روزی برسد که دوست، نامت نبرد
دشمن نشناسدت، به دامت نبرد
روزی برسد که عاقبت می آید
از مرگ، کسی جان به سلامت نبرد
بیژن ارژن
روزی برسد که دوست، نامت نبرد
دشمن نشناسدت، به دامت نبرد
روزی برسد که عاقبت می آید
از مرگ، کسی جان به سلامت نبرد
بیژن ارژن
لب گشودم درهای سر روی دامن گریه کرد
درد دل با صخره کردم کوه با من گریه کرد...
اشک مریم با غمی با نام شبنم زاده شد
لاله ی سرخی که از بدو شکفتن گریه کرد
عشق فرزندی که جان می داد و سودی هم نداشت
هرچه بر بالین سهرابم تهمتن گریه کرد...
تا نوشتم دوستت... افتاد از دستم دوات
تا قلم نی از تو زد زیر نوشتن گریه کرد
من همان بغضم که در یک شیشه جا خوش کرده بود
تا به او گفتم مرا در سینه بشکن... گریه کرد
هنرمندی بی ادعا، شاعری خردمند و فرزانهای ایرانی که ایرانی بودنش هم او را از دلواپسی برای سرنوشت انسان، برای آینده انسانیت و برای دنیای فردا مانع نمیآید. فریدون مشیری در ۳۰ شهرویور ۱۳۰۵ متولد شد. |