چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

حال من خوب است حال روزگارم خوب نیست
حال خوبم را خودم باور ندارم خوب نیست

آب و خاک و باد و آتش شرمسارم می کنند
این که از یاران خوبم شرمسارم خوب نیست

روز وشب را می شمارم ؛ کار آسانی ست ؛ حیف
روز و شب را هرچه آسان می شمارم خوب نیست

من که هست و نیستم خاک است ،خاکی مشربم
اینکه می خواهند برخی خاکسارم خوب نیست

ابرها در خشکسالی ها دعاگو داشتند
حیرتا! بارانم و بایدنبارم خوب نیست!

در مرورخود به درک بی حضوری می رسم
زنده ام ، اما خودم را سوگوارم خوب نیست

مرگ هم آرامش خوبیست می فهمم ولی
این که تا کی در صف این انتظارم خوب نیست ...

 

محمدعلی بهمنی

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۳۲
علیرضا همتی فارسانی

راحت بخواب ای شهر ! آن دیوانه مرده است

در پیله ی ابریشمش پروانه مرده است!

 

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست

آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

 

یک عمر زیر پا لگد کردند او را

اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

 

گنجشکها ! از شانه‌هایم برنخیزید

روزی درختی زیر این ویرانه مرده است

 

دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش

آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است...

 

 

 

"فاضل نظری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۸
علیرضا همتی فارسانی

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست

وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

 

شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ

در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست

 

با شعر حق انتخاب کمترى دارى

آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

 

هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است

هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست

 

هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست

هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست

 

پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند

از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست

 

در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد

دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

 

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست

بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست

 

من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم

من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

 

تو نیستى وآه پس این پیشگویى ها

بیخود نمیگفتند فردا آخر دنیاست

 

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد

که آخر پاییز امروز است یا فرداست

 

یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست

هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۹
علیرضا همتی فارسانی

نم باران نشسته روی شعرم دفترم یعنی ...

نمیبینم تو را ابری ست در چشم ترم یعنی 

 

سرم داغ است یک کوره تبم انگار 

فقط یکریز میگردد جهان دور سرم یعنی ...

 

تو را از من جدا کردند و پشت میله ها ماندم 

تمام هستی ام نابود شد بال و پرم یعنی ...

 

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم 

اذان گفتند و من کاری نکردم کافرم یعنی ؟!...

 

تن تو موطن من بوده پس در سینه پنهان کن 

پس از من آنچه میماند بجا خاکسترم یعنی ...

 

نشستم چای خوردم شعر گفتم شاملو خواندم

اگر منظورت این ها بود ... خوبم ... بهترم یعنی !!...  

 

مهدی فرجی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۴ ، ۰۷:۴۵
علیرضا همتی فارسانی

شب دلواپسی ها هر قدر بی ماه تر بهتر

شانه ات رادیر آوردی سرم را باد برد

خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد

 

من بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند

نیمم آتش سوخت،نیم دیگرم را باد برد

 

از غزلهایم فقط خاکستری مانده به جا

بیت های روشن و شعله ورم را باد برد

 

با همین نیمه همین معمولی ساده بساز

دیر کردی نیمه ی عاشق ترم را باد برد

 

بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت

وا نشد بدتر از آن بال و پرم را باد برد

 

حامد عسکری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۴
علیرضا همتی فارسانی

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد


آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد


عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد


پاره کن پیرهنم را که زلیخا  را باز

حالت پارگی رخت به هم می ریزد


عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد


آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق

تا خیالت بشود تخت... به هم می ریزد...

 

دوستت دارم و این یک کلمه شعر من است

حرف را قافیه سخت بهم می ریزد!

 

 

"علی صفری"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۹
علیرضا همتی فارسانی

نخواه اشک نریزم دلم که آهن نیست

تو را از دست دادم، آی آدم‌های بعد از تو!

چه کوچک می‌نماید پیش تو غم‌های بعد از تو

 

تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟

چه خواهم کرد بی تو با چه خواهم‌های بعد از تو؟

 

تو را از دست ... ؛ دادم از همین زخم است، می‌بینی؟

دهانش را نمی‌بندند مرهم‌های بعد از تو

 

«تو را از یاد خواهم برد کم‌کم» بارها گفتم

به خود کی می‌رسم اما به کم‌کم‌های بعد از تو؟

 

بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!

مرا دور از تو خواهد کـُشت «با هم»های بعد از تو

 

مژگان عباسلو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۴
علیرضا همتی فارسانی

بارانی ام , بارانی ام , بارانی از آتش

یک روح بی پروا و سرگردانی از آتش 

این کوچه ها , دیوارها , اصلاً تمام شهر 

سوزان و من محبوس در زندانی از آتش

اهل غزل بودم ، خدا یکجا جوابم کرد 

با واژه ای ممنوع ، با انسانی از آتش

بی شک سرم از توی لاکم در نمی آمد

بر پا نمی کردی اگر طو فانی از آتش

تا آمدی ، آتشفشانی سالها خاموش

بغضش شکست و بعد شد طغیانی از آتش

کاری که از دست شما هم بر نمی آمد

من بودم و در پیش رویم خوانی ازآتش

این روزها محکوم ِ اعدامم به جرم عشق

در انتظارم بشنوم ، فرمانی از آتش

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۴
علیرضا همتی فارسانی

بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد

جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ 
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد

باغ شب من کاش درش بسته بماند 
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد

بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که 
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد

شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد

چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ 
خواب پدری که پسرش گم شده باشد

آن روز تو را یافتم افتاده و تنها 
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد

پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر 
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد....



توسط سعید بیابانکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۹
علیرضا همتی فارسانی

نه تو می مــانی و نه انــدوه،

... ... و نه هیچیـــــک از مردم ایــــن آبادی ...
به حباب نگـــــران لب یک رود قســــم،
و به کوتاهــــی آن لحظه شـــــادی که گذشت،
غصــــه هم می گــــذرد،

آنچنــــانی که فقط خاطــــره ای خواهـــد ماند ...
لحظه ها عریاننــــد.

به تنِ لحظـــه خود، جامه انــدوه مپوشان هرگــــز.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۵
علیرضا همتی فارسانی

 

 

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن

گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو 
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن

آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو 
راه من با اینکه طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا 
دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

عهد بستی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ما نیست حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد خود را بشکنی 
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن

خواستم دنیا بفهمد عاشقم گفتی به من
عشق ما یک عشق پنهانیست حرفش را نزن

عالمان فتوی به تحریم نگاهت داده اند
عمر این تحریم ها آنیست حرفش را نزن

حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

 

 

 

شاعر: فرامرز عرب عامری

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۱
علیرضا همتی فارسانی
رفته... هنوز هم نفسم جا نیامده‌ست
عشق کنار وصل به ماها نیامده‌ست

معشوق آنچنان که تویی دیده روزگار
عاشق چو من هنوز به دنیا نیامده‌ست

صدبار وعده کرد که فردا ببینمش
صد سال پیر گشتم و فردا نیامده‌ست

یک عمر زخم بر جگرم بود و سوختم
یک بار هم برای تماشا نیامده‌ست

ای مرگ! جام زهر بیاور که خسته ایم
امشب طبیب ما به مداوا نیامده‌ست

دل خوش به آنم از سر خاکم گذر کنند
گیرم برای فاتحه‌ی ما نیامده‌ست

«حامد عسکری»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۲۳
علیرضا همتی فارسانی

بعد از سلام عرض کنم خدمت شما

ما نیز آدمیم بلا نسبت شما

بانوی من زیاد مزاحم نمی شوم

یک عمر داده است دلم زحمت شما

باور کنید باز همین چند لحظه پیش

با عشق باز بود سر صحبت شما

بانو هنوز هم که هنوز است به دل

سر می زند زنی به قد و قامت شما

این خانه بی تو بوی بد مرگ می دهد

با هیچ چیز پر نشده غیبت شما

انگار قرن هاست که کوچیده ای و ما

بر دوش می کشیم غم غربت شما

ما درد خویش را به خدا هم نگفته ایم

تا نشکنیم پیش کسی حرمت شما

من بیش از این مزاحم وقتت نمی شوم

بانو خدا زیاد کند عزت شما!

 

جلیل صفر بیگی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۱۴
علیرضا همتی فارسانی

 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۱
علیرضا همتی فارسانی

دل من اهل کجا بود که امروز شده است

با دل تنگِ قلم های تو هم استانی

آخرین مقصد تو شانه من بود  نبود؟

...  گریه کن هرچه دلت خواست ولی پنهانی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۳
علیرضا همتی فارسانی

روی پیشانی ام سیاه شده
دستمال ِ سپید ِ مرطوبم

دارم از دست می روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !

 

 

هیچ حــســّـی ندارم از بودن
تــیــغ حس می کند جنونم را

دارم از دست می دهم کم کم
آخرین قطره های خونم را

 

 

در صف ِ جبر ِ خاک منتظرم
اختیار زمان تمام شود

زندگی مثل فحش ارزان بود
مرگ باید گران تمام شود !

 

 

از سـَــرم مثل ِ آب ، می گذرد
خاطراتی که تلخ و شیرین است

زندگی را به خواب می بینم
مرگ ، تعبیر ِ ابن ِ سیرین است

 

 

 

در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن
توی تقدیر ، در به در گشتن

هیچ راهی برای رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن

 

 

خودکشی بر چهار پایه ی عشق
مثل ِ اثبات ، دال و مدلولی است

نگرانم نباش .. من خوبم
« مرگ یک اتفاق معمولی است »

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۶
علیرضا همتی فارسانی

رقص عقربه‌ها هم

دیدنی می‌شود

گاه که سکوت نبودنت

تارهای دلم را می‌لرزاند

 

دکتر علی دولتی 

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۱۷
علیرضا همتی فارسانی

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۲۷
علیرضا همتی فارسانی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۷
علیرضا همتی فارسانی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۵
علیرضا همتی فارسانی