.... یکی گفت خداحافظ و پشتِ چشمهای عاشقش انگار که مرگ وزید و دردی .... که هیچ کس ندید
نمی دانست هنوز هم نمی داند در سینه ی آدم ها سنگ سنگینی می کند و در وجود او بغضی کمین کرده که می شکند و صدایی که هیچ کس نمی شنود و دردی که هیچ کس نمی بیند...
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
و پشتِ چشمهای عاشقش
انگار که مرگ وزید
و دردی ....
که هیچ کس ندید
نمی دانست
هنوز هم نمی داند
در سینه ی آدم ها
سنگ سنگینی می کند
و در وجود او
بغضی کمین کرده
که می شکند
و صدایی
که هیچ کس نمی شنود
و دردی
که هیچ کس نمی بیند...