- ۲۵ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۲۰
سرنوشت من بجز درد و گرفتاری نبود
چون که هرشب جزغم توهیچ غمخواری نبود
ماهی تنگم مقیم سرزمین بی کسی
غیر از این تکرار اما هیچ تکراری نبود ادامه مطلب....
بازتاب جلوهی گلها و گیاهان در قصاید خاقانی
چکیده
افضلالدین بدیل، خاقانی شروانی (595-520 هـ.)، بیتردید یکی از قلّههای رفیع شعر فارسی است. استفاده از دانستههای خود، در زمینههای گوناگون علمی، در اشعار خود و در پهنهی شعر فارسی از او شاعری دیر آشنا ساخته است. اصطلاحات نجومی، کلامی، فلسفی، طبی، دینی، فقهی و بسیاری دیگر در شعر خاقانی به وفور یافت میشود. او با تمام اصطلاحات گوناگون علمی، تصاویر بدیع و جالب توجه ساخته است. صرفنظر از علوم گوناگون تصاویر گلها و گیاهان در اشعار خاقانی فراوانی به دید میآید. به همین منظور عنوان مقاله را «بازتاب جلوهی گلها و گیاهان در قصاید خاقانی همراه با عکس و تصویر» نهادیم.
این مقاله از سه فصلِ: کلیات، بازتاب جلوهی گلها و گیاهان و نتیجهگیری تشکیل شده است. در فصل دوم مقاله که فصل اصلی پژوهش است به تفصیل به یکایک گلها و گیاهان و نیز تصاویر گوناگون خاقانی از آنها پرداخته شده است.
گفتی کرونا و از خودم یادم رفت
تصویر بهار و سبزه هم یادم رفت
کاری که برای مردنم لازم نیست
چون طرز نفس کشیدنم یادم رفت
علیرضا همتی فارسانی
فروردین ۹۹
معنای شکست طالع بختت بود
هر چند که رنج و غصه پیوستت بود
آهسته قدم قدم تو را می شکنم
با آنکه اجل رفیق و همدستت بود
علیرضا همتی فارسانی
فروردین ۹۹
با نگاه سرد یا آتش به جانم می زنی
یا خطابم می کنی زخم زبانم می زنی
روی لب جایی برای واژه ی لبخند نیست
جای یک لبخند مشتی بر دهانم می زنی
تصویرگر شکوه ایرانی بود
معنای حقیقت مسلمانی بود
پرواز در آغوش شهادت بی شک
زیبنده ی قاسم سلیمانی بود
علیرضا همتی فارسانی
دیماه ۹۸
هزار ناله و غصه به طعم گس نگذاشت
اگر چه دلخوش مرگم ولی هوس نگذاشت
چقدر خسته و تنها چقدر دلتنگم
به غیر غم بخدا پا به خانه کس نگذاشت
نیاز نیست که از جنس آسمان باشی
برای با تو پریدن فقط قفس نگذاشت
ادامه مطلب
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوز
پای قولی که تو یادت رفته می مانم هنوز
می نشینم خاطراتت را مرتب می کنم
در مرور اولین دیدار، ویرانم هنوز
کاش روز رفتنت آن روز بارانی نبود
از همان روزی که رفتی خیس بارانم هنوز
راه برگشتن به سویم را کجا گم کرده ای
من برای ردپاهایت خیابانم هنوز
با جدایی نیمه ای از من به دنبال تو رفت
بی تو از این نیمه ی دیگر گریزانم هنوز
بعد تو من مانده ام با سالهای بی بهار
بعد تو تکرار جانسوز زمستانم هنوز
دست هایم را رها کردی میان زندگی
بی تو مثل کودکی تنها پریشانم هنوز
روبرویت می نشینم روبرویم نیستی
نیستی هرشب برایت شعر می خوانم هنوز
#علی_صفری
تا آمدم حرفی بگویم درد نگذاشت
یا بغض راه گریه را سد کرد نگذاشت
گاهی سکوت من شبیه گریه می شد
احساس می کردم غرور مرد نگذاشت
دیگر مجال زمزمه یا گفتگو نیست
دیوار هم ما را جدا می کرد نگذاشت
ادامه مطلب
از حکیمی پرسیدند
پدر و مادرت را بیشتر احترام می گذاری یا معلم خود را ؟
پاسخ داد: معلم را
زیرا پدر و مادرم مرا از آسمان به زمین آورده اند
ولی معلم مرا از زمین به آسمان پرواز می دهد
روز معلم مبارک