غزل: ریخت به هم
شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ب.ظ
به تب و لرز دچاریم و جهان ریخت به هم
قصه ی عشق در این دور و زمان ریخت به هم
روح غمگینی اگر در دل ما جا خوش کرد
بغض کردیم و دل از غصه چنان ریخت به هم
بعد هم رسم برادر کشی افتاد به راه
بعد هم زندگی ساده یمان ریخت به هم
کاش می شد که کمی عشق نصیبم می شد
در غم دوریِ از عشق جهان ریخت به هم
عشق چون طرح لطیفی ست کماکان زیبا
لحظه ی آمدنِ عشق زبان ریخت به هم
علیرضا همتی فارسانی
۹۵/۱۱/۲۳