شعر: دلم تنگ است
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ق.ظ
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است .
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود میپوشند رو در خوابهای بیگناهیها
و من میمانم و بیداد بی خوابی .
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
در این ایوان سرپوشیدهی متروک
شب افتادهست و در تالاب من دیریست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که میترسم ترا خورشید پندارند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم همه از خواب برخیزند
و میترسم که چشم از خواب بردارند
نمیخواهم ببیند هیچکس ما را
نمیخواهم بداند هیچکس ما را
و نیلوفر که سر بر میکشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمیخواهم بفهمانند بیدارند .
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیریست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
مهدی اخوان ثالث
۹۵/۰۱/۲۰