رؤیای بارانی
سه شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۵۱ ب.ظ
ابرهای بغض در رؤیای بارانی شدن
سینهها؛ دریاچهای در حال طوفانی شدن
پنجهی خونین بالشها پُر از پَرهای قو
خوابها دنبال هم در حال طولانی شدن
زندگی آن مردِ نابینای تنهاییست که –
چشمها را شسته در رؤیای نورانی شدن
قطرهای پلک مرا بدجور سنگین کرده است
مثل اشک برهها در شام قربانی شدن
خوب میفهمم چه حالی دارد از بیهمدمی
پابهپای گرگها سرگرم چوپانی شدن
برکههای تشنه میبینند با چشمان خیس
نیمهشبها خواب گرمِ ماهپیشانی شدن
خالیام از اشتیاق بودن و تلخ است تلخ
جای هر حسی پر از حس پشیمانی شدن
چارهی لیلای بی مجنون این افسانه چیست؟
یا به دریا دل سپردن... یا بیابانی شدن
۹۷/۰۵/۰۹