دردهــایـت را
دورت نچیـن تا دیـوار شـونـــد؛
زیــر پـایت بـگــذار تـا پــلـه شــونـــد …!
دردهــایـت را
دورت نچیـن تا دیـوار شـونـــد؛
زیــر پـایت بـگــذار تـا پــلـه شــونـــد …!
از پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز نقل است: از خداوند به دور باد و نفرین بر کسی که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود.
"انس بن مالک" از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمودند: ماه مبارک به شما رو آورده است و در این ماه شبی است که برتر از هزار ماه است و هر کس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بینصیب مانده است و محروم نمیماند از برکات شب قدر، مگر کسی که خویشتن را محروم کرده است.
از امام باقر (ع) نیز درباره به وجود آمدن شب قدر نقل است: که اگر خداوند کارهای مؤمنان را چند برابر نکند به سر حد کمال نمیرسند، اما از راه لطف کارهای نیکوی آنها را چند برابر میفرماید تا کاستی هایشان جبران شود.
بر این اساس، راز سعادتمند شدن انسانها در شب قدر، عمل اختیاری صالحی است که با عنایت خداوند، برکت یافته و چند برابر میشود.
از حضرت رسول (ص) نیز پیرامون شب زنده داری شب قدر نقل است که فرمودند: کسی که شب قدر را
الو؟! الو پسرم ؟
فکر کنم تلفن مشکل پیدا کرده ... الو؟؟
دستان لرزانش مقاومت می کردند...
اشکهایش هم ....
و هیچگاه نفهمید بوق ممتد،
بدترین نوع خداحافظی نکردن است...
روزی روزگاری بود که window فقط به معنی یه دریچه تو دیوار بود و application روی کاغذ نوشته میشد.دورانی که keyboard نوعی پیانو بود و mouse فقط یک حیوان..
سالها پیش به هنگامی که file وسیله مهمی در ادارات بود و hard drive یک سفر غیر راحت جاده ای.
وقتی که cut با چاقو انجام میشد و paste توسط چسب...زمانه ای که web خانه عنکبوت بود virus فقط سرماخوردگی..موقعی که apple و blackberry فقط میوه به حساب میومدن..!!
یادش بخیـــر
اون زمانها ؛ ما وقت بسیار زیادی ... برای بودن با خانواده داشتیم!
به جای برنامه ریزی های
دوباره و دوباره ...
برای یکبــار هم که شده ؛
انجامــش بِده
وقتی که راه نمیروی، نمی دوی ؛
زمین هم نمیخوری واین" زمین نخوردن " محصول سکون است نه مهارت!
وقتی که تصمیمی نمیگیری، کاری نمیکنی ؛
اشتباه هم نمیکنی و این " اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب !
خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را بر خود ببندی و فقط پرهیز کنی...
خوب بودن در انتخابهای ماست که معنا پیدا میکند .
و زندگی باید پویا باشد
در زمان ها ی گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط راه قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته سنگ گذشتند.
بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد.
حاکم این شهرعجب مرد بی عرضه ایست و ...
با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت.
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.
پادشاه در آن یادداشت نوشته بود:
"هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد"
زندگی تاس خوب آوردن نیست ، تاس بد را خوب بازی کردن است
آمده ام که با زندگی کردن قیمت پیدا کنم... نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنم .
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند ، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند .