در این باران به چشمانت وفادارم
شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۴۱ ق.ظ
گُلم از این چه زیباتر، بگویی دوستت دارم
ببوسی کنج لب هایم گره برداری از کارم
نمی دانم چه اِکسیری بر آن لب ها نهان داری
که حتی شوکران باشی لب از لب بر نمی دارم
نه می سوزانی ام کامل نه جان می بخشی ام، امّا
چه بی رحمانه می خواهی معلّق بر سر دارم
تو را دیدم دلم لرزید همچون بم که ویران شد
شدم ارگی فرو مرده ببین، درگیر آوارم
منم دهقانِ سرتاپا فقیر و پاپتی، افسوس
به عشق بی نصیبِ دختر خانی گرفتارم
چه می خواهی از این بهتر، تو لیلا باشی و مجنون
منِ بی نامِ بی سایه که تنهاییست دلدارم
خیال این غزل ها پُر شده از جای پاهامان
من و تو، ( ما ) ی آن یک شب در افکارم
به دنبالت فرو میلغزد این چشمان بارانی
ولی حتّی در این باران به چشمانت وفادارم
علی نیاکوئی لنگرودی
۹۵/۰۲/۲۵