درد های بی سر و ته
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ب.ظ
از دردهای بیسر و ته، تکهی ریزی
جامانده تنها چشمهایت گوشهی میزی
بغُ کردهای آرام و با من اشک میریزی
دل بستهای مثل عروسکها به هر چیزی
گریه نکن! این غصه را تکثیر خواهی کرد
شاید به این حس نبودنهات می نازی
از خاطرات مُردهات هم درد میسازی
حالا تو مشغولی و جمعی از تو ناراضی
تنها تو ماندی باز هم در آخر بازی
این مرد را با گریههایت پیر خواهیکرد!
محسنعاصی
جامانده تنها چشمهایت گوشهی میزی
بغُ کردهای آرام و با من اشک میریزی
دل بستهای مثل عروسکها به هر چیزی
گریه نکن! این غصه را تکثیر خواهی کرد
شاید به این حس نبودنهات می نازی
از خاطرات مُردهات هم درد میسازی
حالا تو مشغولی و جمعی از تو ناراضی
تنها تو ماندی باز هم در آخر بازی
این مرد را با گریههایت پیر خواهیکرد!
محسنعاصی
۹۴/۰۴/۰۱