از آغاز می خوانم
يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۱ ب.ظ
شب است و قصه ی تلخ خودم را باز می خوانم
به پایان می رسم هر بار از آغاز می خوانم
من آن زندانی محکوم اعدامم که شب تا صبح
به گوش قفل های بسته از اعجاز می خوانم
کسی از ناله های تلخم آهنگی نخواهد ساخت
پتو را می کشم روی سرم آواز می خوانم!
پرستویی پریشانم که بعد از کوچ جفتم باز
برای جوجه های مرده از پرواز می خوانم
به جای عذرخواهی از شکستی که بدست آمد
به گوش شاه از غم های یک سرباز می خوانم
سراسر سینه ام آئینه ی یک آهِ طولانی ست
از این رو هرچه را همواره با ایجاز می خوانم
محمدرضا طاهری
۹۵/۰۱/۲۹