چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۹۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

همنیشین گل شدم دیدم که خارم سال ها

تازه فهمیدم که غمخواری ندارم سال ها

می روم چون ابر سرگردان به روی کوه و دشت

می روم تنها شوم شاید ببارم سال ها

کو زمین بایری تا مرهم دردم شود

من که از داغ دل خود، سوگوارم سال ها

بعد از این حتی اگر کوه یخی پیدا کنم

سر به روی شانه هایش می گذارم سال ها

خسته ام ، این مرگ تدریجی امانم را برید

می شمارم روزهای آخرم را سال ها

سید مهدی موسوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۰۳
علیرضا همتی فارسانی

به ﺭﺳﻢ ﺻﺒﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎه­گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

 

ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ

ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

 

عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار

که این دیوانه تنها تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

 

ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:

ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ

 

ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ

ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤﺎﻥﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد

 

سجاد سامانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۰۸
علیرضا همتی فارسانی

قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو 
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو 


گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین 
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟


با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار 
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو 


به گل روی تواش در بگشایم ورنه 
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو 


گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است 
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو 


با غمت صبر سپردم به قراری که اگر 
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو

 

بی بهار است مرا شعر بهاری ،‌آری 

نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو 


دل تنگم نگذارد که به الهام لبت 
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو

 

حسین منزوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۱
علیرضا همتی فارسانی

بیا تا با غزل عقدت کنم تا محرمم باشی

شریک شادی و شعر و شب و شور و غمم باشی

 

نمی خواهم بجز چشم تو رازی بینمان باشد

دلم می خواهد آگاه از همه زیر و بمم باشی

 

دمادم عمر من اتلاف شد اسراف شد بی تو

بیا تا همدلم باشی، بیا تا همدمم باشی

 

شدم مات رخت ،چون مهره ی دشمن چه بد کیشی...

توقع داشتم تو قلعه ی مستحکمم باشی

 

اگر خاکم اگر آبم ،بدان من بی تو بی تابم

بیا تا کعبه ام باشی، بیا تا زمزمم باشی

 

به دل مهر تورا مثل علی یک عمر پروردم

مبادا روز آخر جای ابن ملجمم باشی

 

درون دل غمی دارم، ز عشقت عالمی دارم

مبادا لحظه‌ای تو، خارج از این عالمم باشی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۵۷
علیرضا همتی فارسانی

باز هم نصفه شب و تاب و تبی تکراری 

دلبرم! دخترِ مهتاب! تو هم بیداری؟        

 

گل شب بوی غزل ریز! مزاحم نشوم!   

وقت داری کمی از روی غمم برداری؟؟  

 

میشود دست به بغضم بکشی؟ بی زحمت!

میشود گوش به آهنگِ دلم بسْپاری؟

 

"یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم" 

خسته ام،خسته از این زندگیِ اجباری!

 

شده مخروبه بنایِ دلِ کج بنیادم!

شاعری را چه به وصله زدن و معماری!

 

خسته ام،منتظرِ معجزه ی تازه ایَم

تو بیایی به دلم دینِ نُویی می آری!

 

کاش! پایانِ غمِ من به خودت ختم شود

کاش! شیرین شود این درد و غمِ تکراری!

 

عقیل پورجمالی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۵۵
علیرضا همتی فارسانی

یک جانبه ما را نبر در پیش قاضی 
سخت است عاشق باشی و خود را نبازی 
وقتی نگاهم می کنی می پاشد از هم 
این سرزمین با یورش ِ اقوام تازی 
تو قوم وحشی می شوی من سربداران 
جنگ حقیقی نیست جای بچه بازی 
اصلن خدا می خواست مثل ریل آهن 
خط تفکرهای ما باشد موازی 
چشمان ِتو ناز است اما ناز کم کن 
ای کاش می شد با دل ِ تنگم بسازی 
بین من و تو اتفاقی قد کشیده 
دیوار برلین از فرو پاشی ِ نازی 
تو درحقیقت می روی یکباره از دست 
از این خبر آشفته دنیای مجازی 
یک پنجره باز است رو به بی نهایت 
هرگز نشد جز تو دل دیوانه راضی 
آخر چگونه می شود سرجمع باشد 
درآن واحد کشتن و بنده نوازی 
مهدی نژاد هاشمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۵۱
علیرضا همتی فارسانی
 

بشکن طلسم حادثه را، بشکن 
مهر سکوت از لب خود بردار
منشین به چاهسار فراموشی
بسپار گام خویش به ره، بسپار !

تکرار کن حماسه رزم آهنگ
چندین نوای سوگ چه می‌خوانی
نتوان نشست در دل غم، نتوان
دزدیده سیل اشک چه می‌رانی

سهراب مرده است، غمی سنگین،
اما غمی که افکند از پا نیست 

برخیز، رخش سرکش خود زین کن
امید نوشداروی تو، از کیست؟

افراسیاب خون سیاوش ریخت
بیژن به دست خصم به چاه افتاد

کو گردی تو؟ ای همه تن خاموش
کو مردی تو،
               ای همه جان ناشاد؟! 

اسفندیار را چه کنی تمکین؟
این پرغرور مانده به بند «من»! 
پیکان به چشم خیره سرش بشکن! 
چاه شغاد مایه مرگ توست.
از دست خویش بر تو گزند آید
خویشی که هست مایه مرگ خویش
باید شکست جان و تنش! 
                             باید!

 

حمید مصدق

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۴۷
علیرضا همتی فارسانی

جملات الهام بخش شماره 5

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۰
علیرضا همتی فارسانی
عاقبت این جاده هم روزی به پایان میرسد
 خشکی لبهای دلتنگم به باران میرسد
 
 عاقبت چشمان من تا اوج باور میرود
 این دل تنهای من تنهایی اش سرمیرود
 
 عاقبت دراشک من احساس معنامیشود
 شعرهایم با پرستوهاهم آوا میشود
 
 عاقبت در خانه ی قلبم هیاهو میشود
 شهرغم های دلم یک باره جارو میشود...
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۲۴
علیرضا همتی فارسانی

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

دل  بکن !  آینه  اینقدر  تماشایی  نیست

 

حاصل خیره در آیینه شدن ها  آیا

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!

 

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را

قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست

 

آه  در  آینه  تنها  کدرت  خواهد  کرد

آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

 

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال  وقتی به لب پنجره  می آیی  نیست

 

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست!

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۸
علیرضا همتی فارسانی

گیرم که تو صاحب اختیاری ای عشق 
اصلن تو خدای روزگاری ای عشق 
هی زخم - دوباره زخم - این هم شد کار؟ 
سرگرمی دیگری نداری ای عشق؟ 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۵ ، ۱۳:۳۷
علیرضا همتی فارسانی

هم جا برای اینکه بمانم نبود و نیست
هم موقع سفر چمدانم نبود و نیست
 
پشت سرم شب سفر آبی نریخته اند
یعنی که هیچ کس نگرانم نبود و نیست
 
رفتم و سخت معتقدم عشق لقمه ای است
که هیچ وقت قدر دهانم نبود و نیست
 
گفتند آفتاب تو در پشت ابرهاست
ابری درآسمان جهانم نبود و نیست
 
انگار هیچ وقت به دنیا نبوده ام
درهیچ جای شهر نشانم نبود و نیست
 
در دفتر همیشه نوِ خاطرات ِ من
چیزی برای اینکه بخوانم نبود و نیست
 
قصدم نوشتن غزل است و نوشته هام
حتی شبیه آن به گمانم نبود و نیست

 

صادق فغانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۴۹
علیرضا همتی فارسانی

من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم

ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم

 

مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم می کنند

خود ولی در دستهای دیگران زندانیم

 

بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم

سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم

 

می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع

هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم

 

هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد

عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم

 

سجاد سامانی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۴۷
علیرضا همتی فارسانی

گاهی خوابت را می‌بینم
بی‌صدا
بی‌تصویر
مثلِ ماهی در آب‌های تاریک
که لب می‌زند و
معلوم نیست
حباب‌ها کلمه‌اند
یا بوسه‌هایی از دل‌تنگی

 

توماس ترانسترومر

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۱۶
علیرضا همتی فارسانی

روزها، همه زودگذرند
چرا ترس؟
این همه اندوه بى دلیل براى چیست؟
هیچ چیزى همیشگى نیست
فردا که بیاید، امروز فراموش شده است

- ویسلاوا شیمبورسکا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۱۴
علیرضا همتی فارسانی

دوباره باران گرفت !
باران معشوقه ی من است !
به پیش بازش در مهتابی می ایستم
میگذارم صورتم را و لباس هایم را بشوید !
اسفنج وار...
باران یعنی برگشتن هوای مه آلود و
... شیروانی های شاد !
باران یعنی قرار های خیس !
باران
یعنی تو بر میگردی...

نزار قبانی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۱۲
علیرضا همتی فارسانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۸
علیرضا همتی فارسانی

نشان دوست نکو آنست که خطای تو را بپوشاند ،تو را پند دهد و رازت را آشکار نسازد.  

 

کسی که به تمرینهای بدنی میپردازد به هیچپ دارویی نیاز ندارد ،درمان او در جنبش و حرکت است.

 

چیزی که دانش می آراید راستی است.

 

هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست

 

تجربه بالاتر از علم است. 

 

ابن سینا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۶
علیرضا همتی فارسانی

به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند

دلم تنگ است .

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها

دلم تنگ است .
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۱
علیرضا همتی فارسانی

وقتی کسی حرف از رفتن می زند 
مدت هاست رفته 
فقط می خواهد مطمئن شود 
چیزی از خودش در شما جا نگذاشته باشد 
کمک کن چمدانش را ببندد و برود ...

- رسول یونان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۵ ، ۰۸:۵۷
علیرضا همتی فارسانی