غزلی از مجتبی سپید
دوشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ
از کنارم رد شدی بیاعتنا، نشناختی
چشم در چشمم شدی اما مرا نشناختی
در تمام خاله بازیهای عهد کودکی
همسرت بودم همیشه ، بی وفا نشناختی؟
لیله باز کوچه ی مجنون صفتها، فکر کن
جنب مسجد، خانه ی آجرنما، نشناختی؟
دختر همسایه ، یاد جرزنی هایت به خیر
این منم تک تاز گرگم برهوا، نشناختی؟
اسم من آقاست ، اما سالها پیش این نبود
ماه بانو یادت آمد؟ مشتبا! نشناختی؟
کیست این مرد نگهبانت که چشمش بر من است
آه ، آری تازه فهمیدم چرا نشناختی
مجتبی سپید
۹۴/۰۱/۲۴