از حکیمی پرسیدند
پدر و مادرت را بیشتر احترام می گذاری یا معلم خود را ؟
پاسخ داد: معلم را
زیرا پدر و مادرم مرا از آسمان به زمین آورده اند
ولی معلم مرا از زمین به آسمان پرواز می دهد
روز معلم مبارک
آخرین سه شنبه سال خورشیدی را با بر افروختن آتش
و پریدن از روی آن به استقبال نوروز می رویم
سرخی تو از من ، زردی من از تو
جشن باستانی چهارشنبه سوری مبارک
نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد
روز عید است ، سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد . .
عید است و دلم خانه ویرانه، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا
یک ماه تمام مهیمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا
عید سعید فطر مبارک
به قداست زیباترین واژه ها که از آسمان می بارند
آرزو می کنم در این شبهای مبارک زیباترین ها را از دستان خدا هدیه بگیرید
التماس دعا
رمزها در رمضان است، خدا مى داند
برتر از فهم و گمان است، خدا مى داند
لیلة القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبى برتر از آن است، خدا مى داند
هر شبى توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا مى داند
جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟
سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم
دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟
ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم
دست ازان زلف بدارید که ما بیکاران
عمر خود در سر یک عقدهٔ مشکل کردیم
باغبان بر رخ ما گو در بستان مگشا
ما تماشای گل از روزنهٔ دل کردیم
آسمان بود و زمین، پلهٔ شادی با غم
غم و شادی جهان را چو مقابل کردیم
ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب
قطع امید ز سر رشتهٔ ساحل کردیم
رفت در کار سخن عمر گرامی صائب
جز پشیمانی ازین کار چه حاصل کردیم؟
صائب تبریزی
بگو چگونه تو تدبیر می کنی اقا؟
چرا در امدنت دیر می کنی اقا؟
دل تمامی عشاق دوره گردت را
چقدر ساده غزلگیر می کنی اقا؟