غزل :مشقِ دلِ تنگ
سه شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۱ ق.ظ
«مشقِ دل ِ تنگ»
باریدن باران شبیه حس من بود
گلواژه های خیس من عین سخن بود
امروز دنیا روی دور تند چرخید
بارانی از دلواپسی ها تن به تن بود
بگذار تا درد مرا دنیا بداند
دنیا بداند رسم او قانون شکن بود
حالا دلیل رفتنم را می شود گفت
از ابتدا در فکر آزاری چو من بود
قایم شدم ، گم می شوم بشمار تا سه
مردم چه می دانند دل، توبه شکن بود
با اتفاقاتی که افتادست مِن بعد
احساس کردم در نگاهت سوءظن بود
نام تو را نم نم به اشکم می نوشتم
هی چک چک و هی لرزش دست و بدن بود
خیلی دلم تنگ است مشقم باز باران
باریدن باران شبیه حس من بود
علیرضا همتی فارسانی
مهر 93
نظر بدهید
۹۳/۰۷/۱۵