خنده خورشید
يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۳۱ ب.ظ
هر نفس میرسد از سینه ام این ناله به گوش
که در این خانه دلی هست ، به هیچش مفروش
چون به هیچش نفروشم ؟ که به هیچش نخرند
هرکه بار غم یاری نکشیدست به دوش
سنگدل ، گویدم از سیم تنان روی بتاب
بی هنر ، گویدم از نوش لبان چشم بپوش
برو ای دل به نهان خانه ی خود خیره بمیر
مخروش ، این همه ای طالب راحت ! مخروش
آتش عشق بهشت است ریال میندیش و بیا
زهر غم راحت جان است ، مپرهیز و بنوش
بخت بیدار اگر جویی با عشق بساز
غم جاوید اگر خواهی ، با شوق بجوش
پر و بالی بگشا ، خنده خورشید ببین
پیش از آنی که شود شمع وجودت خاموش
« فریدون مشیری »
۹۴/۱۲/۱۶