بانوی بادگون بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری
بانوی بادگون بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری
چکیده
نتایج نوشتار نشان میدهد که آنیما چون موجودی مرموز با صورت و رفتاری شگفتانگیز در شعر سپهری حضور دارد.آنیما بسیار چهره است،گاه به صراحت باد و آب نامیده میشود و گاه از تأثیراتی که بر محیط بر جای میگذارد،میتوان حدس زد با کدام چهره پدیدار شده است.اغلب در شب یا در رؤیا یکباره پدیدار و ناپدید میشود.دیالوگ راوی با او از مبهمترین و مخیلترین مضمونهای شعر سهپری است.دغدغه شاعر در تمامی این شعرها وصال با آنیما در مجموعههای اول در مقایسه با مجموعههای آخر،بهگونهء معنیداری متفاوت است.
کلیدواژه:
سهراب سپهری،کارل گوستاویونگ،ناخودآگاه،آنیما.
مقدمه
در اشعار سهراب سپهری،گاه شخصی حضور دارد که چندان حالات و رفتاری آدمی گونه ندارد.گاه بیمهری و گاه پرمهر است،وفادار و بیوفاست،شاعر را یاری میکند یا
سختیاش میافکند.شاعر بهگونهای با او سخن میگوید یا رفتار میکند که گویی معشوقی پرناز و دستنیافتنی است.گاه نیز از او بیزاری میجوید.چون مقصودی دور،برای رسیدن به او رنجها میکشد و جفاها میبرد و بیابانها و راههای صعب را درمینوردد.آمدن و رفتن این موجود،طبیعی نیست و از آدمی انتظار نمیرود.در چشم برهم نهادنی رخ مینماید یا از دیده نهان میگردد.حضور و غیبت او تأثیراتی شگفت بر فضا و محیط پیرامون بر جای میگذارد.آنچه شاعر از او میخواهد،از انسان خواستنی نیست.این ویژگیها-که تحلیل آنها موضوع بررسی این مقاله است-سبب شده،آن موجود مبهم شگفتانگیز را آنیما یا عنصر زنانه روح مرد بدانیم.
آنیما
به باور یونگ،ناخودآگاه به دو بخش تقسیم میشود:ناخودآگاه فردی و ناخودآگاه جمعی. ناخودآگاه فردی شامل امیال و انگیزههای درونی،خاطرات فراموش شده و تجسمات ناخوشایند آدمی است.ناخودآگاه جمعی،شامل تمامی تجربههای بشر است که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.«لایه جمعی ناخودآگاه شامل زمان پیش از کودکی است؛یعنی شامل مضامین بازمانده از حیات اجدادی است،صورتهای دیرینه موجود در ضمیر ناخودآگاه جمعی همچون سایه به نظر میرسد،زیرا از زندگی فرد مایه نگرفته است.وقتی که واپس رفتن انرژی از دورترین زمان کودکی دورتر میرود،آنگاه از آثار و بستر بازمانده اجدادی سردرمیآورد و به شکل صورتهای اساطیری درمیآید که همان نمونههای دیرینه است.آن وقت دنیای روحانی که از پیش تصورش را نکرده بودیم،در نهان ما گسترش مییابد.»(یونگ،2731:ص 501) ناخودآگاه به کلی خارج از کنترل شخصی است و در قلمروی قرار داد که طبیعت و رازهایش را نه میتوان اصلاح کرد و نه تغییر داد،جایی که میتوانیم صدایش را بشنویم،اما حق مداخله نداریم.(یونگ،3731:ص 28-38)
آرکی تایپها یا یا کهن الگوها در ضمیر ناخودآگاه جای دارند و شامل قهرمان،خود،آنیماو آنیموس میشوند. (John Bowder,1997,p 627) این اجزا برگرفته از تجربههایی است که بشر در طول تاریخ اندوخته و در ضمیر ناخودآگاه جمعی ذخیره شده است.انسان به واسطه
این کهن الگوها به جهان مینگرد و با آنها ساختار شخصیتش پیریزی میشود. (Raymond.j,1997,p 64)
همانگونه که ذکر شد،هر انسانی میراثدار رویدادها و خاطرههایی است که در سیر سدهها از نیاکان به فرزندان رسیده است.از آنجا که این خاطرات مربوط به ناخودآگاه است، انسان در حالت هوشیاری از آنها آگاه نیست و به هنگام مکاشفهها یا در حالت کنار رفتن خودآگاهی به هنگام تجربه شهود در آثار هنری روی مینماید.پس بیراه نیست اگر در شعر که یکی از دستاوردهای عالم ناخودآگاه و ناهشیاری است،ردیابی شود.
در این نوشتار به اقتضای موضوع،به یکی از این کهن الگوها یعنی آنیما در شعر سپهری پرداخته میشود.
یونگ درباره ریشه آنیما میگوید،نام لاتین روح بهمعنای باد است در زبان لاتین،یونانی و عربینام اطلاق شده به روح معادل هوای متحرک،وزش باد و نفس منجمد ارواح است. (یونگ،0831:ص 32)
در روانشناسی یونگ آنیما به بعد زنانه روح مرد اطلاق میشود،همچنانکه آنیموس بعد مردانه روح زن است.مری لوییزه فون از شاگردان یونگ درباره آنیما مینویسند:«عنصر مادینه (آنیما)تجسم تمامی گرایشهای روانی زنانه در روح مرد است،همانند احساسات،خلق و خوهای مبهم،مکاشفههای پیامبرگونه،حساسیتهای غیرمنطقی،قابلیت عشق شخصی، احساسات نسبت به طبیعت و سرانجام روابط با ناخودآگاه»(یونگ،7731:ص 072)
از مجموع تعاریف ارائه شده،چنین برمیآید که آنیما یکی از کهن الگوها و عنصر زنانه روح مرد است و مجموعهای است از تجاربی که جنس مرد در طول تاریخ از زن داشته و از نسلی به نسل دیگر در روان مرد جایگیر شده است و یا اینکه آنیما بخشی از احساساتی است که نوع مرد در مواجهه با نوع زن به آنها گرایش داشته و در طول اعصار در بخشی از ضمیر ناخودآگاه او جای گرفته است از آنجا که آنیما یکی از جنبههای روح مرد است،نمود عینی ندارد و بنابر ریشه لغوی آن،چون باد ناپیداست و گاه جلوههایش نمایان میشود.
هرچند یونگ نظریه آنیماو آنیموس را طرح کرد،بسیار پیش از او به باورهایی از این دست یا نزدیک به آن برمیخوریم؛برای مثال چینیان باستان تمامی هستی و از جمله انسان را
ترکیب یافته از بین و یانگ یا نیروی مونث و مذکر میدانستند.در دایره المعارف ادیان جهان، در اینباره آمده است:«یین و یانگ در تفکر آسیای شرقی در اصل دو نیروی مکملند که با تمامی پدیدههای حیات ترکیب شدهاند.یین،زمینی،مونث،تیره،منفعل و جذبکننده،تصویر شده است.یین در اعداد زوج،دره و نهر ظهور پیدا میکند و یانگ،آسمانی،مذکر،روشن، فعال و نافذ است،با اغداد فرد و کوهها تناسب دارد و با اژدها نمایش داده میشود( (Merriam webster,1999,p 1156 یین و یانگ دو نیروی متضاد نیستند،بلکه دو روی یک چیزند و همان دائو و مکمل یکدیگرند.میان دو جای تضاد همکاری است.(چوجای و وینبرگ جای،4531:ص 02)یین و یانگ نمادی از اصل و منشأ آفرینشند،هرچند ممکن است کاملا منطبق با نظر یونگ نباشند،اما وجوه شباهت چشمگیری با یکدیگر دارند،چراکه بنابراین نظر،در اعماق درون هرچیز مذکر و مؤنثی نهان گردیده است.تیره و مؤنث بودن یین و روشن و ذکر بودن بانگ،همچون آنیما و آنیموس جالبتوجه است.
در رساله مهمانی نیز مشابهتهایی با این نظریه دیده میشود؛از قول اریستوفانس نقل میشود که در روزگاران پیشین آدمیان تنها مرد و زن نبودند،جنس سومی هم بد که«مرد و زن»نامیه میشد.در آن زمان آدمیان نیروی فراوانی داشتند و خدایان از چیرگی آنان میهراسیدند،زئوس پیشنهاد کرد که آنان را دو نیمه کنند تا هم ناتوانتر شوند و هم با افزون شدن شمار آنها سودمندتر شوند،آدمیان از آن روز جدایی،به یکدیگر عشق ورزیدند و در آرزوی رسیدن به صورت نخستین هستند.بنابراین هریک از ما نیمه انسان دیگری است که همواره نیمه دیگ رخود را میجوید.اگر ما روزی از عشق راستین بهره یابیم و هرکس معشوقی را که نیمه دیگر اوست به دست آورد و به طبیعت نخستین خویش بازگردد،همه آدمیان نیکبخت خواهند شد.(افلاطون؛0831،ج 1،ص 214-614)
این نگرش نیز مشابهتهایی با نظر یونگ دارد.در اینجا نیکبختی در این است که انسان تای دیگرش را بیابد و در نظر یونگ لازمه رسیدن به فردیت و کمال دیدار و یکی شدن با آنیماست.آنچه اریستوفانس نقل میکند حاکی از این است که عشقورزی در حقیقت به معنی تمایل به رسیدن به صورت انسان نخستین است و نیز اینکه مرد شیفته زنی میشود که چهره آنیمای درون خود را در او بازیابد.
اکنون نظریه آرکی تایپ را در اشعار سپهری پی میگیریم.برای شناخت آنیما به نشانههای حضور و وجود او در اشعار سپهری توجه میکنیم و به شخصیتپردازی و نسبت راوی با آنیما میپردازیم.
1.شخصیتپردازی
یکی از راههای پیبردن به ماهیت آن موجود شگفت،از طریق شخصیتپردازی است.در شعر سپهری شخصیتی که آنیما فرض کردهایم،کاملا ویژگیهای انسانی ندارد و موارد زیر از ویژگیهای شخصیتی اوست:
1.بادگونگی،2.آبگونگی،3.گیاهگونگی،4.تیرگی،5.خوشخویی و بدخویی.
1.1 بادگونگی
باد یکی از نمودهای آنیما در شعر سپهری است.او بهگونهای میآید و میرود که اگر فاعل را باد بنامیم،بیراه نرفتهایم.وقتی آنیما بر راوی ظاهر میشود،این جنبه حضور و غیبت بر زبان شعر اثر میگذارد.
در باز شد/و او با فانوسش به درون وزید.
(سپهری،9731:ص 501)
در اینجا شاعر نمیگوید در را گشود،یا در را به رویش گشودم؛عبارت«در باز شد»نشان م دهد که حضور او یا وجود نامرئی بادگون او در را گشوده است.در سطر بعد حضور آنیما و عمل غیرطبیعی او سبب شده که فعل جمله نیز دگرگون شود.«او»که(+انسان»است، فعلی انسانی میطلبد در حالی که با پذیرفتن فعل«وزیدن»(-انسان)باد است.یونگ معتقد است که روح مطابق با سرشت اصلی نسیم مانند خود وجودی است همواره فعال،پران و سریع السیر که علاوه بر حیات بخشیسدن برمیانگیزد،تهییج و تحریک میکند و الهام میبخشد.آنیماو آنیموس به باد مربوط میشود.(یونگ،0831:ص 601-701)در مجموع میتوان گفت وزیدن-آمدن او در را باز کرده است،فانوس در همنشینی با وزیدن میتواند تداعی نوعی پارادوکس باشد چراکه وزش باد فانوس را خاموش میکند
در همین شعر آنکه یکباره آمده است،یکباره ناپدید میشود،در پایان شعر بر جنبه بادگونگی او بهطور نهان تاکید بیشتری میشود.اگر در سطرهای نخستین،ورود از در،به نوعی،رفتاری انسانی را تداعی میکرد،در اینجا همان گمان اندک نیز بر باد میرود.
وزشی میگذشت.../او دیگر نبود(سپهری،9731:ص 601)
فعل وزیدن در محور همنشینی ویژگی باد یا نسیم است و قرینهای است که ذهن را به غیر جسمانی بودن آن شخص یا آنیما مراهنمایی میکند.در سطر پایانی شعر میخوانیم:«آنی گم شده بود»شاعر در این گمان است که شاید با روح اتاق(تناسب روح با باد)درآمیخته باشد.
در اشعار زیر نیز آنیما را میبینیم که از پنجره به درون میآید یا از پنجره بیرون میپرد،اما این پنجره،نه پنجره خانه،که پنجره رؤیاست؛آنیما نسیمی است که از راه خواب وارد شده است.
«پنجره رویا گشوده بود/و او چون نسیمی به درون وزید»(همان،ص 18)
«هنگامی که او از پنجره بیرون میپرید/چشمانش خوابی را گم کرده بود»
(همان،ص 18)
آنتونیو مورنو میگوید:آنیما در خواب،ژرفبینیها و صور خیال فانتزی شخصیت مییابد.(آنتونیو مورنو،0831،ص 36 و نیز درباره حضور آنیما در رؤیا ر.ک.فوردهایم،4731،ص 29) در شعر زیر تا حدودی ماهیت آنکه ناگاه چون باد از در و پنجره میآید،روشن میشود:
«مرد در اتاقش بود/انتظاری در رگهایش صدا میکرد/و چشمانش از دهلیز یک رؤیا بیرون میخزید/زنی از پنجره فرود آمد/تاریک و زیبا(همان،ص 411-511)
عناصر موجود در این شعر با ساختار وجودی آنیما هماهنگ است،نخست آنکه مردی در تاقش تنهاست و با تمام وجود در انتظار است،انتظاری که در اعماق رگهایش رخنه کرده و رؤیا بر او چیره شده است،همه زمینههای ناخودآگاهی و عطش انتظار فراهم است.در اینجا به صراحت بر زن بودن آن موجود عجیب اشاره میشود،باز از پنجره میآید علاوه بر این،صفت تاریک که به زن از پنجره آمده منسوب میشود،صفت آنیماست.
«در ابتدای خطیر گیاهها بودیم/که چشم زن به من افتاد/صدای پای تو آمد خیال کردم باد عبور میکند از روی پردههای قدیمی/صدای پای تو را در حوالی اشیا شنیده بودم»(همان، ص 523-623)
صدای پای زن،به صدای پای باد میماند و راوی را به گمان میافکند و این در صورتی ممکن است که آن دو از یک جنس باشند.صدای پای زنی را بر روی پرده شنیده نیز در سطح اولیه معنایی باورپذیر نیست،اما او کسی جزآنیما نیست.پرده نیز پنجره را تداعی میکند،باز این بانوی بادگون تیره از پنجره به درون آمده است.صدای پای او-باد یا آنیما-در حوالی اشیا ابتدای خطیر گیاهان،بیزمان میداند و قدیمی بودن پردهها نیز این مفهوم بیزمانی یا کهن الگو بودن را تقویت میکند.(درباره بیزمان بودن آنیما ر.ک.فوردهایم،4731:ص 75)
نمایش بادگونگی از راه فضاسازی
شیوه دیگری که در شعر سپهری برای بیان بادگونگی آنیما به کار میرود،فضاسازی است.در این حال تصاویری که ارائه میشود،بهطور ضمنی بر بادگونگی آنیما دلالت میکند.در ضمن ممکن است بر باد بودن او نیز تصریح شود.
«خاک تپید/هوا موجی زد/علفها ریزش رؤیا را در چشمانم شنیدند/میان دو دست تمنایم روییدی»(ص 631)
در نخستین سطرهای این شعر با فضاسازی روبرو هستیم،با وزش باد خاک به حرکت درمیآید،هوا موجسان برمیخیزد و سرانجام پس از این تغییرات فیزیکی و روحی در سطر چهارم،شخصی که نامی از او برده نمیشود و همان آنیماست،پدیدار میشود.
«بیدار شدی جهان سر برداشت جوی از جا جهید»(ص 002)
در لایههای زیرین این شعر نیز نوعی فضاسازی به کار رفته است که در نگاه نخست دیده نمیشود.بیداری جهان معلول بیداری آنیماست.شاید به علت تناسب آنیما با آب،بهگونه مجاز ذکر خاص پس از عام جوی را یکی از جهانیان است،برجسته کرده است.آنگاه که آنیما بادسان برمیخیزد،با وزش ناپیدای خود همهچیز را برمیخیزاند.تفاوت فعل دو جمله نیز معنیدار است،فعل جهیدن در مقایسه با سربرداشت حرکتی شدید و شوقآمیز را تداعی م کند.
«ساقه نمیلرزد/آب از رفتن خسته است/تو نیستی نوسان نیست»(ص 581)
فضاسازی در این شعر با دو نوع گذشته تفاوت دارد،در آنجا همهچیز در حرکت بود و سپس تصویری از آنیما ارائه میشد،در این شعر برعکس،همهچیز در رکود و خمودی است.آنیمای بادگون نیست تا ساقه را بلرزاند.نسبت دادن خستگی به آب تصویری است،با نبود بادی که آب را به حرکت درآورد،آب گاه در گوشهای یا چالهای میماند و دوباره خسته و کاهلوار راه میپوید.در سطر«تو نیستی نوسان نیست»نوسان و تحرک را وابسته به حضور آنیمامیداند.
در شعرهای دیگر نیز این مضمون بهگونههای متفاوتی تکرار میشود.راوی میخواهد آنیما آب را بر روی ماسه کسالت روان کند(ص 404)بی او رودها بانگی ندارند(ص 581) چمن تاریک میشود و چشمه از جوشش بازمیایستد(ص 581)وزیدن سیمای او آب را بیدار میکند(ص 581)
در شعر زیر برگهایی که با وزشهای آنیما نلرزند،نفرین میشوند،ایهام تناسب در فعل دعایی باد نیز که تداعیگرآنیماست،جالبتوجه است:
«افتاده باد آن برگ که به آهنگ وزشهایت نلرزد»(ص 002)
2-1 آبگونگی
آنیما با آب نیز چون باد پیوند دارد.فریدا فوردهام میگوید:«آنیما غالبا به زمین یا به آب مرتبط میشود و ممکن است به او نیروی عظیمی اعطا شود(فریدا فوردهام،4731،ص 75)در شعر سپهری در پیچیدگیهای زبان شعری و تصاویر و دلالتهای ثانوی،این ویژگی آنیما به چشم میخورد،مثلا از طریق فعلی چون«تراویدن»و سخن گفتن از تراوش آنیما بر راوی (ص 631)یا تراوش نگاه سیاه او(ص 551)،خشک گردیدن چمنزار از نبود او یا از زهش باز ایستادن چشمهساران(ص 881)،بازتاب تصویرش در سراب(ص 89).
اندامت گردابی است/موج تو اقلیم مرا گرفت.../از بیکران از تو میترسم ای دوست موج نوازشی(ص 002)
در این شعر آبگونگی آنیماآشکارتر تصویر شده است.اندامش چونان گردابی است که خود آگاهی در برابر تیرگی و خشم و خروش آن،یارای بودن ندارد.با قرینه«بیکران»درمییابیم
که آنیما دریایی بزرگ و خروشاست و راوی،مبهوت هیبت او و جویای مهرش.
در شعر زیر عاشقانه و به التماس از آنیما میخواهد تا بر او ببارد:
«زمین باران را صدا میزند من تو را»(ص 981)
3-1 گیاهگونی
یکی از نمودهای انعکاسیافته از آنیما در متون و نگارهها،گیاهگونگی است.در کتاب انسان و سمبلهایش،متنی عارفانه از قرون وسطی نقل میشود که در آن آنیما خطاب به معشوق،خود را اینگونه معرفی میکند:«من گل صحرایی و پامچال درههایم،من مادر عشق و ترس و معرفت و امید مقدسم...میکشم و زنده میکنم و هیچکس را یارای رهایی از دستان من نیست.»(یونگ،7731،ص 382)در کتاب رمزهای زنده جان نیز به این رویآنیما اشاره شده است:«در برخی تصاویر سیمای آدمی و غالبا سیمای زنی جایگزین تنه درخت شده و این تأییدی است بر ساحت زنانه و مادرانه این صورت متالی.»(دوبوکور،6731،ص 92 و نیز برای توضیحات بیشتر ر.ک.روانشناسی و کیمیاگری،ص 711 و ص 022)سپهری به شیوههای گوناگون به ارتباط آنیما،بسان گیاه با زمین اشاره کرده است:
آنیما چون گلی بویاست اما به جای بوی خوش،زهر میپراکند(ص 89)چون درختی ریشهدار است که با ریشههایش میتوان دستگیر راوی از شط خروشان وحشت باشد(ص 53) میروید(ص 63)راوی با یافتن او میتواند راز شاخهها را بخواند(ص 02)و صدای او سبزینه گیاه است:
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است/که در انتهای صمیمیت حزن میروید(ص 593)
4-1 تیرگی
نسبت ناخودآگاه با خودآگاهی نسبت تیرگی با روشنایی است.آنیما که همان وجه مؤنث روان مرد است،در ناخودآگاه است و بنابراین تیره و تار.یونگ غار را نمادی از تاریکی و انزاوی ناخودآگاه میداند(یونگ،3731:ص 322)و در جایی دیگر تاریکی را در ورود به ناخودآگاه مینامد،«تاریکی که در هر شخصیتی وجود دارد،دری است به درون ناخودآگاه و دروازهای است به رؤیاها که آن دو چهره مبهم یعنی سایه و آنیمااز آن به حالت رؤیایی شبانه ما پای
میگذارند،یا نامرئی میمانند و یا-من-ما را تسخیر میکنند.»(یونگ،8631،ص 57) سیروس شمیسا مینویسد:«اصل تأنیث یعنی آنیما و ناخودآگاه به دلیل ابهام و مجهول بودن با تاریکی مربوط است.»(شمیسا،2731،ص 08)و نیز در نگاهی به سپهری خاطرنشان میکند که هنرمندان گاه در مقام کاتبی،گفتههای آنیما را کتابت میکنند.در این صورت معمولا از شب و تاریکی سخن میگویند،زیرا آنیما جهان ناشناختههاست.(شمیسا،2731،ص 822)در شعر سپهری به تیرگی آنیما به شیوههای گوناگون اشاره شده است؛یا تمامی پیکر او تیره است یا بخشی از اجزای او تیره دانسته شده است.(سپهری،9731،ص 631،381،...)در نمونههایی آنیمابهگونهای تصویر شده که از روز گریزان است و با رسیدن اولین پرتوهای خورشید یا پدیدار شدن روشنایی ناپدید میشود؛چراکه با روز تفاوت ذاتی دارد.گاه نیز به هنگام سخن از آنیما یا شرح گفتگو میان آن دو به شب اشاره میشود.(سپهری،9731،ص 304،18)در شعر زیر راوی با صراحت بیشتری درباره تیرگی آنیما میگوید:
شاسوسا روی مرمر سیاهی روییده بود/شاسوسا شبیه تاریک من/به آفتاب آلودهام/تاریکم کن تاریک تاریک شب اندامت را در من ریز(ص 341)
آنیما تاریک است،راوی که آلوده به روشنایی خودآگاه است،از او میخواهد تا تیرهاش کند و به عوالم ناخودآگاهی ببرد.
5-1 خوشخویی و بدخویی
آنیما دو چهره دارد و به اقتضای حال،رویی به راوی مینماید.آنیما مثبت است و منفی، ستیزهجو و دلرحم،یاریگر و ویرانگر.لازمه رسیدن به فردیت،دیدار روی نیکو و وصال با اوست،روی تند آنیما موجب جدایی روشنایی و تیرگی یا خودآگاه و ناخودآگاه میشود.آنیما هم میتواند به صورت فرشته نور درآید و هم مار بهشت،فرشته رحمت،دختر زیبا یا ماده دیوی فریبکار که مردان جوان را فریفته خود میکند.(مورنو،0831،ص 36)از دیدگاه یونگ یافتن همسر و یاری کردن ذهن منطقی مرد در تشخیص کنشهای پنهان ناخودآگاه از جنبههای مثبت آنیماست.نقش حیاتیتر عنصر مادینه(آنیما)این است که به ذهن امکان میدهد تا خود
را با ارزشهای واقعی درون همساز کند و به ژرفترین بخشهای وجود خود راه ببرد.(یونگ، 7731،ص 872)
یونگ یکی از نمودهای عنصر مادینه را در افسانهها شاهزاده خانمی میداند که از خواستگاران خود میخواهد معماهایش را پاسخ دهند و یا خود را از چشم وی پنهان کنند و اگر معماهایش را حل نکنند و یا او بتواند پیدایشان کند،باید کشته شوند و همواره این شاهزاده خانم است که پیروز میشود یا در داستانی دیگر آنیما شکارچیان را به سوی خود میخواند و بعد غرقشان میکند و خود ناپدید میشود.(یونگ،7731،ص 472-572)
در شعر سپهری این دو روی آنیما به وضوح دیده میشود و از هم متمایز است.در شعر پاداش که عنوان آن نیز گویا به استعاره عنادیه برگزیده شده باشد،آنیما روی منفی خود را م نمایاند.راوی به سودای بوییدن او راهی دراز و دشوار میپیماید و آنیما بیتوجه به رنج راوی،به جای بوی خوش،زهری دوزخی به او میچشاند.
در شعر لحظه گمشده نیز وصال میسر نیست؛گرچه در اینجا آنیما راوی را نمیآزارد، کمکی نیز به او نمیکند و از او میگریزد:
من چه بیهوده مکان را میکاوم/آنی گم شده بود(ص 601)
این یکی از ویژگیهای آنیماست که مرد را حیران و سرگشته میخواهد.فون از شاگردان یونگ نیز این ویژگی آنیمارا در افسانههای پریان مشاهده کرده است:«گاهی اوقات عنصر زنانه درون مرد،ایجاد بیقراری و جستجوی چیزیکه نیست مینماید،یک احساس مداوم این آن نیست،هنوز چیزی هست که آن را نیافتم و آرزوهای بیتاب به دنبال اهداف زندگی در مرد جوانه میزند.»(فون،3831،ص 68)
از مجموعه آوار آفتاب به بعد،با وجه مثبت آنیما روبهرو میشویم.در شعر طنین راوی اسیر وحشت،در مرز شب مانده و توانایی ورود به عوالم تیره را ندارد،آنیما به یاری او میآید و درهای عالم تاریکی را بر او میگشاید:
چشمانت را گشودی/شب در من فرود آمد»(ص 731)
حورا یاوری میگوید:«چشم در روانشناسی یونگ تمثیلی از جهان ناخودآگاهی است و نگریستن در ظلمات آن،سرآغاز راه دراز خویشتنیابی و فردیت یافتن است»(یاوری،4731،
ص 381)در فرهنگ نمادها درباره چشم چنین آمده است:«چشم سوم در واقع اندام درونبینی است و نشاندهنده مقتضیاتی فوق انسانی است و در این حالت است که یک بصیر به کمال خود میرسد»(شوالیه،8731،ج 1،ص 315)
در شعر«شاسوسا»راوی دوستانه و از نزدیک با آنیما گفتگو میکند،آنیما بر روی راوی دست میکشد.در اینجا نیز سرانجام آنیما ناپدید میشود،اما پس از گفتگو با راوی و رفتنی نه از سر بیمهری.در اشعار دیگری به این وصال اشاره میشود:
تو را یافتم آسمانها را پیبردم/تو را یافتم در را گشودم شاخهها را خواندم(ص 002)
حرف بزن ای زن شبانه موعود/کودکیام را به دست من بسپار/در وسط این همیشههای سیاه (ص 304)
2.راوی و آنیما
راوی در شعر لحظه گمشده خود را چشم به راه آنیما میداند و او را رؤیای بیشکل زندگیش میخواند:
و من دیده به راهش بودم/رؤیای بیشکل زندگیام بود(ص 501)
پیداست که رؤیا هویتی جدای از بیننده آن ندارد و معمولا شکل ناخودآگاه رویدادهای خودآگاه است و جالب اینکه یکی از راههای ورود آنیما از رؤیاست.در جایی دیگر آنیما خودرا طنین تاریکی و تنهایی راوی معرفی میکند(ص 631)و راوی آنیما را گسترده بر تمامی زندگی خود میداند(ص 881)
«شاسوسا شبیه تاریک من/به آفتاب آلودهام/تاریکم کن تاریک تاریک/شب اندامت را در من ریز/»(ص 341)
در اینجا راوی،شاسوسا یا آنیما را شبیه خود میداند،شبیهی که ناخودآگاه و تاریک است، راوی خود را اسیر خودآگاهی میداند و از او میخواهد تا با وصال،او را به فردیت برساند و با ناخودآگاه خود یکی شود.
این ویژگی آنیما را در آثار دیگری نیز میتوان دید،برای مثال در رمان«دمیان»نوشته هرمان هسه،حوا میتواند نمادآنیمای دمیان باشد.در آنجا نیز بر یکی بودن این دو تاکید
میشود:«عشق من به حوا داشت تمامی وجودم را مسخر میکرد اما آن زن هرروز به شکلی دیگر درمیآمد.خیلی وقتها معتقد میشدم که او واقعا آن کسی نیست که او را با تمام وجودم میخواستم و به او عشق میورزیدم،بلکه نماد برونی ضمیر خود من است و هدف وی این است که مرا هرچه بیشتر به ژرفنای درونم رهبری کند...او میتوانست به هریک از افکار من بدل شود و یکایک افکار من هم میتوانستند به هم بدل شوند.(هسه،6731،ص 971-081 و نیز ر.ک.سرانو،8631،ص 36)
هرچند آنیما در درون راوی است،رسیدن به او آسان نیست،باید بار سفر بست و رنجهای سفر و بیم مرگ را بر جان هموار کرد،این سفر،سفری است درونی همچون جهاد با نفس.راوی شعر سپهری در برخی اشعار خود از این سفر دشوار گزارش میدهد که سرانجام و نتیجه آن وصال با آنیما و رسیدن به فردیت است.(سپهری،9731،ص 3)
در شعر پاداش،راوی در سه بخش،سفر دشوارش را به سوی آنیما گزارش میکند؛در بیابانی داغ با آفتابی آزاردهنده که تاب چشمان را میرباید و سرابی که همهجا به چشم میآید، در پی آنیماست.در بخش دوم شعر،شب،به جای روز نشسته است و ریگها غریوکنانند و راوی ترسخورده،در پی بانوی گمشده درون خود است.در شعر لحظه گمشده راوی در اتاق تاریک خود آنیمایی را میجوید که لحظاتی پدیدار شده و ناپدیده گشته است.در شعر طنین راوی از زمان و صدا و روشنی بیرون میآید که به وضوح و بیتمثیل به غیرمادی بودن خود تصریح میکند،سفری از روشنی و خودآگاهی به تیرگی و ناخودآگاهی:
من از صداها گذشتم/روشنی را رها کردم/رؤیای کلید از دستم افتاد/کنار راه زمان دراز کشیدم(ص 631)
این سخن آغاز راه است،«کلید»واژه کلیدی این شعر است.راوی با گذر از صدا و روشنی با کلیدی ذهنی یا درونی میخواهد دری را بگشاید.پیداست که در این حال«در»نیز معنایی فراتر از معنایی قاموسی خود دارد.در آن تیرگی و بیصدایی،کلید از دستانش میافتد و راوی به ناگزیر،ناکام و خسته از راه آمده،در کنار زمان دراز میکشد.آیا این کلید میبایست دری از بیزمانی را بر روی راوی میگشود؟پس از چندین سطر میخوانیم:
سکوتم را شنیدی/بسان نسیمی از روی خودم برخواهم خاست/درها را خواهم گشود/در شب جاویدان خواهم وزید(ص 731)
این سطور با سطرهای پیشین در ارتباط است و پرتوی بر ابهام آنها میافکند؛راوی در مرز سکوت و خروج از روشنی است،اما با گم شدن کلید در همانجا میماند.از این سطور درمییابیم که آن کلید،به کار گشودن دروازه شب و ناخودآگاه میآمده است.در اینجا به کمک آنیما-که پیشتر بر راوی آشکار شده بود-در گشوده میشود و او به شبی جاویدان و وصال با آنیما میرسد(دربارهگذر از دروازه در اساطیر ر.ک.الیاده،5731،ص 921-931)و سرانجام در آخرین سطور راوی در آنیما غرق میشود.
در شعر شاسوسا راوی سفر خود را سفری در تاریکی و پایان سفر زندگی را در آنیما میداند:
دستم را ببین:راه زندگیام در تو خاموش میشود/راهی در تهی سفری به تاریکی/صدای زنگ قافله را میشنوی/با مشتی کابوس همسفر شدهام/راه از شب آغاز شد به آفتاب رسید و اکنون از مرز تاریکی میگذرد(ص 341)
به نظر میرسد تصویرهای ارائه شده از آنیما در مجموعههای پیش از آوار آفتاب و پس از آن، بهگونهء معنیداری با یکدیگر تفاوت داشه باشد.تا پیش از آوار آفتاب،آنیما اغلب وجه منفی دارد و از دسترس راوی به درو است و اگر رویی بنماید،کوتاه است و عتابآلود؛اما پس از این مجموعه،آنیم اغلب با روی خوش تصویر میشود؛با راوی سخن میگوید،راهنماییش میکند و دردهایش را التیام میدهد،شاید بتوان گفت از این پس سپهری پس از کوششهای فراوان به فردیت با آنیما رسیده است.
سرانجام باتوجه به آنچه گذشت،باید گفت همسانی آن موجود شگفتانگیز با آنیما بیش از آن است که بتوان تمامی آن را از سر تصادف دانست؛پس آن شخص مرموز مطرح در شعر سپهری کسی جز آنیما یا بانوی ناخودآگاه نیست و راوی در اشعار خود پس از وصف او سیر خویش را به سوی او تبیین کرده و پس از وصال با آن بانوی درونی براساس روانشناسی یونگ به فردیت رسیده است.
منبع:
دکتر همایون جمشیدیان
عضو هیأت علمی دانشگاه گرگان