شرمنده ام ...
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ
بعد از تو دیگر حس و حال کار را هم ...
اعصاب درس و جزوه وخودکار را هم ...
با بغض هنگام وداع آرام گفتی
"هر بار تاب آورده ایم این بار را هم ..."
رفتی ندیدی بعد تو تهران چه کرده
این شاعر از های و هو بیزار را هم ...
نشنیده اند از پنجره های اتاقم
همسایه ها شبها صدای تار را هم ...
با تو قراری نیست حتی عقربه ها
انگیزه چرخیدن و تکرار را هم ...
از بس که سردم گل فروش دور میدان
با دیدنم دیگر دل اصرار را هم...
...
گاهی به ذهنم میرسد"ای کاش جای
این قرص های بی اثر،سیگار را هم ..."
دیروز...
دیروز مادر با نگاهی خیس پرسید" . . . "
شرمنده ام که قدرت انکار را هم ...
"شیوا فضل علی"
۹۴/۰۴/۲۹