چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴۸ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

بغض های کال من شوق رسیدن داشت، نه؟

اشک من دیدن که نه... اما شنبدن داشت، نه؟

از همان روزی که آدم دل به حوا داده بود

رقص گندم‌دانه‌ها در خوشه چیدن داشت، نه؟

قصر، زندان، قعر چاه؛ اصلاً چه فرقی می‌کند

ناز یوسف در همه‌عالم خریدن داشت، نه؟

کاشکی باور کنی تقصیر چشمانم نبود

آن انارِ گونه‌ها از دور چیدن داشت، نه؟

راستی یادم نمی‌آید، تو یادت مانده است

نبض من در دست‌های تو تپیدن داشت، نه؟

مثلِ تو تنها یکی، تنها یکی می‌آفرید

هرکه عاشق بود و قصد آفریدن داشت، نه؟

 

سید مهدی طباطبایی یاسین

 

  • علیرضا همتی فارسانی

عشق من! بگذار تا راحت فراموشت کنم

در میان این شب تاریک، خاموشت کنم

 

دست بردار از سر عریانی بغضم، بس است

نه نمیخواهم که هق هق، آسمان پوشت کنم

 

جرعه جرعه زهر مارم شد تمام زندگی

شوکران هستی چه اصراری که هی نوشت کنم

 

پانته آ ! من آبراداتاسی که گفتی نیستم

پس چرا یاد از تو و ویرانه ی شوشت کنم

 

بعد از این بیجا کنم در شعر، شب را موی تو

یا که صبحم را شبیه آن بناگوشت کنم

 

تا ابد دلتنگ می گیرم خودم را در بغل

نیستم گستاخ دیگر فکر آغوشت کنم

 

میروم از آتشت سودابه، بیرون روسپید

بهتر از آن است که خود را سیاووشت کنم

 

گرچه دل کندن همان مرگ است ناچارم ولی

در شب جشن تولد، شمع خاموشت کنم

 

شهراد میدری

  • علیرضا همتی فارسانی

لحظه ای مثل من تصور کن پای قول و قرار یک نفری

ترس شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار یک نفری !

 

بار ها پیش روی آیینه زل زدی توی چشم های خودت

با خودت فکر کرده ای چه شده که به شدت دچار یک نفری ؟!..

 

" چشم های سیاه سگ دار"ش شده آتش بیار معرکه ات

و تو راضی به سوختن شده ای چون که دار و ندار یک نفری

 

(عاقبت با زغال دست شما سر قلیان من به حال آمد!

که تو آتش بیار معرکه نه! بلکه آتش بیار یک نفری )

 

شک ندارم سر تصاحب تو جنگ خونین به راه می افتد

همه دنبال فتح عشق تو اند و تو تنها کنار یک نفری ...

 

جنگ جنگ است جنگ شوخی نیست

                   { جنگ باید همیشه کشته دهد! }

و تو از بین کشته های خودت صاحب اختیار یک نفری

 

با رقیبان زخم خورده ی خود شرط بستم که کشته ی تو شوم

کمکم کن که شرط را ببرم سر میز قمار یک نفری !

 

 مرد و مردانه در کنار تو ام تا همیشه در انحصار تو ام

این وصیت بگو نوشته شود روی سنگ مزار یک نفری ...

 

امید صباغ نو

  • علیرضا همتی فارسانی

 

 

نان حلال سر هیچ سفره ای بیات نمی شود !!!

اگر خودم هم مانند ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم

راننده تاکسی اسکناس روگرفت وبهم گفت:یک نفری؟مکث کردم وگفتم:خیلی وقته!

 وقتی نوشته هایم به پایان رسید ، قلم از فرط خستگی به خواب رفت.

 کلاغ می خواست پرواز هواپیما را یاد بگیرد ، دچار نقص فنی شد …!

با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود پارو ساختم

برای پولدارها زندگی «جاری» است و برای بی پول ها «زن بابا» !

لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است !

از تشنگی ام ، لیوانی هم به تو می دهم !

حوصله که سر برود ، اجاق زندگی خاموش میشود !

بعضی ها صدایشان ضعیف است و بعضی ها گوش هایشان کثیف …!

بعضی از نگاه ها ، صدای قشنگی دارند.

اگر حرف مفت را می خریدند ، الان میلیاردر بودم !

برای اینکه کفشهایش را برق بیاندازد ، بندهای آن را در پریز فرو میکرد !

موجود بدبین با خورشید آدم برفی می سازد

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

  • علیرضا همتی فارسانی

افسران - کلام استاد قرائتی

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

افسران - شایعه چیست؟؟؟

  • علیرضا همتی فارسانی

افسران - در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبر است...

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

 

سفر بهانه‌ی خوبی برای رفتن نیست

نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست

نگو بزرگ شدم، گریه کارِ کوچک‌هاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست

خبر رسیده که جای تو راحت است آن‌جا
قرار نیست خبرها همیشه... حتماً نیست

حسود نیستم اما خودت ببین حتا
چراغِ خانه‌ی مهتاب بی تو روشن نیست

مرا ببخش اگر گریه می‌کنم وقتی
نوشته‌ای که غزل جای گریه‌کردن نیست

زنی که فال مرا می‌گرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکرِ ماندن ....

مژگان عباسلو

  • علیرضا همتی فارسانی

 

یک نفر قلب تو را بی سحر و جادو می برد
بی گمان من می شوم بازنده و او می برد

اشک می ریزم و می دانم که چشمان مرا
عاقبت این گریه های بی حد از سو می برد

آنقدر تلخم که هر کس یک نظر میبیندم
ماجرا را راحت از رفتار من بو می برد

من در این فکرم جهان را می شود تغییر داد
عاقبت اما مرا تقدیر از رو می برد

یک نفر از خواب بیدارم کند دارد کسی
با خودش عشق مرا بازو به بازو می برد

 

 

الهام دیداریان

  • علیرضا همتی فارسانی

دو چیز شما را تعریف میکند :
بردباری تان وقتی هیچ چیز ندارید و نحوه رفتارتان وقتی همه چیز دارید

 

  • علیرضا همتی فارسانی

 

من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی

تو نقش جهان هر وجبت ترمه و کاشی

در هر نفس این است دعایم همه  ای ماه

در زیر و بم خاطره ، آزرده نباشی  . . .

  • علیرضا همتی فارسانی

elhambakhsh (1)

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی

  • علیرضا همتی فارسانی