگ و فراق عزیزان،زمانی از فقر و پریشانی و ستم اغیار و بسیاری چیزهای دیگری که اوراق زندگی آدمی مشحون به آن است و حیات آدمی جز

این نیست.

  • علیرضا همتی فارسانی
 
 

هر طنزی هم خنده دار است، اما هر نوشته خنده داری طنز نیست. ممکن است هجو، هزل و یا فکاهه باشد. 

قدمای ما با آنکه معنی طنز و فکاهه را می دانسته اند، از آنها به عنوان شکل های ادبی نام نبرده اند. آنان مضاحک را در دو شکل هجو و هزل تعریف کرده اند. 

کاشفی سبزواری پا فراتر نهاده و در بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، مطایبه را هم تعریف کرده است. از نظر او مطایبه، هزلی است معتدل، که ما امروز آن را فکاهه می نامیم. 

در تعاریف قدما، هجو در برابر مدح قرار گرفته است و هزل در برابر جد. هر اصطلاحی را با ضد آن بهتر می توان شناخت و تعریف کرد. 

می توانیم چهار اصطلاح هجو، طنز، هزل و فکاهه را به عبارت امروز، این طور تعریف کنیم:

 

هجو : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض شخصی و آن ضد مدح است. 

طنز : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر تنبیه، از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکامل یافته هجو است. 

هزل : یعنی شوخی رکیک به منظور تفریح و نشاط در سطحی محدود و خصوصی و آن ضد جد است. 

فکاهه : یعنی شوخی معتدل به منظور تفریح و نشاط در سطحی نامحدود و عمومی و آن صورت تکامل یافته هزل است. 

به عبارت دیگر: 

طنز هجوی است از روی غرض اجتماعی 

فکاهه هزلی است دارای جنبه عمومی 

به طوری که از این تعریفها بر می آید در هجو و طنز، نیش وجود دارد و در هزل و فکاهه، نوش. به عبارت دیگر خنده هزل و فکاهه، نوشخند است و خنده هجو و طنز، نیشخند. 

  • علیرضا همتی فارسانی

امشب
باد و باران هر دو می کوبند:
باد خواهد بر کند از جای سنگی را
وباران هم
خواهد از آن سنگ نقشی را فرو شوید.
هر دو می کوشند.
می خروشند. 
لیک سنگ بی محبا در ستیغ کوه 
مانده بر جا استوار، انگار با زنجیر پولادین.
سال ها آن را نفرسوده است.
کوشش هر چیز بیهوده است.
کوه اگر بر خویشتن پیچید، 
سنک بر جا همچنان خون سرد می ماند
و نمی فرساید آن نقشی که رویش کند در یک قرصت باریک
یک نفر کز صخره های کوه بالا رفت
در شبی تاریک.

  • علیرضا همتی فارسانی

عکس نوشته های زیبا و خاص برای دوستان

  • علیرضا همتی فارسانی

زندگی

بعضـی چیزها در جهان؛
خیلـی مهم تر از دارایی میباشند 
یکی از انها؛
توانایی خوش بودن 
با چیزهای ساده هست..

  • علیرضا همتی فارسانی

ترانه گرافی

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی
  • علیرضا همتی فارسانی
  • علیرضا همتی فارسانی
جن: جن واژه‌ای عربی و به معنی موجود پنهان و نادیدنی است و در فارسی با مفهومی نزدیک به پری از این موجود نامریی یاد می‌شود. در باور عوام، جن‌ها فقط در شب، تاریکی، تنهایی و در محل‌هایی مانند گرمابه، آب انبار، پستو و ویرانه و بیابان وجود دارند. در باور عامه، جن به شکل انسان است با این تفاوت که پاهایش مانند بز سم دارد. مژه‌های دراز او نیز با مژه‌ی انسان متفاوت است و رنگ موی او بور است. هم زمان با زاده شدن هر نوزاد انسان، بین اجنه نیز نوزادی به دنیا می‌آید که شبیه نوزاد انسان است اما سیاه و لاغر و زشت...

  • علیرضا همتی فارسانی
طنز واژه‌ای عربی است و در واژه به معنای مسخره کردن، طعنه زدن، عیب کردن، سخن به رموز گفتن و به استهزا از کسی سخن گفتن است. معادل انگلیسی طنز satire است که از satira در لاتین گرفته شده که از ریشه satyros یونانی است. satira نام ظرفی پر از میوه‌های متنوع بود که به یکی از خدایان کشاورزی هدیه داده شده بود و به معنای واژگانی "غذای کامل" یا "آمیخته‌ای از هرچیز" بود. 
  • علیرضا همتی فارسانی
 
نقد نو نهضتی نقادانه در ادبیات است که از نظریه های ادبی متعدد و مختلفِ ناقدان انگلیسی و آمریکایی از دهه ۱۹۲۰ پا گرفت و تا سال ۱۹۶۰ در آمریکا و انگلستان نفوذ فراوان و حضور مسلط داشت. ریشه های این رویکرد را باید در آرای متیو آرنولد در قرن نوزدهم در آمریکا جست وجو کرد...

  • علیرضا همتی فارسانی
 

 متون تاریخی بر این حقیقت یک زبانند که جوامع ابتدایی، جوامع مادر سالار یا مادر شاه بوده اند. با گذشت زمان گرچه از نفوذ اجتماعی مادر کاسته شد، اما ارزش مقام مادر همواره بر ادبیات ملل مختلف سنگینی کرده و می کند.

 

نخست باید بین دو مفهوم زن در ادبیات تفکیک قائل شد؛ اول این که زن در جایگاه مادر که در ادبیات همه ملل بویژه ایران ستایش شده و جز از نیکی بر قلم ها و زبان ها نرفته است و دوم این که زن در جایگاه همسر یا معشوق که این جنبه، پهنه پر طمطراقی را در ادبیات ملل به خود اختصاص داده است.

  • علیرضا همتی فارسانی
 
عشق
گر عقل پشت حرف دل، اما نمی‌گذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمی‌گذاشت

از خیر هست و نیست دنیا به شوق دوست
می‌شد گذشت... وسوسه اما نمی‌گذاشت

این قدر اگر معطل پرسش نمی‌شدم
شاید قطار عشق مرا جا نمی‌گذاشت

دنیا مرا فروخت ولی کاش دست‌کم
چون بردگان مرا به تماشا نمی‌گذاشت

شاید اگر تو نیز به دریا نمی‌زدی
هرگز به این جزیره کسی پا نمی‌گذاشت

گر عقل در جدال جنون، مرد جنگ بود
ما را در این مبارزه تنها نمی‌گذاشت

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی‌گذاشت

ما داغدار بوسه‌ی وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت
 
 
  • علیرضا همتی فارسانی

غصه خوردن وقت مردن

آن عشق که یافت انعکاسی در من
توام شده است با هراسی در من
با چتر به سمت خانه برمی گردد
هر روز غریب ناشناسی در من

  • علیرضا همتی فارسانی

ماه من غصه چرا ؟؟؟

با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه

بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخان بی سپاه

موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه

هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه

 کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه

 آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدم ست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه

  • علیرضا همتی فارسانی

 

 

بی توآن ظلمی که شادی کرد با من  ؛ غم نکرد !

گریه هم یک ذره از اندوه هایم کم نکرد!

آن قدر دنیای ما با هم تفاوت داشت که –

خطبه های عقد هم ما را به هم محرم نکرد!

راز دور افتادنم از خویش را از کس نپرس!

هیچکس ظلمی که من بر نفس خود کردم نکرد!

نیست تأثیری در ایما ! لالها فهمیده اند –

اینکه ده انگشت کار یک زبان را هم نکرد!

نه هراس از آتش دوزخ ‘ نه اخراج از بهشت!

آخرش هم آدمی را هیچ چیز آدم نکرد!

  • علیرضا همتی فارسانی

پارک ملی کوبوک

 

جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی

من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی

 

نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز

آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی

 

این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟

پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟

 

سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام

رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی!

 

تا به حال از من کسی شعر بدی نشنیده است

آخرش از این نظر هم بی نظیرم  می کنی !

 

من همان سرباز از لشکر جدا افتاده ام

می کُشی یکباره آیا ‘ یا اسیرم می کنی؟

  • علیرضا همتی فارسانی