غزل: غصه پایانی
سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۰۰ ق.ظ
درد بی درمان
خسته و دلتنگ و تنها در خودم زندانی ام
کیستم من؟ دل به دستت داده ای قربانی ام
راستش این روزها حال و هوایم خوب نیست
ناتوانم کرده دیگر این دل هذیانی ام
می توانم درد را با واژه ای معنا کنم
درد یعنی بغض یعنی گریه پنهانی ام
سوگوار مرگ مرگ واژه هایم بعد از این
سر به دامان تغزل یک نفس بارانی ام
زندگی بی تو کلافی در هم و پیچیده است
در طنین در هم تکرارها مهمانی ام
نغمه من سوز اگر دارد گناه شعر نیست
سنگ ضجه می زند از سوزش تک خوانی ام
غربت پاییزی ام را هیچکس باور نکرد
این همه بی باوری شد غصه پایانی ام
علیرضا همتی فارسانی
:
۹۶/۱۲/۱۵