توشه ی فردا
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ
توشه فردا
رویشی در غزل افتاد که افرا دارد
جوششی در دلم افتاد که دریا دارد
آن چنان گوش سپردم به صدای عشقش
گویی انگار نفس های مسیحا دارد
زخمه ای چند بر این ساز "بسازم " بزنم
واژه ها یک سره گل های شکوفا دارد
می رسیم آخر این راه پر از دشواری
دیدنی بود که دشمن چه دریغا دارد
فکر آینده اگر بود به ذهن غزلم
پلک می بنددو یک عالمه رویا دارد
مثل یک جدول حل گشته شده آینده
آخر قصه ی ما خوب تماشا دارد
دوست دارم کمی از شور بخوانم حالا
هم نفس بودن با تو چه معما دارد
همه" بی" بو د و سراسر, غزلم دلتنگی
باورم ذوق کنان توشه ا ی از" با" دارد
علیرضا همتی فارسانی
بهار 93
۹۳/۰۲/۲۱