چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

در طالعم نبود که با تو سفر کنم
رفتم که رنج های تو را مختصر کنم

این روزها سکوت من از ناتوانی است
من کیستم که از تو بخواهم حذر کنم؟

هرگز مباد این که بخواهم به جرعه ای
طعم زبان تلخ تو را بی اثر کنم

آن قدر دور می شوم از چشمه های تو
تا باغ را به دیدن تو تشنه تر کنم

آن وقت با خیال تو یک رود می شوم
تا با تو از میان درختان گذر کنم

جان در ازای بوسه ی تو...حاضرم که من
بازنده ی معامله باشم، ضرر کنم

هرگز نخواستم که به نفرین و ناله ای
از ظلم تو زمین و زمان را خبر کنم

دارم به خاطر تو از این شهر می روم
شاید که دیدمت نتوانم حذر کنم

 

شیرین خسروی

  • علیرضا همتی فارسانی

به شب و پنجره بسپار که بر می گردم
عشق را زنده نگــه دار کـه بر می گردم
بس کن این سر زنش "رفتی و بد کردی" را
دست از این خاطـره بردار کــه بر می گردم
دو سه روزی هم - اگر چند - تحمل سخت است
تکیــه کـــن بــــر تن دیــــوار کــه بر می گردم
بین ما پیشترک هر سخنــی بود گذشت
عاشقت می شوم این بار که بر می گردم
گفته بودی دو سحر چشم به راهم بودی
بــــه همــان دیده بیدار کـــه بر می گردم
پرده ی تیره ی آن پنجره ها را بردار
روی رف آیینه بگذار که بر می گردم
پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست
به شب و پنجـــره بسپار کــــه می گردم

امید مهدی نژاد 

  • علیرضا همتی فارسانی

از فکر من بگذرخیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سر سخت باشد

تصمیم دارد با خودش با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد
هرچند دشوار است باید پابگیرم
تا انتقامم را ازاین دنیا بگیرم

من خسته ام دیوانه ام آزارکافی ست
راهی ندارم پیش رو دیوار کافی ست
جز دردها سهمم نبود از با تو بودن
لطفا برو دست از سرم بردار کافی ست
لج می کند جسمت بگوید زنده هستی
وقتی برایم مرده ای انکارکافی ست
با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم
حرفی ندارم چون برایم دار کافی ست

من خسته ام دیوانه م دلگیرم از تو
خود را همین امروز پس میگیرم از تو
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد

الهام دیداریان

  • علیرضا همتی فارسانی

غیر تو با هیچ کس اینگونه راحت نیستم
گرچه اهل حرفهای با صراحت نیستم
دوست دارم با تو باشم ماهها و سالها
حیف اما صاحب قدری جسارت نیستم
با تو بودن خوب بود اما تومیدانی که من
آدمی که خو کند تنها به عادت نیستم
هر کجا باشم تویی در خاطرم هر چند من
جز خیالی دور و تنها در خیالت نیستم
دست و پا گم می کنم پیش تو کم می آورم
گرچه جز تو با کسی اینگونه راحت نیستم 
گاه می ترسم از این باری که روی دوش ماست
من که مرد بار سنگین امانت نیستم

فریبا عباسی

  • علیرضا همتی فارسانی
 
ما کتاب کهنه ای هستیم ... سرتا پا غلط
خواندنی ها را سراسر خوانده ایم ... امّا غلط
سال ها تدریس  می کردم ... خطا را با خطا
سال ها تصحیح می کردم ... غلط را با غلط
بی خبر بودم ... دریغا ... از اصول الدین عشق
خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوی غلط
دین اگر این است ! بی دینان زِ ما مؤمن ترند
این مسلمانی ست آخر؟  لا غلط ... الّا غلط !
روز اوّل درس مان دادند، یک دنیا فریب ...
روز آخر ... مشق ما این بود: یک عُـقـبا غلط
گفتنی ها را یکایک هر چه باد و هر چه بود
شیخــنا فرمود ... امّا یا خطا شد ... یا غلط
گفتم از فرط غلط ها ... دفتر دل شد سیاه
گفت می دانم ... غلط داریم آخر تا غلط !
روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت
دیده ی من یک غلط می دید و او ... صدها غلط
یا رب ... از تو مغفرت زیباست ... از ما اعتراف
یا رب از تو مرحمت می زیبد و ... از ما غلط
 
علیرضا قزوه
  • علیرضا همتی فارسانی

پابند کفشهای سیاه سفر نشو 
یا دست کم بخاطر من  دیرتر برو
دارم نگاه می کنم و حرص می خورم 
امشب قشنگ تر شده ای، بیشتر نشو 
کاری نکن که بشکنی امـا... شکسته ای 
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو
موضوع را عوض بکنیم ، از خودت بگو
به به مبارک است ،  دل خوش ،  لباس نو
دارند سور و سات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر 
مجبور نیستی که بمانی ...   ولی نرو

از : مهدی فرجی

  • علیرضا همتی فارسانی

بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها
می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز...
دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها
غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها
نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات
می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها
...
هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم
من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها
می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز...
بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...

 مرحومه نجمه زارع

  • علیرضا همتی فارسانی
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم 
سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست 
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم 
تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است 
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم   
چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود 
بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم 
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست 
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم 

از :  فاضل نظری
  • علیرضا همتی فارسانی

زندگی با همه ی وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست
اضطراب هوس دیدن و نادیدن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی جنبش جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات
تا به جائی که خدا میداند.....

 

سهراب سپهری 

  • علیرضا همتی فارسانی

خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر

این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر

 

آسمانِ بی هدف، بادهای بی طرف

ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر

 

!ای نظارۀ شگفت، ای نگاه ناگهان

!ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر

 

!آیه آیه ات صریح، سوره سوره ات فصیح

مثل خطی از هبوط، مثل سطری از کویر

 

مثل شعر ناگهان، مثل گریه بی امان

مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر

 

ای مسافر غریب، در دیار خویشتن

!با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر

 

از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی

!دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر

 

این تویی در آن طرف، پشت میله ها رها

این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر

 

دست خستۀ مرا، مثل کودکی بگیر

!با خودت مرا ببر، خسته ام از این کویر

 

قیصر امین پور

  • علیرضا همتی فارسانی

باچتر آبیت به خیابان که آمدی
حتماً بگو به ابر به باران که آمدی

نم نم بیا به سمت قراری که درمن است
از امتداد خیس درختان که آمدی!

امروز روز خوب من و روز خوب توست
با خنده روئیت بنمایان که آمدی

فواره های یخ زده یکباره واشدند
تا خورد بر مشام زمستان که آمدی

شب مانده بود و هیبتی از ناگهان تو
مانند ماه تا لب ایوان که امدی

زیبایی رها شده در شعر های من!
شعرم رسیده بود به پایان که آمدی

...پیش از شما خلاصه بگویم ـ ادامه ام
نه احتمال داشت نه امکان که آمدی


...گنجشگها ورود تو را جار می زنند
آه ای بهار گمشده ...ای آنکه آمدی!

 

فرهاد صفریان

  • علیرضا همتی فارسانی

پرسیدم..... ، چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

 با کمی مکث جواب داد :

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی .

پرسیدم ، آخر .... ،

و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :

مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .

کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداند آئین بزرگ کردنت را ..

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..

داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد ...  
هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و 
امرار معاش در صحرا میچراید ،

آهو میداند که باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر 
خواهد شد ،

شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، که میداند باید از آهو 
سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..

مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو ... ،

مهم اینست که با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام 
توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی ..

به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و 
باز هم به ... ،

که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من اضافه کرد :

زلال باش .... ،‌ زلال باش .... ،

فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران ،

زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست. 

دو چیز را همیشه فراموش کن:

خوبی که به کسی می کنی

بدی که کسی به تو می کند

همیشه به یاد داشته باش:

در مجلسی وارد شدی زبانت را نگه دار

در سفره ای نشستی شکمت را نگه دار

در خانه ای وارد شدی چشمانت را نگه دار

در نماز ایستادی دلت را نگه دار

دنیا دو روز است:

یک روزبا تو و یک روز علیه تو

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست مایوس نشو. چرا 
که هر دو پایان پذیرند.

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی
 

ا

اینجا زمین است، رسم آدم‌هایش عجیب است!

اینجا گم که می‌شوی به جای این که دنبالت بگردند

فراموشت می‌کنند.

  • علیرضا همتی فارسانی

سه چیز را با احتیاط بردار

قدم،

قلم،

قسم

سه چیز را پاک نگهدار

 جسم،

لباس،

خیال

 

از سه چیز خود را نگهدار

افسوس،

 فریاد،

نفرین کردن

سه چیز را به کار گیر

عقل،

همت،

صبر

اما سه چیز را آلوده نکن

قلب،

زبان،

چشم

و سه چیز را هیچ وقت فراموش نکن

خدا،

مرگ،

دوست

 

نظر بدهید

  • علیرضا همتی فارسانی

 

برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

 

دکتر شریعتی

  • علیرضا همتی فارسانی

در سن ۳ سالگی  : مامان ، بابا عاشقتونم"
در سن۱۰ سالگی " ولم کنین "
در سن۱۶ سالگی" مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم"
در سن۱۸ سالگی" باید از این خونه بزنم بیرون"
در سن۲۵ سالگی " حق با شما بود"
در سن۳۰ سالگی "میخوام برم خونه پدر و مادرم "
در سن۵۰ سالگی " نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم"
در سن۷۰ هفتاد سالگی " من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن

  • علیرضا همتی فارسانی

پیری برای جمعی سخن می راند.
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.
بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.
 
او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

  • علیرضا همتی فارسانی

 

سه راه برای شناخت خدا وجود دارد مذهب ، هنر و عشق

  • علیرضا همتی فارسانی

دکتر علی شریعتی

 

 

 

 

فقر

 

 

میخواهم بگویم ......

 

 

فقر همه جا سر می کشد .......

 

 

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ......

 

فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست .....

 

طلا و غذا نیست .......

 

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک

 

کتابفروشی می نشیند ......

 

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های

 

برگشتی را خرد می کند ......

 

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن

 

یادگاری نوشته اند .....

 

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان

 

انداخته میشود .....

 

فقر ، همه جا سر می کشد ........

 

فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..

 

فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است

  • علیرضا همتی فارسانی

وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج میشکند،

یک زندگی بپایان میرسد.

وقتی تخم مرغ بوسیله نیروئی از داخل میکشند،

یک زندگی آغاز میشود .

همیشه زندگی از نیروی داخلی آغاز میشود

  • علیرضا همتی فارسانی