از پا نمی نشینیم
دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۶ ق.ظ
از هیچ سو «کسی که بیاید» نمی شوی
آن قدر شایدی تو که «باید» نمی شوی
شیپور های ممتد شادی و آشتی
انگشت های توست که «باشد» نمی شوی
در چارچوب واژه و کاغذ دریچه ای
کوبیده ایم، بشکن اگر رد نمی شوی
حال و هوای حادثه ای تازه در تو نیست
یک مشت نقطه چینی و ممتد نمی شوی
سطری طلوع می کند و پلک می زنی
اما چگونه است که «پل زد» نمی شوی
مغرور ایستادگی سنگ وار خود
یا چشمه ای و «شکل ببندد» نمی شوی
آشوب مه گرفتگی ام شرح کوچکی
از تو است مهربان که «بکوچد» نمی شوی
این سرنوشت ماست که تا آتش آتش است
از پا نمی نشینیم و مقصد نمی شوی
(مسلم فدایی)
آن قدر شایدی تو که «باید» نمی شوی
شیپور های ممتد شادی و آشتی
انگشت های توست که «باشد» نمی شوی
در چارچوب واژه و کاغذ دریچه ای
کوبیده ایم، بشکن اگر رد نمی شوی
حال و هوای حادثه ای تازه در تو نیست
یک مشت نقطه چینی و ممتد نمی شوی
سطری طلوع می کند و پلک می زنی
اما چگونه است که «پل زد» نمی شوی
مغرور ایستادگی سنگ وار خود
یا چشمه ای و «شکل ببندد» نمی شوی
آشوب مه گرفتگی ام شرح کوچکی
از تو است مهربان که «بکوچد» نمی شوی
این سرنوشت ماست که تا آتش آتش است
از پا نمی نشینیم و مقصد نمی شوی
(مسلم فدایی)
۹۴/۰۴/۲۲