اشک من دیدن که نه... اما شنبدن داشت، نه؟
پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۳ ب.ظ
بغض های کال من شوق رسیدن داشت، نه؟
اشک من دیدن که نه... اما شنبدن داشت، نه؟
از همان روزی که آدم دل به حوا داده بود
رقص گندمدانهها در خوشه چیدن داشت، نه؟
قصر، زندان، قعر چاه؛ اصلاً چه فرقی میکند
ناز یوسف در همهعالم خریدن داشت، نه؟
کاشکی باور کنی تقصیر چشمانم نبود
آن انارِ گونهها از دور چیدن داشت، نه؟
راستی یادم نمیآید، تو یادت مانده است
نبض من در دستهای تو تپیدن داشت، نه؟
مثلِ تو تنها یکی، تنها یکی میآفرید
هرکه عاشق بود و قصد آفریدن داشت، نه؟
سید مهدی طباطبایی یاسین
۹۴/۰۵/۲۹
به لیوانِ شکسته فکر می کنی!
از آدمها...
به کسی که از دست داده ای
به کسی که به دست نیاورده ای!
همیشه چیزی که نیست... بهتر است!
علیرضا روشن