شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۶ ب.ظ
گفتی برو اما یقین کن بر نمیگردم
گفتی برو اما یقین کن بر نمیگردم
حالا که از چشمان تو عزم سفر کردم
آن روز یادت هست با ساز تو میخواندم :
(( امشب سر هر کوچه دنبال تو می گردم )) ؟
دیگر برایت یک قدم هم بر نمیدارم
تنها نه از تو , از خودم , از عشق دلسردم
این روز ها ماه است تسکین دل تنگم
با شهریار ملک غم انگار همدردم *
آنروز وقتی نامه ام را پس فرستادی
حس کردم از شهر نگاهت تا ابد طردم
حتما پشیمان می شوی روزی که می بینی
با یک فرشته عین قرص ماه میگردم
ناصر بقالی
- ۹۴/۰۳/۱۶