غزل: بر باد رفته
دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۷، ۰۴:۴۹ ب.ظ
بر باد رفته ، آدمی ، بی سرزمین است
دلواپسی هایش بقدر نقطه چین است
از دوست و دشمن ندارد کینه انگار
اهلی شده با مارهای آستین است
با خاک یکسان کرده اندش دوستانش
از دشمنانش گر توقع بیش از این است
شاعر شدی مثل من دیوانه غافل _
_ازاینکه اعمال تو زیر ذره بین است
وقتی که روی دست بالا می برندت
با نیّت کوبیدن تو برزمین است
#
ابروی تو چون ماه تیغی آب دیده است
زیبائی ات کار کرام الکاتبین است
باید حذرکرد از دل دیوانه ای که
عمری شبیه ِ شیر زخمی درکمین است
گاهی مسلمانی تو با ما گاه کافر
ابروت مرز انشقاق کفر و دین است
باید فراری شد از این شهری که درآن
یا جای من یا جای از ما بهترین است
من می روم طاقت ندارم که بگویی _
دنیا همین بوده و تا آخر همین است
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
۹۷/۰۱/۲۰