گریه های پنهانی
شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ
بیا که خسته ام از گریه های پنهانی
که شعر مانده ویک روح رو به ویرانی
کجاست دست نسیمی که باز بگشاید
دوچشم پنجره براین غروب بارانی
چنین که چله نشستم به کومه تردید
چنان چو صاعقه آمد غمی به مهمانی
بیا و با دلم از آن ستاره صحبت کن
که بی بهانه گذشت از شبی زمستانی
بخوان قصیده باران به باغ تشنهءشعر
بیا بهار غزل ای حضور عرفانی
محمد تقی مروارید
۹۴/۱۰/۰۵