چشمه باران(farsan )

چشمه باران(farsan )
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۷۹ مطلب با موضوع «مقاله» ثبت شده است

چکیده
اصول تعلیم و تربیت گزارههایی خبری هستند که نهادهای تربیتی و مربیان را در انتخاب سیاستها و روشهای وصول به اهداف هدایت میکنند. این اصول را نخستینبار کرشن اشتاینر، اندیشمند قرن بیستم، به صورت منظم و جامع در هفت اصل خلاصه کرد.
اندیشههای تربیتی مولانا در مثنوی معنوی، دارای چارچوب مشخصی است که در این چارچوب میتوان اصول تعلیم و تربیت را معین کرد. در این مقاله با کندوکاو عمیق در مثنوی معنوی، اثر گرانسنگ مولانا عارف و اندیشمند شهیر قرن هفتم، و شروح مختلفی که بر آن نوشته شده است، اصول تعلیم و تربیت استخراج و استنتاج شده و اصول تربیتی از قبیل: کمال، تزکیه، مشورت، دوری از غرضورزی، ادب و پرهیز از گستاخی، پرهیز از تعمیم غیرمستدل، و تفاوتهای فردی بهدست آمده است. با بررسی اصول تربیتی مدنظر مولانا، اهمیت توجه به فرهنگ و ادبیات بومی در زمینههای مختلف از جمله تعلیم و تربیت مشخص میشود؛ چراکه بسیاری از اصول تربیتی که توسط اندیشمندان غربی از جمله کرشن اشتاینر معین شده، قرنها پیش مدنظر بزرگان و عرفای سرزمین ما از جمله مولانا بوده است و از این حیث، آرا و اصول تربیتی مولانا در مقابل کرشن اشتاینر تقدم تاریخی و حتی محتوایی دارند. دیدگاه تربیتی مولانا یک نظام جامع تربیتی ایجاد نمیکند بلکه نظام تربیتی افراد بالغ را سامان میدهد ولی این اهداف و اصول تربیتی را میتوان چارچوب مناسبی برای تعیین و تبیین نظام تربیتی ایرانی- اسلامی قرار داد.
 
کلیدواژهها: تعلیم و تربیت، اصل، اصول تعلیم و تربیت، اشعار دفتر اول مثنوی معنوی، مولانا.

  • علیرضا همتی فارسانی

 

              

     چکیده

      اصطلاح «واسوخت» به معنی اعراض و بیزاری عاشق از معشوق است و این مضمون بیش از همه در غزلیّات وحشی بافقی شاعر نامی قرن دهم دیده می‌شود. پژوهش پیشِ رو، علاوه بر بررسی انواع جلوه‌های وقوع و واسوخت در شعر وحشی، به معرفی این شاعر به عنوان سردمدار سرایش نوع خاصّی از واسوخت‌گویی می‌پردازد.

 از موضوعات دیگری که نگارنده سعی می‌نماید به آن‌ پاسخ دهد، تبیین الگویِ شکل‌گیریِ واسوخت، ماهیّت، انواع و اهدافِ واسوخت و  بررسی چگونگی ارتباط وقوع با واسوخت می‌باشد.

     واسوخت در اشعار پیش از وحشی دیده شده و حتّی دامنة این نوع اشعار به دورة معاصر نیز رسیده. امّا برخی اشعار واسوختی دورة معاصر (اشعار نفرت) از نظر محتوا تفاوت‌های چشم‌گیری با اشعار واسوختی وحشی نموده است. نیز باید گفت که مضامین واسوختی موجود در اشعار وحشی نه تنها منافاتی با دیدگاه عشق محور این شاعر ندارد، بلکه کاملاً منطبق با آن است.

 واژه‌های کلیدی: عشق، وقوع ، واسوخت، وحشی بافقی.

  • علیرضا همتی فارسانی
 

 

الف) رابطه ی ادبیات و موسیقی

 

درخشش علوم و صنایع ایران، در دوره ی ساسانی بود. هنر موسیقی نیز در اثر تشویق شاهان رونقی به سزا یافت. در دوره ی اردشیر موسیقی دانان طبقه ی جداگانه ای را تشکیل داده و به مقام ویژه ای نایل شده بودند.

در دوره ی خسرو پرویز موسیقی پیش رفت بسیار کرد. از نوشته های شاهنامه فردوسی و خسرو شیرین نظامی برمی آید که «باربد» بزرگ ترین موسیقی دان این زمان بوده است. (وی را مبتکر ۳۶۰ لحن موسیقی می دانند) از دیگر موسیقی دانان این دوره می توان «نکیسا»، «بامشاد» ، «رامتین» و «آزادوار چنگی» را نام برد. در دوره ی ساسانی ۷۲ نغمه از نغمه های موسیقی رواج داشته است. از آن جمله : پالیزبان ، سبزه، باغ سیاوشان، راه گل ، شادباد، تخت درویش، گنج سوخته، دل انگیزان، تخت طاقدیس ، چکاوک، خسروانی، نوروز، جامه دران، نهفت ، گلزار، در غم، گل نوش و زیرافکن که هنوز برخی از این اصطلاح ها در موسیقی امروز ما رایج است.

این نغمه ها از سده ی چهارم به بعد بیش تر می شود. در زمان ساسانیان برای اوستا، کتاب مقدس زردشتیان تفسیری به نام «زند» نوشتند و آن را هنگام مناجات با لحن موسیقی خواندند. شاید بتوان گفت نخستین ارتباط شعر و موسیقی ما از همین جا سرچشمه گرفته باشد. چنان چه حافظ آن را مطلع یکی از غزل های معروف خود قرار داده است:

  • علیرضا همتی فارسانی

اسب در ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی

 

 Horse

 

 

چکیده

 "اسب‏"در ادبیات فاریس و فرهنگ ایرانی جایگاهی ویژه دارد.در متون اوستا و ادبیات باستانی ایران از اسب به نیکی یاد شده است. شاعران،عارفان،نکته‏پردازان و خردمندان،پادشاهان و امیران،گردان‏ و دلاوران،دیهقانان و کارورزان ایرانی و دین‏آوران بزرگ آن را مظهر خوشبختی و رستگاری و فراست و تیزهوشی دانسته‏اند.

 در ادبیات غنائی و حماسی اسب،به نژادگی،نجات و خوهای‏ پسندیده توصیف شده است.در این مقاله ریشهء واژهء"اسب‏" در لغت و فرهنگ ایرانی،نام‏هایی که از این ریشه اشتقاق یافته و ترکیب‏هایی که‏ از آن بر جای مانده است به تفصیل تحلیل شده است.

 با استناد به مآخذ مطمئن،جایگاه اسب نزد اقوام و ملل،بویژه‏ اقوام هند و اروپایی و شیوهء پرورش آن معرفی و نکته‏هایی نغز از بزرگان دین،امیران،شاعران و سخنوران نامی در خصوص نژادگی و ارج و بهای اسب و اهمیّت آن در زندگی اقوام باستانی ایران نقل شده‏ است.

  • علیرضا همتی فارسانی

مظاهر شر در آئین زردشتی

 در آئین زرتشتی مصدر شّر یا روح نخبیث را«اهریمن»خوانده و دایرهء توانائی‏ او را بسی فراختر گرفته‏اند.اگرچه در اوایل ظهور مزدیسنا وسعت قلمرو اهریمن‏ بفراخی پهنهء فرمانروائی مصدر خیر نبود ولی رفته‏رفته با تقویت شخصیت اهریمن و توسعهء میدان عمل و شمارهء جنود وی او را در برابر«هرمزد»خدای یگانهء آئین مزدیسنا قرار دارند.اما،رفع شبهه را،باید گفت که اگر تا چندی پیش در بحث در بارهء«یگانگی» و«دوگانگی»در آئین زرتشتی باز بود و از خاورشناسان یکی«دوگانگی»را«قیافهء مخصوص»آئین زرتشتی میپنداشت‏1،و دیگری میانه‏روی پیش میگرفت و آنرا«یکتاپرستی‏ ناقص»میانگاشت‏2،امروز دیگر داوری از میان برخاسته و«یگانگی»بعنوان اساس‏ آئین مزدیسنی پذیرفته شده است‏3.دراین میان جایگاه و پایهء اهریمن نیز بدرستی و روشنی معلوم گردیده است. برای مطالعه دراساس اعتقاد بوجود شرّانگیز اهریمن در میان ایرانیان و شناختن‏ یاران وی و آثاری که از اعمال آنان در پهنهء گیتی ظاهر میشود بجاست که این روح‏ پلید را از قدیمترین دوران تاریخی درایران مورد مطالعه قرار بدهیم: اندیشه ی ایرانی از دیرباز با دو مصدر خیر و شر آشنائی کامل داشته است.تا

  • علیرضا همتی فارسانی

آشنایی با مولفه های ادبیات داستانی پست مدرن

 

داستان پست مدرن چیست؟ چه گونه بدانیم یک داستان پست مدرن است؟ ویژگی های یک داستان پست مدرن چیست؟ تفاوت ادبیات کلاسیک و مدرن با پست مدرن چیست؟ این پرسش ها که ذهن مخاطبان داستان و حتا نویسندگان آن را به خود معطوف می کند از جمله پرسش هایی است که منابع بسیار محدودی در زمینه ی آن ها وجود دارد و همین اندک منابع هم پراکنده و غیر منسجم به آن ها پرداخته اند. از این رو من بر آن شدم تا مولفه هایی که در ارتباط با ادبیات پست مدرن در منابع پراکنده وجود دارد را به صورت منسجم گرد آوری کنم. البته این ویژگی ها تنها بخشی از ساختارهای پیچیده ی ادبیات پست مدرن است، در واقع هر لحظه امکان خلق ویژگی تازه ای برای ادبیات فرا معاصر(!) وجود دارد.
برای آغاز بحث به تفاوت های موجود در داستان کلاسیک و پست مدرن می پردازیم:

 

  • علیرضا همتی فارسانی

آرکی تایپ (کهن الگو ) در ادبیات فارسی

از آن جایی که آرکی تایپ ها به عنوان «ناخود آگاه جمعی» بشرقلمداد

می شوند ؛نمی توان آن ها را متعلق به یک قوم یا ملتی دانست.از همین

روست که در بررسی آن می توان دریافت که در بیشتر ملت ها

مشترکاتی در این زمینه وجود دارد، که آن ها را به هم پیوند می دهد.

کشور ایران با پیشینه ی چند هزار ساله از جمله کشور هایی است که

داستان ها و قصه های گوناگونی از دیرباز در اندیشه ی مرمانش نقش

بسته ،از نسلی به نسل بعد منتقل شده ودر آثار نویسندگان و شاعران

نسل های بعد نمودار گشته است.همین ها ست که ذهن بشر امروز را به

 آن رورزگاران کهن معطوف می دارد ودر ژرفای اندیشه ی آن ها فرو

 می برد تا شاید این ارتباط کهن ذهنی انسانی را دریابد.

« آرکی تایپ بر گرفته از واژه ی «آرکه تیپوس» (Archetypos )

است. این واژه در زبان یونانی به معنی مدل یا الگو یی بوده است که چیزی را از روی آن می ساختند.

 

مترجمان فارسی زبان ،معادل های مختلفی چون :صورت ازلی،کهن

الگو،صورت نوعی ،نهادینه و سرنمون را برای این واژه پیشنهاد داده

اند.»1

                        
 

  • علیرضا همتی فارسانی

بانوی بادگون‌ بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری

چکیده

نتایج نوشتار نشان می‌دهد که آنیما چون موجودی مرموز با صورت و رفتاری شگفت‌انگیز در شعر سپهری حضور دارد.آنیما بسیار چهره است،گاه به صراحت باد و آب نامیده می‌شود و گاه از تأثیراتی که بر محیط بر جای می‌گذارد،می‌توان حدس زد با کدام چهره پدیدار شده‌ است.اغلب در شب یا در رؤیا یکباره پدیدار و ناپدید می‌شود.دیالوگ راوی با او از مبهم‌ترین و مخیل‌ترین مضمونهای شعر سهپری است.دغدغه شاعر در تمامی این شعرها وصال با آنیما در مجموعه‌های اول در مقایسه با مجموعه‌های آخر،به‌گونهء معنی‌داری‌ متفاوت است.

 

کلیدواژه:

سهراب سپهری،کارل گوستاویونگ،ناخودآگاه،آنیما.

  • علیرضا همتی فارسانی

چکیده:

نگارنده در این پژوهش طنز را نمونههای شعری شش تن از شاعران نوپرداز (نیما، اخوان، فروغ، سهراب، شاملو، شفیعی) به اختصار بررسی کرده است.

کلیدواژهها: طنز، شعرنو، نیما، اخوان، فروغ، سهراب، شاملو، شفیعی

 

مقدمه

طنز یکی از آرایههای سخن است که در اکثر کتب بدیع سنتی نامی از آن به میان نیامده و بحثی دربارة آن صورت نگرفته است. این آرایه یکی از ابزارها و روشهای برجسته کردن و عدول از هنجار معمول زبان است و طی آن، شاعر یا نویسنده با استفاده از واژگان و لحن و شیوة خاص بیان، فراهنجاریهایی در کلام میآفریند که موجب شگفتی مخاطب میگردد. در واقع، طنز مجموعهای از آرایههای مبالغه، ذم شبیه به مدح و تهکم است و شاعر به کمک آنها، با بزرگ نمایی نارساییهایی جامعه با لحن و بیان تمسخرآمیز به ستایش بعضی از امور مورد انتقاد میپردازد. به این ترتیب، او با بیانی غیرمستقیم از معایب و مفاسد و بیعدالتیهای موجود در جامعه انتقاد میکند.

پس، طنز عبارت است از روشی که «ضمن دادن تصویر هجوآمیز از جهات زشت و منفی و ناجور زندگی، معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اجتماعی را به صورتی اغراق آمیز، یعنی زشتتر و بد ترکیبتر از آنچه، هست نمایش میدهد تا صفات و مشخصات آنها روشنتر و نمایانتر جلوه کند و تضاد عمیق وضع موجود یا اندیشة یک زندگی عالی و معمول آشکار گردد.» (آرینپور، 36: 1375)

 

برای معرفی تاریخچة ورود طنز به ادب فارسی بعد از اسلام، باید سخن بگوییم که با دقت در آثار شاعران کلاسیک سدههای آغازین شعر فارسی متوجه میشویم که از طنز بسیار کم استفاده کردهاند و بیشتر هجو و هزل در آثار آنان رواج داشته است. علت این امر وابستگی شاعران به دربار پادشاهان و صلههای هنگفتی بوده است که در قبال مدح آنان میگرفتهاند. به عبارت دیگر، وابستگیهای مقامی و معیشتی آنان به دربار باعث شده بود تا با دید انتقادی به جامعة پیرامون خود ننگرند. به همین دلیل، در آثار شاعران بزرگی چون رودکی، فرخی و عنصری که از شاعران دربار بودهاند، طنزی دیده نمیشود اما هر چه از دوران آغازین شعر فارسی فاصله میگیریم، طنز را در آثار شاعران بیشتر میبینیم. به این ترتیب، «تولد حقیقی طنز در دوران پس از اسلام و به خصوص طی قرن ششم و هفتم هجری در ادبیات صوفیه  رخ میدهد.» (داد، 209: 1375) البته در این زمان طنز به صورت رگههایی از سخنان انتقادی در لابهلای اشعار آنان جلوهگر میشود تا اینکه در قرن هشتم بزرگترین طنزپرداز ادبیات کلاسیک ایران ظهور میکند. کسی که «نثر و شعر خود را وسیلة حمله به عرف و عادات و معایب و مفاسد طبقههای مشخصی از اجتماع قرار داد.» (میرصادقی، ذیل طنز: 1373) و آثار طنزآمیز مستقلی چون «رسالة دلگشا»، «صد پند» و «موش و گربه» را آفرید.

«دوران بیداری را باید دوران تکامل و بلوغ طنز در تاریخ ادبیات ایران نامید... در دوران بیداری، هم به لحاظ دگرگونیهایی که در ساختار سیاسی- اجتماعی ایران حادث شد و هم به سبب رواج سادهنویسی در نثر، وسایل رشد و اعتلای طنز فراهم آمد.» (داد، 209: 1375) و شاعران و نویسندگان با دید انتقادی آثاری بهوجود آوردند که زمینهساز طنزهای  موقتی در شعر نو گردید.

از طرف دیگر، شعر نو نیز با این هدف پا به عرصة وجود نهاد که

 

انعکاس دهندة مسائل اجتماعی و زندگی مردم و آیینهای برای نشان دادن دردها، سختیها و فقر و بدبختی آنان باشد. در آثار شاعران نوپردازی همچون شاملو، اخوان و شفیعی که شعر اجتماعی میگویند، طنز نفش مهمی ایفا میکند و یکی از ویژگیهای شعری آنها بهشمار میآید.

 

فروغ فرخزاد

فروغ زبانی ساده و عادی دارد و با همین زبان ساده به بیان مسائل اجتماعی میپردازد. معمولاً طنزی که در اشعار وی به کار رفته نیز عادی و معمولی است. و «خون طنز چه به اعتبار محتوا و چه به اعتبار شیوههای بیانی، در تار و پود بیشتر اشعار فروغ جریان دارد.» (حقوقی، 50: 1373)

و آخرین وصیتش این است/ که در ازای ششصد و هفتاد و هشت سکه حضرت استاد آبراهام صهبا/ مرثیهای به قافیه کشک در رثای حیاتش رقم زند. (فروغ: 345)

 

میتوان زیبایی یک لحظه را با شرم/ مثل یک عکس سیاه مضحک فوری/ در ته صندوق مخفی کرد.

(فروغ: 260)

 

سهراب سپهری

طنز سپهری ویژگی مخصوص خود را دارد و چاشنی تمسخر و خنده در آن کمتر دیده میشود. به عبارت دیگر، سهراب «طنز را چنان جدی عرضه میدارد که هزل و جد را از یکدیگر باز نمیشناسد؛ چرا که مرز میان آن دو گمشده  و درهم مینماید و این مسئلة آمیختن طنز به جد- به حدی که قابل تفکیک نباشد- یکی از مهمترین خصوصیات هنری سپهری است.» (سیاهپوش، 52: 1378)

شهر پیدا بود:/ رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ./ سقف بیکفتر صدها اتوبوس/ گل فروشی گلهایش را میکرد حراج/ در میان دو درخت گل یاس، شاعری تابی میبست/ پسری سنگ به دیوار دبستان میزد/ کودکی هستة زردآلو را روی سجادة بیرنگ پدر تف میکرد/ و بزی از خزر نقشة جغرافیا آب میخورد.

(هشت کتاب: 280)

 

 

قاطری دیدم بارش: انشا/ اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال/ عارفی دیدم بارش تنناها یاهو

(همان: 9- 278)

 

اخوان ثالث

چون بیشتر اشعار اخوان رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی دارد، «در بیشتر اوقات سخن او رنگ طنز و شوخی به خود میگیرد.» (محمدی آملی، 180: 1377) اخوان در بعضی اشعار خود همچون «کتیبه» «قصة سنگستان» «هنگامه» و «نوحه» طنزی بسیار جدی بهکاربرده است؛ بهطوری که گاه مرز طنز و جد

خیلی سخت فهمیده میشود. (براهنی، 1022: 1380) در بعضی آثار دیگر وی مانند مجموعه شعر «زندگی میگوید...» طنز خیلی ساده، معمولی و عامیانهای دیده میشود.

امروز،/ ما شکسته، ما خسته/ ای شما به جای ما پیروز/ این شکست و پیروزی به کامتان خوش باد.

(از این اوستا: 48)

 

دزد آقا میتوانم گفت/ حضرتش بسیار والا بود/ شیک پوشی پاپیون مشکی، عصای شأن و شوکت خان فروبرده/ دزد آقا راستش این است. خیلی دزد آقا بود/ او وجودی بود بیمانند/ که به جمع بیوجودانی چو ما، چندان نمیآمد.

(زندگی میگوید...56-55)

 

شفیعیکدکنی

او که یکی از شاعران اجتماعی دورة خویش است، «خود را در مقابل اجتماع و مردم- بدون آنکه ادعای رهبری داشته باشد- مسئول میداند و همواره سعی دارد بدون بیم و با شهامت تصویری از زمانة  خود ارائه دهد.» (عباسی، 74: 1378)

برای نیل به این مقصود، شفیعی همواره از دو ابزار «سمبل» و «طنز» بهره میگیرد. در نتیجه، طنز در آثار وی عمیق و ریشهدار است، نسبت به آثار شاعران دیگر کمتر رنگ بوی عامیانه دارد و بیشتر شبیه طنزهایی است که حافظ در اشعار خویش بهکار برده است.

زین باده که محتسب شهر/ در کوچه میفروشد و ارزان/ غیر از خمار نخواهی دید

(در کوچه باغهای نشابور: 67)

پیش از شما/ به سان شما/ بیشمارها/ با تار عنکبوت/ نوشتند روی باد:/ «کاین دولت خجستة جاوید زنده باد!» (هزارة دوم آهوی کوهی: 116)

 

احمد شاملو

شاملو اجتماعیترین شاعر زمان خود است. شعرهایش مملو از درد اجتماعاند و ما در آن‌‌ها کمتر قطعهای را میبینیم که دردها و بیعدالتیها و نابرابریهای جامعه را منعکس نکند.  خود وی در این باره میگوید: «از دیر باز سراسر زندگی من در نگرانی و دلهره خلاصه میشود. مشاهدة تنگدستی و بیعدالتی در همه عمر بختک رؤیاهایی بودهاند که در بیداری به من گذشته است... بیعدالتی دغدغة همیشگی من بوده است.» (پور نامداریان، 84: 1374)

شاملو شعر را وسیلهای برای فریاد و اعتراض میداند و آن را در راه خدمت به همنوعان خود بهکار میگیرد. شاملو گاهی با جد و گاه با طنز درد اجتماع را فریاد میکشد. طنزش کوبنده و نیشدار است. و بیشتر طبقات مردم، گروههای سیاسی، برخی آداب مذهبی و... را نشانه میرود:

جوشان از خشم/ مسلسل را به زمین کوفت/ دندان به دندان برفشرده/ کلوخ پارهای برداشت با دشنامی زشت/ و با دشنامی زشت/ برابریان را هدف گرفت. ( در آستانه: 54)

اینجا قلب سالم را زالو تجویز میکنند/ تا سرخوش وشاد همچون قناری مستی/ به شیرینترین ترانة جانت نغمه سردهی تا آستان مرگ/ که میدانی. (مجموعه آثار شاملو: 878)

 

نیمایوشیج

نیما شعرهای اجتماعی خود را بیشتر به زبان سمبولیک بیان کرده و کمتر از طنز در اشعار نو خود بهره گرفته است. به همین دلیل، طنز در اشعار نو نیما کمتر یافت میشود:

ور درآید به نوا بوغی از حمام/ به خیالی که خبر از پیکاری است/ همه این جمله حماسه خوانان/ جا تهی کرده و به راه میپایند. (نیما: 476)

 

منابع

1. آرینپور، یحیی، از صبا تا نیما، انتشارات زوار، چاپ ششم، تهران، 1375.

2. اخوان ثالث، مهدی؛ از این اوستا، مروارید، چاپ دهم، تهران، 1375.

3.-----------؛ زندگی میگوید اما باید زیست، انتشارات زمستان، چاپ نهم، 1379.

4. براهنی، رضا؛ طلا در مس، انتشارات زریاب، چاپ اول، تهران، 1380.

5. پورنامداریان، تقی؛ سفر در مه، انتشارات زمستان، چاپ اول، 1374.

6. حقوقی، محمد؛شعر زمان ما (4)، انتشارات نگاه، چاپ دوم،  تهران، 1373.

7. داد، سیما؛ فرهنگ اصطلاحات ادبی، انتشارات مروارید، چاپ دوم، تهران، 1375.

8. سپهری، سهراب؛ هشت کتاب، انتشارات طهوری، چاپ بیست و هشتم، 1380.

9. سیاهپوش، حمید؛ باغ تنهایی، نشرهستان، چاپ هفتم، 1378.

10. شاملو، احمد؛ مجموعه آثار، به کوشش: نیاز یعقوبشاهی، انتشارات نگاه، چاپ اول، 1380.

11. ----------؛ در آستانه، انتشارات نگاه، چاپ اول، تهران، 1376.

12. شفیعیکدکنی، محمدرضا؛ در کوچه باغهای نشابور، انتشارات توس، چاپ اول، 1350.

13. ----------؛ هزارة دوم آهوی کوهی، انتشارات سخن، چاپ اول، 1376.

14. عباسی، حبیبالله؛ سفرنامة باران، نشر روزگار، چاپ اول، تهران، 1378.

15. فرخزاد، فروغ؛ مجموعه اشعار، انتشارات گل مریم، چاپ اول، 1378.

16. محمدی آملی، محمدرضا؛ آواز چگور، نشر ثالث، 1377.

17. میرصادقی، میمنت؛ واژهنامة هنر شاعری، انتشارات کتاب مهناز، چاپ اول، 1373.

18. نیمایوشیج؛ مجموعة کامل اشعار، به کوشش سیروس طاهباز، انتشارات نگاه، چاپ چهارم،

یوسف قدیمی

  • علیرضا همتی فارسانی

سیمرغ، مرغ افسانه و اسطوره است و حتی فراتر از این‌ها گاه سر به خاک ولایت عرفان کشیده و بال به آتش الوهیت ساییده.
احیای دوباره‌ی نام او در عرفان ایرانی، بیش از هر چیز در «منطق الطیر» فریدالدین عطار نیشابوری و پذیرفته شدن نقش سمبلیکی که به او داده می‌شود از سوی جامعه به عنوان سمبلی برای مقام خدایی نمی‌تواند حاصل یک بدعت هنری، مذهبی اتفاقی و ناگهانی باشد و بی شک سابقه‌ای بیش از این‌ها داشته است. اگرچه در بسیاری از تمدن‌های کهن و متون باقی مانده از آن‌ها می‌توان پرنده‌ای مشابه سیمرغ را سراغ گرفت اما هیچ کدام از آن پرندگان صاحب مقام معنوی و جایگاه پزشکی سیمرغ ایرانی نبوده‌اند.
برای مثال عنقا در ادبیات عرب تقریباً معادل سیمرغ است و وجه مشترک او با سیمرغ یکی در هویت اوست که «نام» دارد اما «نشان» ندارد یعنی ماهیت افسانه‌ای و دیگری خصوصیات فیزیکی اوست مانند عمر هزار ساله، جفت گیری در 500 سالگی، بیضه‌های بزرگ به اندازه‌ی کوه‌ها، خورنده‌ی فیل‌ها و شیرها و ... عنقا، فاقد خصوصیات قدیمی سیمرغِ ایرانی است.

  • علیرضا همتی فارسانی

جوانمرد! این شعرها را چون آیینه دان! آخر، دانی که آیینه را صورتی نیست، در خود. اما هر که نگه کند، صورت خود تواند دیدن. همچنین می دان که شعر را، در خود هیچ معنایی نیست! اما هر کسی، از او، آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست. و اگر گویی: «شعر را معنی آن است که قائلش خواست و دیگران معنی دیگر وضع می کنند از خود.» این همچنان است که کسی گوید: «صورت آینه، صورت روی صیقلی یی است که اول آن صورت نموده.» و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرح آن آویزم، از مقصود بازمانم.
شهید عین القضات همدانی

1-کلیات

زبان شناسی و بخصوص آموزش های زبان شناسی سوئیسی فردیناند دو سوسور تأثیر به سزایی بر نظریه ی ادبی در قرن بیستم داشته است. سوسور معتقد بود که زبان شناسی باید از بررسی در زمانی زبان، یعنی بررسی چگونگی تحولات تاریخی زبان فراتر رفته و به بررسی هم زمانی بپردازد؛ یعنی زبان را در حکم نظامی که در یک سطح زمانی عمل می کند تلقی کند. او زبان را به دو سطح «زبان»(langue)یعنی آن نظام زیرساختی که ناظر بر کاربرد زبان است و گفتار (parole)یعنی زبان آن گونه که در واقع و در عمل به کار گرفته می شود تقسیم کرد. بنیادساختار «زبان»(Langue) آن است که کلمات نشانه هایی اختیاری اند؛ یعنی تقریباً کلیه این نشانه ها بر مبنای نوعی قرارداد تعیین می شوند. پس معنا حاصل ارجاع کلمه به جهان خارج، و یا به افکار یا مفاهیمی که در جهان خارج از زبان وجود دارند نیست؛ بلکه حاصل تمایز بین خود نشانه های زبانی است. تأکید سوسور بر زبان در حکم یک نظام دلالت هم زبان بود با تحولاتی که در نقد صورتگرایانه (فورمالیستی) و افکار آموزشهای سوسور بر طرفداران رویکرد صورتگرایی در ادبیات تأثیر در خور توجهی داشته است.
شاید بتوان گفت نخستین کسانی که تحت تأثیر چنین نگرشی به زبان، از منظری تازه به ادبیات نگریستند صورتگرایان روس بودند. اینان اساساً به بررسی ساختار ادبیات می پرداختند، با «چونی» ادبیات، یعنی با ماهیت متمایز ادبیات بعنوان شاخه ای از هنر سروکار داشتند و نه با چیستی اش. بدیهی است که این خصیصه های متمایز، ساختاری را در خود اثر می جستند و نه در پدیدآورنده ی اثر، شعر را می کاویدند و نه دنیای شاعر را. پس صورتگرایان روس توجه خود را به کاربرد متمایز زبان معطوف کردند و بر این نکته پا فشردند که واژگان شعر را می سازند و نه موضوعات شاعرانه. از دیدگاه صورتگرایان هدف شعر وارونه کردن روند خوگیری حاصل از روزمرگی است، آشنایی زدایی از آن چیزی است که بسیار با آن آشناییم. بیشتر نوشته های صورتگرایان در بررسی آثار ادبی، در واقع تحلیلی است از شرایط و ابزارهای متفاوتی که به این آشنایی زدایی تحقق می بخشند. اگر از این دیدگاه به شعر بنگریم، باید بپذیریم که گفتمان شعری در بنیاد به لحاظ شیوه ی عملکردش با هر نوع گفتمان دیگر متفاوت است. در حقیقت شعر کنش گفتمانی را به درجاتی بالاتر از گفتمان زبان متداول می برد. شعر در پی انتقال اطلاعات یا صورت بندی دانش و آگاهی در ورای خود نیست. زبان شعری تعمداً خودآگاه است. شعر توجه را نسبت به خود برمی انگیزد و به گونه ای نظام یافته کیفیات زبانی خود را تشدید می کند. در نتیجه در شعر کلمات صرفاً ابزارهای انتقال افکار نیستند بلکه نهاده هایی عینی و قائم به ذاتند. (این همان اندیشه ای است که در افکار پساساختارگرایان قوام می یابد و به یک منش فکری و فلسفی نظام یافته بدل می شود).(1)

  • علیرضا همتی فارسانی
 
 
سبک روش مشخص بیان مطلب است یعنی گوینده به چه نحو خاص و مشخصی مطالب خود را ایراد کرده است، و جهت درک این نحوه خاص بیان در انتخاب لغات، شکل جملات و اصطلاحات، صنایع ادبی، عروض و قافیه ...باید دقت شود. تعریف جامع و مانع سبک دشوار است اما می توان آن را از دیدگاه های مختلف تقسیم کرد مثلاً برحسب نام افرادی که سبک شخصی داشته اند ، یا درک مطلب ، یا نوع زبان ، یا موضوع . اما از همه مهمتر و معمول تر تقسیم سبک بنا بر دوره است:

 

انواع سبک ها :

1. سبک خراسانی: نیمه دوم قرن سوم، قرن چهارم و قرن پنجم.

2. سبک حد واسط یا دوره سلجوقی: قرن ششم

3. سبک عراقی: قرن هفتم، هشتم، نهم.

4. سبک حد واسط یا مکتب وقوع و وا سوخت: قرن دهم

5. سبک هندی: قرن یازده و نیمه اول دوازده.

6. دوره بازگشت: اواسط قرن دوازده تا پایان قرن سیزدهم.

7. سبک حد واسط یا دوران مشروطیت: نیمه اول قرن چهاردهم

8. سبک نو: از نیمه دوم قرن چهاردهم به بعد.

 

دریافت
حجم: 406 کیلوبایت
توضیحات: انواع سبک های شعری از ابتدا تا به امروز

 

 

 

  • علیرضا همتی فارسانی





تجلیات زبان، فرهنگ و محیط مازندران در اشعار نیما
 

 

چکیده:

مقاله حاضر بر آن است تا تأثیرات محیطی از قبیل زبان، فرهنگ، و شرایط جغرافیایی مازندران را در اشعار نیما توصیف و بررسی نماید. زبان شناسان اجتماعی معتقدند هر زبان تا حد زیادی منعکس کننده واقعیات و خصوصیات بیرونی پیرامون خود می باشد. به تعبیری، کاربرد زبان در خلا انجام نمی پذیرد، بلکه متأثر از بافت محیطی خود است. این مسأله می تواند در مورد آثار ادبی نیز صادق باشد در اشعار نیما خصوصیان زبانی و تصویر پردازی به چشم می خورد که منعکس کننده بافت منطقه ای، زبانی، و فرهنگی نیماست. به عنوان مثال وجود اشعاری مانند:«قاصد روزان ابری، داروگ، کی می رسد باران؟» نمونه ی بارزی از تأثیر شرایط جغرافیایی مازندران بر روی اشعار نیما محسوب می گردد. بنابراین، ‌این نوشته براساس رویکرد جامعه شناختی زبان، تلاش دارد بازتاب بعضی از

جنبه های محیطی مازندران را در اشعار نیما نشان دهد.

کلید واژه ها: واژگان مازندرانی، گروه اسمی، ساختواژه همنشینی معنایی، باور محلی

 

  • علیرضا همتی فارسانی

 

من با موسیقی زیسته‌ام و عمر خود را در پی‌رمز و راز این لطیفه نهانی طی کرده‌ام، بدان اندیشیده‌ام و دل در گروی آن نهاده‌ام. هنوز هم آن جذبه نخست، آتش در درونم می‌افکند، مرا می‌رباید و با خود می‌برد، و نمی‌دانم چیست در گوهر این افسونگر که چنین جان‌هایی لطیف را مسحور خویش کرده است. در همه این سال‌ها کمتر مجالی داشتم تا شرح این سودا دهم. «کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست». بر این باور بودم که کار هنرمند آفرینش است و بس؛ و باید تفسیر و سخن گفتن از هنر را به جامعه‌شناسان و فیلسوفان و دیگران سپرد. ولی به عنوان هنرمندی که همواره مورد لطف بیکران مردم است، در برابر پرسش‌های جدی قرار می‌گرفتم. گرچه در حد توان می‌کوشیدم تا دیدگاه خود را توضیح دهم و یا در اندک مصاحبه‌ها با رسانه‌ها برداشت‌های خود را درباره موسیقی ایرانی بیان کنم، اما کمتر این فرصت پیش‌ می‌آمد تا به تفصیل در این باره سخن بگویم. «راز مانا» مجلی بود تا این تاملات را با جامعه در میان بگذارم. و فراتر از این باید بگویم که مجالی بود تا تجربیات و تاملات خود را مروری دیگر داشته باشم. بسیاری از این موضوعات را اندیشیده بودم، اما گفت و گوها فرصتی را پیش آورد تا یک بار دیگر و از دیدی تازه به این موضوعات نظر اندازم. خوشبختانه دوستانم اهل مجامله و تعارف نبودند و تا نکته‌سنجی‌های بسیار نمی‌کردند، و پاسخ دقیق نمی‌گرفتند، قانع نمی‌شدند و به سراغ پرسش دیگر نمی‌رفتند. گمانم لطف این گفت و گوها در این است.

زمانی که نخستین بار ایده تدوین کتاب راز مانا مطرح شد، هم من و هم دوستانم تصور انجام چند گفت‌و گوی ساده را در ذهن داشتیم و بر این باور بودیم که می‌توان در چند جلسه این کار را به سامان رساند. هر چه پیش‌تر می‌رفتیم، آن تصور اولیه بیشتر رنگ می‌باخت تا بدانجا که شاید بتوان گفت که این کتاب نه از ایده اولیه بلکه در جریان گفت‌وگو شکل گرفت. ماجرای شکل‌گیری کتاب خود شرحی خواندنی است و امید است که در ویراست دوم کتاب بدان بپردازیم. وقتی که متن گفت‌وگوها بازخوانی می‌شد، سوالات تازه‌ای طرح می‌شد و پاسخ‌های تازه‌ای را می‌طلبید و آن پاسخ خود سوالی دیگر را میدان می‌داد. به همین دلیل، بخش مهمی از این گفت‌و گو در جریان چندباره رفت و برگشت متون شکل گرفت. تمام آن سخن‌ها که گفته و شنیده شد در این متن راه نیافتند و شاید بر خواننده آگاه این گسیختگی چندان پوشیده نمانده باشد.

  • علیرضا همتی فارسانی

شعر کانکر یت و یادی از طاهره صفارزاده / سهیل محمودی

 

 

 نمی دانم سابقه شعرهای «کانکریت» چیست، این گونه شعرها از کجا آمده اند، چه روزگاری بیشترین رواج را داشته اند، و سرنوشت آنها در آن سوی عالم، به کجا انجامیده است. فقط از هنگامی که سال ها پیش غگمانم سال ٥٦ف «طنین در دلتا»١ را دیدم، تا به حال، نکته هایی درباره این گونه شعر در ذهنم نقش بسته است که به ایجاز بیان می کنم.

 

١- تصویرهای دیداری در شعر

تصویر، حیثیت شعر است. چه در نخستین شعرهایی که بشر ابتدایی سروده و چه در شعرهایی که انسان ماشینی شده امروز پرداخته است. به هر حال تصویر یعنی عینیت شعری که به وسیله عواطف، کلمات را در گوش تو زمزمه می کند. اما باید هوشیار بود که امروزه نمی توان توقع داشت، صورت های خیالی در حد همان «تشبیه و استعاره و کنایه و اغراق و...» باشند بلکه ضمن دخل و تصرف در همین قراردادهای کلاسیک و گسترش حوزه آنها می توان باز پا را فراتر نهاد. یکی از این راه ها، دیداری - شنیداری کردن تصاویر شعری است یعنی بیاییم با کلمات که وسیله شنیدن هستند، کاری کنیم که چیزی را ببینیم. و نه تنها به انتزاع یک تصویر در ذهن بسنده کنیم، بلکه آن را به وسیله کلمات نقش ببندیم. و شعر کانکریت از این دست است.٢

٢- نزدیک شدن شعر به نقاشی

سال هاست که می شنویم ادبیات داستانی یا سینما به نقاشی نزدیک شده است. نمونه اش همین رمان «کلیدر» است که نویسنده بیش از آنکه به توصیف صحنه ها و میدان دید خود بپردازد، به نوعی آنها را رنگ آمیزی می کند. و نیز در سینما، توجه کنید به فیلم هایی چون «باشو، غریبه کوچک»، «دونده»، «بایسیکل ران» و...

در این گونه فیلم ها، رنگ ها و تصاویری که از آمیختن آنها به دست می آیند، بیشترین اهمیت را دارند. تصور کنید اگر این فیلم ها سیاه و سفید ساخته شوند یا موضوع آنها به شکل نمایشنامه عرضه می شد؛ در این صورت چیزی از آنها باقی نمی ماند یا به طور کلی چیزی متفاوت و حتی متضاد با آنچه اکنون هستند، از آب در می آمدند. حال اگر بخواهیم نزدیکی هنرها را با نقاشی یا گرافیک - که فرزند قرن بیستمی نقاشی کهن است - مورد توجه قرار دهیم، شعر نیز بهره یی خواهد برد. البته منظور، بهره های کلاسیک شاعران از عنصر تصویر یا نقاشی نیست، که این کار را هم در سبک خراسانی غبا حضور منوچهریف و هم در سبک عراقی غبا حضور خاقانیف و هم در سبک هندی غبا حضور بیدلف شاهد بوده ایم بلکه منظور چیزی متفاوت از این حد و حدود است. و شعر کانکریت از این جهت نمونه خوبی است که شاعر با کلمات، موسیقی خاص، وزن خاص، تشبیه و اغراق و استعاره خاصی را بیان نمی کند بلکه طرح ویژه یی را با بهره گیری از کلمات مصور می کند. و چشم عینیت آن طرح و تصویر را بر صفحه می بیند. و شاید البته فقط شاید، این کار چیزی باشد بسیار نزدیک به «خط نقاشی» که شادروان رضا مافی توانمندترین هنرمند این عرصه بود. خط نقاشی به نوعی قرابتی با شعر کانکریت دارد زیرا خطاط، نقاش، یک حس را با کلمات تصویر شده یی در معرض دیدن قرار داده است. تلاش های دیگری هم در ادبیات معاصر ایران که نزدیک با این حال و هوا باشد، شده است که روشن ترین نمونه اش برخی از کارهای اسماعیل شاهرودی (آینده) است.

شاهرودی در یکی دو تا کار از چنین شیوه یی در حد تغییر در حروفچینی شعر و انتخاب عرض و طول کلمات بهره برده است.

من

به پهــــــــنای زمین

شکوه بودم

تو

به پهــــــــنای زمان

اندیشه بودی

که تاریخ این شعر، سال ١٣٤٩ است.

و نیز، پیش از آن، به اثری با نام «شعر بی پایان...» که مفهوم این یکی هم با نوع و شکل نگارش کلمه ها مانند نمونه قبلی هماهنگی دارد و تاریخ آن ١٣٤٥ است.

دیگر

من

باور نخواهم کرد

خرطو

مفیل

و پا

ندو

ل ساعت را

چون

آن

آبــــروی

آبنبات ساعتی های قناد

ریخته...


٣- نمونه های ایجاز و فشردگی 


شعر کانکریت، زبان و فرم خوبی است برای ایجاز و فشردگی. شاعر با چند کلام تلگرافی تو را به فکر وا می دارد، سپس خودت کلید مفهوم را درمی یابی، و با کمترین کلمه بیشترین بار معنایی را بر دوش ذهن مخاطب می گذارد. البته این ایجاز، خاصیتی گرافیکی دارد، تا شکل داستانی یا دراماتیک.

نمونه هایی را مرور کنیم.

اگر شاعری با فشرده ترین کلمات می گفت؛

غروب

غربت

آه...،

(محمد زهری)

و تو لذت هم می بردی، به جهت موسیقی شنیداری کلمات و حس ذهنی شعر بود.

در میان طراحان وطنی، گاهی اوقات طرح های امثال اردشیر محصص و مرتضی ممیز غاز پیشکسوت هاف و حسین خسروجردی و حبیب صادقی غاز نسل بعدیف تو را با یک مفهوم تلخ، صریح و بی پرده روبه رو می سازند که نهایتاً به نوعی طنز می انجامد. در قصه نیز برخی از کارهای چخوف غاز فرنگیانف و زنده یاد بهرام صادقی غاز نوابغ قصه نویسی ایرانف این گونه اند. در شعر اما ما طنز را گاه در همان قالب هزل ها و هجوها، که معمولاً به شکل قطعه و مثنوی و... محدود می شدند، خلاصه کرده بودیم.

تا اینکه - مثلاً - می رسیم به این سطرها از اخوان.

گفت راوی؛ ماه خلوت بود اما دشت می تابید

نه خدایا، ماه می تابید، اما دشت خلوت بود

(از این اوستا، مرد و مرکب)

 

تا گشودم چشم، دیدم تشنه لب بر ساحل خشک کشفرودم،

پوستین کهنه دیرینه ام با من.

هم بدانسان کز ازل بودم

اندرون، ناچار، مالامال نور معرفت شد باز

(آخر شاهنامه، میراث)

و این سطرها، از فروغ؛

و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است

که همچنان که تو را می بوسند

در ذهن خود طناب دار تو را می بافند

(ایمان بیاوریم...)

می توان همچون عروسک های کوکی بود

با دو چشم شیشه یی دنیای خود را دید

می توان در جعبه یی ماهوت

با تنی انباشته از کاه

سال ها در لابه لای تور و پولک خفت...

(تولدی دیگر)

و این سطرها از کیومرث منشی زاده؛

مردان دوست داشتنی

آقای آقایان (لطفاً کلاهتان را بردارید)

آقای هیتلر (یک احمق

از دو بند گاو

پرزورتر است)

آقای بیتل ها (مامور شکنجه)

... آقای فلمینگ (دیگر کسی نباید

به آسانی بمیرد)

آقای کلی (در فیلادلفیا مشت اگر بزند

در شیراز

شیشه تلویزیون

می شکند)

آقای کیسینجر (یهودی سرگردان)

آقای خانم گلدامایر (روح هیتلر

که در کلئوپاترا

حلول کرده است)

(سفرنامه مرد مالیخولیایی)

ولی باز هم می توان کار را از این عمیق تر و متفکرانه تر دید. و باز نمونه اش، یکی از شعرهای کانکریت طاهره صفارزاده است، با نام میزگرد مروت. وقتی اساس بر نفس پرستی باشد، یا به تعبیر همو «مرئوس نفس باشیم» و این خصیصه فردی، ابعاد اجتماعی پیدا کند، آنچه در نهایت سر برمی دارد، چیزی نیست جز فاشیسم؛ که در دو کلمه میانی شعر غدو «من» درهمف به چشم می آید.

و این طنز قوی شاید تو را ساعت ها به فکر وادارد.٣

غالبته در یک حاشیه کمی طولانی بگویم طنزی تلخ در تفکر و اندیشه صفارزاده به چشم می خورد که سایه اش بر همه طنین در دلتا افتاده است. مثلاً نگاه کنید به شعرهای «جشن تولد ولادیمیر، استعفا- عاشقانه» که از ابتدا تا انتها یک طنز کامل را تشکیل می دهند و نیز بخش های زیادی از «سفر اول» را هم ببینید و باز البته تر، این مرا به یاد همشهری صفارزاده، کیومرث منشی زاده می اندازد که این خصیصه در شعرش بسیار روشن و گیراست و نیز دریابید حال و هوای سرزمین خشک و گرم کرمان را با نویسندگان معاصرش سعیدی سیرجانی و باستانی پاریزی که هر دو تحقیق را با نوعی طنز و ظرافت ادبی، آمیخته اند.ف

٤- و اشارتی...

آنچه هم اینک بر زبان این قلم جاری شد، نظر فشرده یی بود در مورد نوعی شعر که اولین بار صاحب قلم در آثار شاعره معاصر، طاهره صفارزاده دیده است. البته شاید، خود این قلم از جهاتی این گونه شعرها را چیز کاملی نداند و سراینده آنها هم این دست شعر را سال ها باشد که کنار گذاشته است و اقبالی بدان ها ندارد و مهم تر آنکه رسیدن به این گونه زبان و فرم و شکل، تجربه و بینش و تفکری خاص می طلبد. پیشه کردن این گونه قالب ها اگر از سر بی دردی و ساده گیری و سهل انگاری باشد، نه تنها نوآوری و ابتکاری محسوب نمی شود که نوعی خام اندیشی و پخته خواری است. صفارزاده براساس نگاهی خاص، چنین شیوه و فضایی را در دور و بر سال های ٥٠ تجربه و از این پل نیز موفق عبور کرد.

پی نوشت ها؛---------------------------

١- طنین در دلتا، طاهره صفارزاده، امیرکبیر، آذرماه ١٣٤٩، چاپ اول

٢- کانکریت علاوه بر «سخت و محکم» به معنای جسمانی، ذاتی، واقعی، غیرخیالی و محسوس هم آمده است.

٣- و باز مانند طرح ها و تصاویری که در آثار برخی نقاشان معاصر دیده ایم.

 

  • علیرضا همتی فارسانی

 

مولوی

مولوی عقیده داردکه تصور هرکس ا ز مرگ بنا بر تصویری است که از زندگی دارد:

مرگ هرکس ا ی پسر همرنگ اوست              پیش دشمن ،دشمن وبر دوست ،دو ست
پیش ترک آیینه را خویش رنگی است                    پیش زنگی آیینه هم زنگی است

                                                                                                           (مثنوی،ص413)

به نظر مولوی ،هراسی که در دل مردم از مرگ وجود دارد،به راستی از مرگ نیست بلکه آنها از فعل خویش هراس دارند نه از مرگ :

هیچ مرده نیست پر حسرت مرگ         حسرتش آن بود کش کم بود برگ
 ویا :

روی زشت توست نه رخسار مرگ                      جان تو همچون درخت و مرگ ،برگ
به نظر مولوی ،مرگ لازمه ی زندگی است واین«مرگ »است که به زندگی انسان معنا و مفهوم
 می بخشد :

آن یکی می گفت:خوش بودی جهان                      گر نبودی پای مرگ اندر میان
وان دگر گفت:ار نبودی مرگ هیچ                            که نیز زدی
دی جهان پیچ پیچ
او در مرگ و خرابی تن ،آبادی و زندگی جاوید می بیند و عقیده داردکه : «بس زیادتها درون نقصهاست».

فردوسی

اوازآن دسته شاعرانی است که از مرگ به تلخی یاد می کند و مرگ را «بیداد»روزگار قلمداد    می کند. بیدادی که نارسیده ترنجها را از درخت زندگی می چیند. مرگ مانند یک سرانجام محتوم و فرجامی تلخ ،برای فقیرو غنی ،قوی وضعیف وتمامی انسانها علی السویه می باشد و همگی در این «پایان»یکی می باشند.ما در شاهنامه با مرگهای زیادی روبرو هستیم و اصولاًنگرش فردوسی در باب مسأله ی مرگ تا حدی شبیه نگرش خیام می باشد و هر دو توصیه به شاد خواری و اغتنام فرصت  می کنند .

فردوسی می گوید:

مخور انده و باده خور روز وشب                دلت پرزدانش ،پر از خنده لب(شاهنامه )

و یا :

سر انجام هر دو به خاک اندرند                   به تارک به دام هلاک اندرند

و نیز:

که و مه همه خاک را زاده اند                  به بیچاره تن،مرگ را داده اند

فردوسی از مرگ پهلوان وقهرمان «تراژدی »می سازد وخود تراژدی دلیلی بر ناعادلانه بودن مرگ در نظر فردوسی می باشد:

چو برخیزد آواز طبل رحیل                   به خاک اندر آید سرمورو پیل‌

  • علیرضا همتی فارسانی

تعریف سه‌گانی

سه‌گانی یک قالب شعری است که از سه مصراع یا سه سطر پدید می‌آید و در پایان آن، ضربه‌ی ذهنی می‌خورد:

آسمان با دل تنگم گریان؛

روی چترم باران،

زیر چترم بارن.

در تعریف دقیق‌تر، سه‌گانی نوعی شعر با فرم بیرونی- کلی «کوتاه» و «سه‌لَختی» و فرم درونی- کلی «بسته» و «کوبشی» است.

از میان ویژگیهای بنیادین سه‌گانی، دو ویژگی «کوتاه» بودن و «سه‌لَختی» بودن، به‌ترتیب، کمّیت هندسی و عددی سه‌گانی را می‌سازند و با یکدیگر، بنیاد «فرم مکانیک» آن را تشکیل می‌دهند؛ همچنین دو ویژگی «بسته» بودن و «کوبشی» بودن، به‌ترتیب، کیفیت هارمونیک[1] و ریتمیک[2] سه‌گانی را می‌سازند و با هم، بنیاد «فرم ارگانیک» آن را تشکیل می‌دهند. در یک سه‌گانی، وجود همه‌ی این چهار ویژگی به طور همزمان، ضرورت دارد و این بدان معناست که تنها وجود ویژگی «سه‌لَختی» بودن، سه‎گانی پدید نمی‌آورد.

اکنون به توضیح این ویژگیها می‌پردازیم:

1. کوتاه 

از گذشته‌های دور و نزدیک، شعر کوتاه در زبان فارسی، به صورت تک‌بیت،[3] دوبیتی، رباعی، شعر نیمایی و شعر سپید، رایج بوده است و ریشه‌های فرهنگی‌اش با بررسی حکمتهای بزرگمهر و امثال‌وحکم فارسی و همچنین ریشه‌های ‌ادبی‌اش با مطالعه‌ی خسروانی‌ها و فهلویات و مانند آنها جای واکاوی دارد. بر این ریشه‌ها بیفزایید اثرگذاری قرآن و حدیث و فرهنگ و ادب دوره‌ی اسلامی را در این باره. امروزه که عوامل فکری و اجتماعی، بویژه کمینه‌گرایی[4] و کم‌‌شکیبایی عام و خاص، شعر کوتاه را بر کرسی کاربرد روزافزون نشانیده است، سه‌گانی می‌کوشد خلأ شعر فارسی را از جهت نیاز جامعه‌ی ادبی به شعر کوتاه «ایرانی» و «روزآمد» و «تعریف‌شده»، پر کند. پدید آمدن سه‌گانی در این شرایط نشان از آن دارد که نظام شعر فارسی، همچنان زنده و توانمند و پویاست.

ناگفته نماند که مسئله‌ی ایرانی بودن یا ایرانی نبودن در اینجا به همخوانی یا ناهمخوانی هنجارهای شعری با ساختار ذهن و زبان ایرانیان بازمی‌گردد و از این چشم‌انداز، هر هنجاری که با این ساختار دمخور نباشد، مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد؛ چنان که هنجارهای هایکو مورد قبول عامه‌ی جماعت شعرخوان ما نیست و کار بر روی آن مانند این است که بخواهیم کباب کوبیده را به جای گوشت، با نیلوفرهای آبی بپزیم.

حال جا دارد بیفزاییم که شعر کوتاه به طور کلی با سه مشخصه‌ی زیر قابل شناسایی خواهد بود:

الف) از جهت فرم بیرونی، امکانات محدودی دارد، چنان که دوبیتی و رباعی، یک وزن با چهار مصراع و یکی- دو طرح قافیه را بیشتر برنمی‌تابند و لازم است این امکانات، برای هر قالب شعر کوتاه، کاملاً مشخص باشد تا شاعر با خیال راحت به هنرنمایی در آن قالب بیندیشد.

ب) از جهت فرم درونی، پیوسته است و به عبارتی دارای یک شگرد بنیادی بیش نیست و به عبارت دیگر، تک‌هسته‌ای است. افزون بر این، امکان دارد هر قالب، چیز اضافه‌ای در چنته‌ی فرم درونی‌اش داشته باشد؛ مانند ضربه‌ی ذهنی مصراع آخر رباعی.

ج) درکل، علی‌رغم کوتاهی، استقلال یک شعر را داراست.

2. سه‌لَختی[5]

شعر کوتاه، از جهت فرم بیرونی- کلی، محدود است و بنا بر ظرفیت ذهن آدمی در یک بخش‌بندی، ظاهراً نمی‌تواند پنج لَخت، بیشتر داشته باشد؛ خواه موزون، که در این صورت، لَخت، یعنی مصراع، و خواه غیرموزون، که در این صورت، لَخت، یعنی سطر. اینجاست که شعرهای کوتاه کلاسیک فارسی، تا کنون یا دولَختی (تک‌بیت) بوده‌اند یا چهارلَختی (دوبیتی و رباعی) و امروزه نیز شعرهای کوتاه نیمایی و سپید فارسی، اکثرا یک‌لَختی تا پنج‌لَختی‌اند و نمونه‌های فراتر از پنج‌لَختی آنها چندان نیست. این نکته را گفتیم تا بگوییم، به باور ما حدومرز شعر کوتاه فارسی، از جهت فرم بیرونی- کلی، در تقطیع معمولی لَختها، یک‌لَختی تا پنج‌لَختی است و بنابراین، سه‌گانی به عنوان یک نوع‌ شعر سه‌لَختی، نقطه‌ی تعادل شعر کوتاه را پیش روی ما می‌گذارد و یگانی و دوگانی و چهارگانی و پنج‌گانی، لبریخته‌های آن را تشکیل می‌دهند.

باری، عدد سه، یک عدد کهن‌الگویی است. برای اثبات این قضیه لازم نیست از اهرام ثلاثه و تثلیث مسیحی و سه بار سلام دادن در نماز و سه باور بنیادین پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک در آیین زردشت و مَثَل «تا سه نشه، بازی نشه» و مَثَل «یکی غمه، دوتا کمه، سه‌تا خاطرجَمعه» و این قبیل چیزها که شمارشان فراوان است، سخن بگوییم تا پیشینه‌های اسطوره‌ای و تاریخی و دینی و فرهنگی آن را نشان دهیم، زیرا وجود سربسته‌ی خسروانی‌ در ایران باستان که سه‌خشتی‌های کرمانجی بازمانده‌ی آن است و همچنین وجود هایکو در شعر ژاپنی و همینطور وجود نمونه‌های مشابه، در برخی ادبیاتها و خرده‌ادبیاتها کافی است تا این نکته را دریابیم و نوخسروانی‌های مهدی اخوان ثالث (م.امید) هم بر همین پایه پدید آمده‌اند

3. بسته 

فرم درونی- کلی بسته را در مقابل فرم درونی- کلی باز به کار برده‌ایم. برای نمونه، بیت:

مانند ماه در آب 

تابیدنت چه زیباست 

فرم درونی- کلی باز دارد و به این صورت قابل ادامه است:

دریا به رنگ چشمت 

چشمت به رنگ دریاست 

بر بوم گیسوانت 

تصویر موج پیداست...

اما همان بیت، با افزودن یک مصراع، می‌تواند فرم درونی- کلی بسته به خود بگیرد:

مانند ماه، در آب 

تابیدنت چه زیباست!

زیبا همیشه تنهاست.

  • علیرضا همتی فارسانی
 

جشن نوروز از برجسته‌ترین و با شکوه‌ترین یادگاری‌های ایرانیان است که سال‌های زیادی را پشت سر گذاشته است و یکی از جشن‌های بسیار کهن جهان به شمار می‌رود. نوروز در دربار پادشاهان هخامنشی و ساسانی همراه با مراسم خاصی برگزار می‌گردید. نمایندگانی از 23 کشوری که با ایران رابطه داشتند به حضور پادشاهان ایران می‌رسیدند و هدایای دولت‌های خود را تقدیم آنها می‌کردند.
از هند: فیل، شمشیر، مشک و وسائل کشاورزی.
از تبت و چین: مشک و عنبر، ابریشم و رنگ.
از سواحل رود سند: طاوس و طوطی.
از دربار روم: فرش و پارچه‌های الوان، جواهرات و مایحتاج سوارکاران ایرانی.
از کشورهای همجوار و مصر: اسب‌های زیبا و تیزرو، گوسفند، شتر، آهو، زرافه و سایر هدایای نقدی.

گذشته از ایران ، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن‌ها و آیین‌هایی را در آغاز بهار سراغ داریم ولی برگزاری شکوهمند و همگانی این جشن در دستگاه‌های حکومتی و سازمان‌های دولتی و غیردولتی و در بین همه‌ی قشرها و گروه‌های اجتماعی فقط از ویژگی‌های ایران زمین است که با وجود تمام فراز و فرودهای این سرزمین اعم از جنگ‌ها، دگرگونی‌های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، علمی و فنی، از روزگاران کهن پا برجا مانده و افزون بر آن به جامعه‌ها و فرهنگ‌های دیگر نیز راه یافته است.
سرانجام باید گفت این از افتخارات ایران و ایرانیان است که تا امروز هیچ جامعه و کشوری، این چنین جشن و آیین کهنی که همگانی و مورد احترام خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایی و عشایری باشد را تجربه نکرده است.

  • علیرضا همتی فارسانی

 

● پارناس (Parnasse) 

پارناس نام کوهی‌ است که بنا به اسطوره‌های یونان قدیم، آپولون  (الهه‌ی شعر) و ٩ خواهری که فرشتگان نگاه‌بان هنرهای زیبا بودند، در آن جا زندگی  می‌کردند. وجه تسمیه‌ی آن، علاقه و گرایشی است که شاعران پارناسین برای شعر به مفهوم  هنری قائم به ذات که هیچ هدفی جز کمال و زیبایی خود ندارد، قایل بودند. این مکتب  ادبی در نیمه‌ی دوم سده ی نوزدهم در فرانسه در برابر رمانتیسم ویکتور هوگو و  لامارتین، و بر ضد درون‌گرایی و جامعه‌دوستی هنری پدید آمد.
بسیاری تئوفیل گوتیه  را بنیاد‌گذار این مکتب می‌دانند و برخی رواج این مکتب را به لکنت دولیل نسبت  داده‌اند. گوتیه عقیده داشت که هنر هیچ هدفی جز خود و فراتر از خود ندارد. به نظر  او شاعر باید هم‌چون مجسمه‌ساز و صنعت‌گری کاملن بی‌طرف باشد و شعر خود را به  ملموس‌ترین و عینی‌ترین شکل ممکن ارایه دهد. این عقیده‌ منشأ یقین به تشابه میان  هنرهای تجسّمی و تصویرگری و نیز منشأ اندیشه‌ی شعر بی‌طرف و غیرشخصی است. شعر  غیر شخصی فارغ از تمایلات و گرایش‌های شخصی شاعر است.  تی. اس. الیوت، شاعر انگلیسی  تبار، این رویکرد را این گونه تعریف می‌کند:
"تعالی هنرمند عبارت از جریان مدام  قربانی کردن خود و محوشدگی همیشگی منیّت اوست."
شعار "هنر برای هنر" یکی از اصول  مهم این مکتب به شمار می‌آید. شاعر پارناسین با هرگونه ذهنیّت‌گرایی مخالفت می‌کرد  و زیبایی قالب و شیوه‌ی بیان را برتر از محتوا می‌دانست

  • علیرضا همتی فارسانی

بحران مخاطب در شعر امروز

 

 

 

الف)اشتیاق طبقه های گوناگون مردم ایران به شعر و شاعری و افزایش عرضه و تقاضا در این بازار، موجب افزایش تولید شعر شده است. در نگاه نخست، این پدیده، پدیده ای خوشایند به نظر می رسد. امّا در همین بازار شلوغ پسند شعر، خود شعر، بیش از هر چیز دیگر دچار بحران شده است:
بیشتر مخاطبان عمومی، دریافت مناسبی از شعر، به عنوان یک اثر هنری ندارند. اینان از شعر دریافت ها، مطالبات و توقعاتی دارند که حاصل نهایی آن کنار زدن عصارهِ هنری شعر و راضی بودن به مضامین سیاسی، اجتماعی، عرفانی، اخلاقی و... است. این خوانندگان و شنوندگان، گویندگانی را می پسندند که مطابق سلیقه و دریافت آنها شعر بسازند. شعری که بتواند از نظر سیاسی یا اجتماعی یا اخلاقی یا مانند آن، آنها را راضی کند. از آن سوی دیگر هم بسیاری از شاعران امروز، نگران از دست دادن همین مخاطبان عمومی هستند و دغدغهِ حفظ چنین مخاطبانی، روز به روز، بخش مهمی از شعر ما را از نظر عنصر اساسی، یعنی عنصر هنری لاغر و ضعیف می کند.
ب) گونه ای دیگر از شعر امروز ایران به دنبال شرایط تازه جهانی و پدید آمدن نظریه های نوین ادبی، بدون توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران، آفریده می شود.
در هم شکستن برخی از اصول مدرنیته و پدیدار شدن نظریه های پسامدرنیسم در دهه های اخیر، بخشی از شعر پیشرو غرب را نیز زیر تأ ثیر خود درآورد. و گونه های دیگر از شعر در آنجا پدید آمد که نموداری از شرایط اجتماعی جامعهِ غرب است.اشتیاق برخی از شاعران جوان ما به نوجویی و نوآوری در شعر امروز ایران تا به حدی است که آنها را به پیروی و تقلید ساده انگارانهِ نظریه های نوین ادبی غرب واداشته و موجب پدیدآمدن گونه ای از شعر فارسی در دههِ اخیر شده است.

 

  • علیرضا همتی فارسانی