چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم

حسین پناهی

  • علیرضا همتی فارسانی

نابیناغصه نخور...!
در دنیا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد...
ماهم ک می بینیم خود را به کوری زده ایم باورکن..!
ماهیها گریه شان دیده نمیشود.
گرگها خوابیدنشان
عقابها سقوطشان
و
انسانها درونشان ...


"صادق هدایت"

  • علیرضا همتی فارسانی

در بدترین ما ؛

آنقدر خوبی هست،
ودر بهترین ما
آنقدر بدی هست،
که هیچ یک از ما
حق این را نداریم
که از دیگری
عیب جویی کنیم...

ویلیام شکسپیر

  • علیرضا همتی فارسانی

جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟

سفر آن بود که ما در قدم دل کردیم

دامن کعبه چه گرد از رخ ما پاک کند؟

ما که هر گام درین راه دو منزل کردیم

دست ازان زلف بدارید که ما بیکاران

عمر خود در سر یک عقدهٔ مشکل کردیم

باغبان بر رخ ما گو در بستان مگشا

ما تماشای گل از روزنهٔ دل کردیم

آسمان بود و زمین، پلهٔ شادی با غم

غم و شادی جهان را چو مقابل کردیم

ای معلم سر خود گیر که ما چون گرداب

قطع امید ز سر رشتهٔ ساحل کردیم

رفت در کار سخن عمر گرامی صائب

جز پشیمانی ازین کار چه حاصل کردیم؟

صائب تبریزی

  • علیرضا همتی فارسانی

عکس متحرک ولادت حضرت مهدی

 

 

 

بگو چگونه تو تدبیر می کنی اقا؟
چرا در امدنت دیر می کنی اقا؟
دل تمامی عشاق دوره گردت را
چقدر ساده غزلگیر می کنی اقا؟

 

  • علیرضا همتی فارسانی

ای لحظه ها حواس به آدم نمی دهید
یک فرصت قیاس به آدم نمی دهید

مفهـوم نیستـند خــطوط کتــاب تـان
امکـان اقتــباس به آدم نمی دهید

با اینکه بغض آینـه ها از خبر پراست
امـکـان انعـکاس به آدم نمی دهید

  • علیرضا همتی فارسانی

شود فاش کسی آنچه میان من و تست

تا اشارات نظر، نامه رسان من و تست
 
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست
 
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و تست
 
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
 
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تست
 
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفتگویی و خیالی ز جهان من و تست
 
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و تست
 
سایه ز آتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و تست


  هوشنگ ابتهاج

  • علیرضا همتی فارسانی
صدا کن مرا
 
صدای تو خوب است
 
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
 
 که در انتهای صمیمیت حزن می روید
 
در ابعاد این عصر خاموش
 
 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
 
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است...


  سهراب سپهری

  • علیرضا همتی فارسانی

 

 

از زخم می رسم به مسیحای چشم تو
درمان دردهاست تماشای چشم تو

انگار مرگ فاجعه را جار می زند
ناقوس نقره ای کلیسای چشم تو !

« قد » می کشی و « قامت » شب خرد می شود
در پرتو اذان مصلای چشم تو !

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی

بازآ که چون برگ خزانم رخ زردی‌‌ست
با یاد تو دم ساز دل من دم سردی‌ست

گر رو به تو آورده‌ام از روی نیازی‌‌ست
ور دردسری می‌دهمت از سر دردی‌ست

از راهروان سفر عشق درین دشت
گلگونه سرشکیست اگر راهنوردى ست

در عرصه اندیشه من با که توان گفت
سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى ست

غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد
جز درد که دانست که این مرد چه مردی است

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد ندانی که چه دردی است؟

چون جام شفق موج زند خون به دل من
با این همه دور از تو مرا چهره زردی است

مهرداد اوستا

  • علیرضا همتی فارسانی


بی وفایــی پیش چشم این اهالی خوب نیست
التماست می کنم این بی خیالی خوب نیست

خنده های رفتنت در کوچـــه ها ویــران گرند
گریه های ماندنم در این حوالی خوب نیست

مادرم می گفت:شاید یک غروبی آمدی
انتظار سرنوشت احتمالی خوب نیست

بی تو مشغــول تمـــام ِ خاطرات رفته ام
ای تمام هستی ام خوداشتغالی خوب نیست

کـــــوزه ای هستم کـــه با درد ترک خو کرده ام
جابه جایی های این ظرف سفالی خوب نیست

چون رمیدن های آهـــو نازهایت جالب است
دشت چشمم را نکن حالی به حالی خوب نیست

بعد از این حال من و این کوچــه و این باغ گل
از نبودت مثل این گلهای قالی خوب نیست

  • علیرضا همتی فارسانی

به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر
مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار
که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم
بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد

 

  • علیرضا همتی فارسانی


هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی
دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی

هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد
من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی

من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار
سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی

مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها
گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی

عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب
می کشی آزاد باشی، مبتلاتر می شوی

یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار
یا به دیدار من ابری نیا... تر میشوی

  • علیرضا همتی فارسانی
 
من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و بر گفته خود خندیدی
از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود،خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی!
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن، رشته ایمان دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم، تو چرا چرخاندی؟
  • علیرضا همتی فارسانی