سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۴۷ ق.ظ
بشکن طلسم حادثه را، بشکن مهر سکوت از لب خود بردار منشین به چاهسار فراموشی بسپار گام خویش به ره، بسپار !
تکرار کن حماسه رزم آهنگ چندین نوای سوگ چه میخوانی نتوان نشست در دل غم، نتوان دزدیده سیل اشک چه میرانی
سهراب مرده است، غمی سنگین، اما غمی که افکند از پا نیست
برخیز، رخش سرکش خود زین کن امید نوشداروی تو، از کیست؟
افراسیاب خون سیاوش ریخت بیژن به دست خصم به چاه افتاد
کو گردی تو؟ ای همه تن خاموش کو مردی تو، ای همه جان ناشاد؟!
اسفندیار را چه کنی تمکین؟ این پرغرور مانده به بند «من»! پیکان به چشم خیره سرش بشکن! چاه شغاد مایه مرگ توست. از دست خویش بر تو گزند آید خویشی که هست مایه مرگ خویش باید شکست جان و تنش! باید!
حمید مصدق
|
۰
۰
۹۵/۰۱/۲۴
علیرضا همتی فارسانی